بازگشت

افضليت جوادالائمه دليل امامت اوست


يكي از دلائل امامت، افضليت و اولويت است كه نشانه بارز امامت مي باشد. اين كه افضليت را دليل امامت دانسته اند، به نصوص قرآن و حديث است، تا اهل سنت مفضول را بر فاضل مقدم نشمارند.

چرا كه به حكم عقل و نقل، دانا و با كمال اديب و مؤدب بر بي ادب و بي فضل و بي كمال تقدم ذاتي دارد. هر جاهل و ناداني به حكم عقل و قهر و اجبار و طبيعت، ناگزير از اطاعت عالم و فاضل و مؤدب و باكمال است. آن كس كه خياط نيست، ناگزير بايد لباس خود را به خياط دهد و آن كه طبيب نيست، ناچار بايد تسليم شود و اين از مسائل عقلاني و وجداني مفروغ عنه خردمندان بشري است.

به همين منطق، در هر عصر، امام و خليفه ي خدا بر خلق و حجت حق تعالي بر مردم و پيشواي واجب الاطاعة آن كسي است كه در عقل و علم، زهد و تقوا،



[ صفحه 149]



فضيلت و كمال و اخلاق بر همه مقدم باشد به ناچار همه ي خلق بايد سر تعظيم در پيشگاهش خم كنند.

اين، اصل مسلم است اما اين مفهوم كلي مصداقش به نصوص تاريخ و مشاهدات مردم معين مي شود كه هر كس، همه ي مردم عصر، يا اكثريت قريب به اتفاق اعتراف نمودند كه او واجد مراتب علم و كمال، زهد و تقوي و دين و فضل و ادب است و از اين جهات، به حكم عقل بر سايرين رجحان و برتري دارد و او بايد پيشوا باشد.

درباره ي حضرت امام محمد تقي ابن الرضا عليه السلام نصوص متواتره اي در دست است كه آن حضرت با سن كم و حالات كودكي، در علم، فضل و كمال به مرتبه اي بود كه بزرگان مشايخ علما را تحت تأثير دانش و بينش خود قرار داده و در همين اوراق از مناظرات و مباحثات و احتجاجات آن حضرت بحث كرديم.

و اين قولي است كه جملگي برآنند، يعني مأمون از خلفا و وزراي او و رجال سياسي و كشور و علماي بزرگ درباري او، همه اتفاق دارند كه مصداق حقيقت علم، كمال و فضيلت در وجود جوادالائمه عليه السلام جمع بوده است.

اكنون در اين مورد يك روايت نقل مي كنيم.

شيخ مفيد رحمه الله در «ارشاد» مي نويسد: به نص امامت، پس از علي بن موسي الرضا عليه السلام امام محمد تقي عليه السلام در تقوا و فضل به سر حد كمال رسيده و براي اثبات آن كافي است كه در علوم به اخباري كه از آن حضرت نقل كرده اند توجه كنيم كه يحيي بن اكثم شيخ الاسلام دربار مأمون، در قبال حضرت جواد عليه السلام زانوي ادب بر زمين زد و هر سئوالي نمود امام جواد عليه السلام در سن 7 - تا 9 - سالگي همه را جواب داد و هر سئوالي امام نهم عليه السلام نمود يحيي بن اكثم نتوانست پاسخ دهد.

اين مجالس در حضور خليفه، يعني در مقام سلطنت و حضور اعيان لشكري و كشوري بود كه مايه اعجاب همه گرديده و اين فضل و دانش كافي است كه او، لايق



[ صفحه 150]



امامت و كرسي نشين مسند خلافت پدرش باشد.

و در حديث ديگري ابوالقاسم جعفر بن محمد به اسناد خود از علي بن جعفر بن محمد، از حسن بن حسين بن علي بن الحسين نقل كرده كه

«لقد نصر الله أباالحسن الرضا عليه السلام لما بغي عليه اخوته و عمومته...»

تا آنجا كه گويد:

«فقمت و فبضت علي يد أبي جعفر محمد بن علي الرضا عليهماالسلام و قلت له: اشهد أنك امامي عند الله عزوجل.

فبكي الرضا عليه السلام ثم قال: يا عم! ألم تسمع أبي و هو يقول... قال رسول الله صلي الله عليه و آله بأبي ابن خيرة الاماء النوبية الطيبة يكون من ولده الطريد الشريد الموتور بأبيه و جده و صاحب الغيبة، فيقال مات أو هلك، أو أي واد سلك.

فقلت صدقت جعلت فداك.» [1] .

مدلول سخن اين كه در اين حديث مفصل كه شيخ مفيد رحمه الله آن را در «ارشاد» نقل مي كند: علي بن جعفر، برادر امام موسي كاظم عليه السلام و پسر امام صادق عليه السلام براي حضرت امام رضا عليه السلام حديثي نقل مي كند كه: خداوند از ميان همه ي برادران و اعمام و خويشان شما را به ابي جعفر محمد بن علي ياري مي كند. و من شهادت مي دهم كه او امام بر حق از جانب پروردگار و حجت خدا بر خلق خواهد بود.

آنگاه امام رضا عليه السلام حديثي ديگر در تأييد آن از رسول خدا درباره ي اين كه خداوند از كنيز نوبيه فرزندي به فرزند من عنايت مي كند كه فرزند فرزند آن صاحب غيبت كبري - يعني حضرت مهدي عليه السلام - و منتقم آل محمد خواهد بود، و اين دليل بارز امامت حضرت جواد عليه السلام است.

حديث ديگري را جعفر بن محمد به اسناد خود از ابن يسار نقل مي كند كه مردي از اهل واسط نامه اي به حضور امام رضا عليه السلام نوشت و در ضمن آن پرسيد امام



[ صفحه 151]



پس از شما چه كسي خواهد بود و شما كه اكنون اولاد نداريد پس امامت به چه كسي منتقل مي گردد؟

حضرت امام رضا عليه السلام در پاسخ مرقوم فرمود:

«و ما عليك انه لا يكون لي ولد، و الله لا تمضي الأيام و الليالي حتي يرزقني الله ولدا ذكرا يفرق بين الحق و الباطل» [2] .

اگر چه من هنوز فرزندي ندارم، ولي مدتي نخواهد گذشت كه خداوند به سنت سنيه خود اولادي پسر روزي من خواهد كرد كه او بين حق و باطل را فرق مي گذارد و بر خداوند است كه امامي را قبل از آن كه امام و حجتي ديگر معين نفرمايد از دنيا نمي برد و هيچ گاه دنيا از حجت خالي نخواهد بود.

در حديث ديگري مي فرمايد: حسن بن جهم گفت: خدمت امام رضا عليه السلام بودم كه فرزند صغير و كودكي پهلوي زانوي او نشسته بود و او دعا مي كرد: او آمين مي گفت و آنگاه به من فرمود: نگاه كن.

آستين پيراهن او را بالا كرد، ديدم بين كتفين او شبيه مهري نقش بسته كه در گوشت فرو رفته و برآمده باشد.

فرمود نظير آن را ديده اي؟

عرض كردم: نديده ام.

فرمود: اين مهر ولايت و امامت است كه بين كتفين يا بازوي ما ائمه به نشاني امامت به دست قدرت زده شده است.

حديث ديگري از ابن ابي يحيي صنعاني نقل شده كه گفت: خدمت امام رضا عليه السلام بودم ناگاه فرزند كودكي آمد و پهلوي او نشست، نامش را پرسيدم.

فرمود: أبي جعفر و اضافه فرمود كه:

«هذا المولود الذي لم يولد مولود أعظم علي شيعتنا بركة منه»



[ صفحه 152]



در ميان ما فرزندي به بركت اين مولود براي شيعيان نيست!!

زيرا بركات امام جواد عليه السلام در محيط عصر معتصم عباسي بسيار با عظمت و با اهميت بود.

از اين اخبار و احاديث بسيار است كه امام هشتم عليه السلام ولايت و امامت خود را براي فرزندش ابوجعفر محمد تقي الجواد عليه السلام به مردم ابلاغ فرمود و حجت خدا را بر خلق معرفي كرده است.

از امام موسي كاظم عليه السلام و امام صادق عليه السلام و امام محمد باقر عليه السلام و امام علي بن الحسين عليه السلام نيز اخبار زيادي در نص امامت حضرت جوادالائمه در دست است كه علامه ي مجلسي همه را در جلد دوازدهم بحار ضبط كرده و ما هم براي نمونه شمه اي نقل كرديم تا خوانندگان ارجمند مقام و منصب آن حضرت را بدانند و عظمت او را در دلهاي صافيه بشناسند و به شفاعت او دست توسل بزنند.

مسعودي مي نويسد: روي أن عمر ابن الفرج الرجحي قال لأبي جعفر عليه السلام:

ان شيعتك تدعي أنك تعلم كل ما في دجلة و كانا جالسين علي دجلة.

فقال له ابوجعفر عليه السلام: يقدر الله عزوجل ان يفوض علم ذلك الي بعوضة من خلقه؟

قال: نعم.

فقال: أنا أكرم علي الله من بعوضة و من اكثر خلقه. [3] .

ابن فرج رحجي به امام محمد جواد عليه السلام گفت: دوستان شما مدعي هستند كه شما مقدار آب دجله و آنها كه ساكن در دجله هستند را مي دانيد؟

ابوجعفر عليه السلام فرمود: خداوند قدرت دارد علم آن را به پشه اي بياموزد. [4] .

گفت: آري.



[ صفحه 153]



فرمود: آيا ما گرامي تر از يك پشه نيستيم كه خداوند علم خود را در بحر و بر و ساكنين آن به ما دهد، و با اين حال ما مقدار آب و تعداد ساكنين دجله را بدانيم و بشناسيم؟!

در اين روايت، امام جواد عليه السلام علم خود را درباره ي مقدار آب درياها و ساكنين آن ابراز فرموده است.

اين هم از آن مواردي است كه در كتاب زندگاني امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام گفتيم كه امام به كليه جريانات عالم آگاه است و از نقشه ي كون و فساد مطلع است، تاريخ و جغرافياي جهان زير نظر اوست.

از ذرات كوچك و جمادات و احجار و نباتات و حيوانات و انسان و كيفيت تكون، توالد و تناسل آنها همه مطلع است و باخبر و امام جواد عليه السلام نيز اين علوم را از پدرش و از جدش به ارث برده و به علوم اسلامي و علوم جهاني عصر خود و عصر گذشته و عصر آينده به علم امامت واقف بوده و نهايت كمتر كسي در محيط مدينه از او درباره اين علوم سؤالي مي كرد تا مطرح نمايد و تجزيه و تحليل فرمايد، در اين سؤال اعتراف فرمود كه اين علم براي حيوانات اگر جايز باشد، براي انسان كامل به طريق اولي جايز است.


پاورقي

[1] بحارالانوار: ج 50 ص 21، ارشاد ص 297، كافي ج 1 ص 323.

[2] اصول كافي: ج 1 ص 320.

[3] اثبات الوصية مسعودي، به نقل از اعيان الشيعة ص 224. و رواه في «عيون المعجزات» مثله و زاد «و من أكثر خلقه».

[4] حضرت مي خواهند امكان اتصال به علم الهي را با رفع محال بودن آن در ذهن مخاطب تثبيت فرمايند. غ. ع.