بازگشت

ازدواج حضرت جواد با دختر مأمون


حضرت جوادالائمه عليه السلام هفت سال و چند ماه داشت كه پدر بزرگوارش شهيد سم جفا شد و امامت بدو منتقل گرديد. نصوصي در امامت او هست كه در اخبار ضبط شده.

حضرت رضا عليه السلام مكرر او را به ولايت و امامت پس از خود معرفي فرمود و 17 سال زعيم روحاني و پيشوا و ملجاء مسلمانان بوده.

اين امام متقي عمرش چون گل، كوتاه وصيت مآثرش بلند بود. او غنچه ي گلبن ولايت و نهان گلشن امامت و داراي علوم اولين و آخرين بود.

زيرا دستي قوي به درياي علم ولايت جدش داشت فضيلت اخلاقي و مناقب نفساني و سجاياي ملكوتي او به حد كمال رسيده بود در اين صف بزرگ و كوچك يكسانند.

در «كشف الغمه» آمده:

روزي امام جواد عليه السلام در سن كودكي در كوچه هاي بغداد مي گذشتند گروهي از كودكان هم مشغول بازي بودند، وقتي مأمون آمد از آنجا عبور كند همه ي اطفال فرار كردند جز او.

مأمون رسيد و پرسيد: اي كودك! چرا تو با ساير كودكان از سر راه نرفتي؟!

پاسخ داد: اي امير! راه تنگ نبود كه به رفتن آن را بر تو بگشايم و خطايي هم از من سر نزده بود كه از تو بيم داشته باشم و تو هم بي جهت كسي را آزار نمي رساني.

مأمون كه او را نمي شناخت وقتي قيافه ي زيبا و فصاحت و بلاغت و شجاعت او را ديد، فريفته شد پرسيد: نام تو چيست؟!



[ صفحه 137]



جواب داد: محمد.

گفت: پسر كيستي؟

پاسخ داد: پسر علي الرضا عليه السلام.

مأمون بر حضرت رضا عليه السلام درود فرستاد (!!) و گذشت و از شهر بيرون رفت، در شكارگاه، بازي را پرواز داد تا طايري را بگيرد. آن باز شكاري مدتي از نظر مأمون ناپديد شد و چون باز آمد، ماهي بر منقار داشت.

مأمون ماهي را كه هنوز رمقي داشت از منقار باز گرفت و در دست داشت و به شهر برگشت دو مرتبه به آن كودك رسيد گفت: اي محمد! چه چيز در دست من است؟!

حضرت جواد عليه السلام فرمود:

ان الله تعالي خلق بمشيته في بحر بقدرته سمكا صغار تصيدها بزاة الملوك و الخلفاء يختبرون بها سلالة أهل النبوة

پروردگار متعال در درياها ماهيان كوچك به وجود مي آورد كه باز شكاري به دست خلفاء مي رساند و بدان خاندان نبوت را امتحان مي كنند.

وقتي مأمون اين پاسخ را شنيد، درشگفتي عميقي فرو رفت و گفت: أنت ابن الرضا حقا. [1] .

مأمون توجه خاصي به حضرت جواد عليه السلام داشت، زيرا اساسا يك كودك نا بالغ قدرت علم و دانش و فصاحت و بلاغت و شهامت هر شخصيتي را مي فريبد. خليفه فرمان داد آنچه درباره ي علي بن موسي الرضا عليه السلام مي پرداختند، مضاعف به حضرت جواد عليه السلام بدهند و به او احترام كنند.



[ صفحه 138]



شيخ مفيد رحمه الله در «ارشاد» مي نويسد:

حضرت جواد عليه السلام در صغر سن بود كه علم و كمالش نهايت رقاء ارتقاء رسيده بود، در آن زمان هيچ كس را ياراي مقاومت مناظره برابر اين امام نبوده مأمون شيفته ي مكارم اخلاقي و علم و دانش او شد و تصميم گرفت ام الفضل دختر خود را به ابن الرضا عليه السلام بدهد و به حباله ي نكاح او درآورد.

چنانچه سابق گفتيم، مأمون سي و سه هزار نفر از بني عباس را اطراف خودش جمع كرده بود تا مبادا داعيه ي امامت نمايند و يا علم مخالفت برافرازند، كشورهاي اسلامي هم بيش از 44 كشور بزرگ بوده و پس از هارون ده ميليون دينار اضافه هزينه كشور اسلامي در بيت المال موجود بوده [2] و به همين جهات در مهام امور با بني عباس مشورت مي كرد و آنها را نيز اداره مي نمود.

بني عباس نتوانستند مأمون را از اين نظريه برگردانند حقد و حسد اين امام را به دل گرفتند و در مقام شماتت و تهمت و سعايت برآمدند، گفتند: مأمون اگر چنين وصلتي كند ممكن است خلافت از بني عباس به بني هاشم نقل شود و آنها خوشحال بودند كه ولايتعهد مسموم شد و از اين جهان گذشت باز وصلتي در كار مي آيد كه موجب زوال خلافت از بني عباس مي شود.

مأمون از حضرت جواد عليه السلام بسيار راضي و مسرور بود، پذيرفت؛ ولي براي اقناع آنها كه مي گفتند: اين كودك بي اطلاع از فقه است، جلسه اي تشكيل داد كه وجوه علماي آن عصر و فقهاي بزرگ حضور يافتند.

و نيز يحيي بن اكثم، كه بزرگترين مفتي آن عصر و قاضي القضات و فقيه دوران بوده و با حضرت جواد عليه السلام احتجاجاتي داشت.

پس از اين كه امام محمد تقي عليه السلام به فتح و پيروزي ظفر يافت مأمون در همان جلسه ي رسمي گفت: يا محمد! تو خطبه بخوان. حضرت خطبه خواندند، و ام الفضل



[ صفحه 139]



را با 500 درهم ما في القباله به حباله حضرت جواد عليه السلام آورد. [3] .

مأمون گفت: الحمد لله علي هذه النعمه و التوفيق في الرأي.

سپس به اطرافيان نگريسته گفت: اعترفتم الان ما كنتم تنكرونه.

و آنگاه رو به جواد عليه السلام كرده گفت: اخطب و جعلت فداك لنفسك! فقد رضيتك لنفسي و أنا مزوجك أم الفضل ابنتي.

امام جواد عليه السلام فرمود:

الحمد لله اقرارا بنعمته و لا اله الا الله اخلاصا لوحدانيته، و صلي الله علي محمد سيد بريته و الأصفياء من عترته.

أما بعد، فقد كان من فضل الله علي الأنام أن أغناهم بالحلال عن الحرام، فقال سبحانه و تعالي: (و انكحوا الأيامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم) ثم ان محمد بن علي بن موسي يخطب ام الفضل بنت عبدالله المأمون قد بذل بها من الصداق مهر جدته فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و هو خمسمائه درهم جيادا، فهل زوجته يا أميرالمؤمنين! بها علي هذا الصداق المذكور؟ [4] .

مأمون گفت: آري، به زني به تو دادم اي ابوجعفر! دختر خود ام الفضل را بر صداق مذكور فهل قبلت النكاح؟

امام فرمود: قبلت النكاح ذلك و رضيت به.

شيخ مفيد مي نويسد: امام جواد عليه السلام در موقع تزويج، ام الفضل نه ساله بود.

آنگاه دستور داد از خواص و عوام و درباريان و علما و قضات و نقبا، و مشايخ رجال و اركان دولت دعوتي كردند و جشن ازدواج دختر خود را با حضرت جواد عليه السلام برپا كرده، مردم دسته دسته حضور يافته تبريك مي گفتند.



[ صفحه 140]




پاورقي

[1] كشف الغمة ج 4 ص 188 - 187، بحارالانوار ج 50، ص 92، ارشاد مفيد: ص 259، حبيب السير: ج 1 ص 304، تذكره ي ابن جوزي: ص 202، مطالب السئول شافعي: ص 88.

[2] ارشاد مفيد ص 195.

[3] احتجاج طبرسي ص 234.

[4] بحار: ج 50 ص 76، احتجاج طبرسي: ص 243، تاريخ يعقوبي: ص 183 ج 3.