بازگشت

يك بحث علمي و اجتماعي


خداوند متعال در قرآن مي فرمايد:

(و السارق و السارقة فاقطعوا أيديهما جزاء بما كسبا نكالا من الله و الله



[ صفحه 115]



عزيز حكيم) [1] .

«دست هاي مرد و زن دزد را ببريد به جرم آن كسب شنيعي كه نموده اند، اين عقوبتي از خداوند است و خداوند عزيز و حكيم است».

يكي از صفات رذيله كه منشاء كليه ي فتنه ها و فسادها مي باشد، دروغ است اين كار كليد هر رذيلت و منبع هر جنايت و خيانت است، هيچ بشري نيست كه به كمال انسانيت رسيده باشد، مگر از راه راستي و مبارزه با دروغ.

هيچ بدبخت و شقي نيست كه به انواع نقمت ها و نكبت ها مبتلا نشده باشد، مگر از جهت دروغ و نادرستي. دروغ، آن عفريت زشت سيرت هواي نفس است كه بر تمام اعصاب غلبه مي كند و آدمي را از تكامل نفساني و موفقيت و رستگاري باز مي دارد.

دروغ، مادر رذايل اخلاقي مانند، ترس، جبن، ريا، حيله، مكر، خدعه، تزوير، تقلب و خيانت است.

امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايد:

«تمام خبائث را در خانه اي قرار داده اند كه مفتاح و كليد آن كذب و دروغ است».

از محصول اين غريزه ي شوم، خيانت و دزدي است، بدترين صفات بشر دزدي است، اين دزدي انواع و اقسامي دارد. دزدي از مال مردم، از اسرار مردم، از گفتار مردم، از كردار مردم، از شئون مردم و از انواع امور مادي و معنوي مردم مي باشد كه در تمام اين امور به نسبت مقدار دزدي مقداري از حيثيت و آبرو، ارزش و شخصيت وجودي از بين مي رود تا جايي كه ديگر ارزشي براي دزد باقي نخواهد گذاشت.

اين دزد به دو علت در افراد و جامعه پديدار مي گردد:

يكي سوء تربيت و بي ديني

ديگري ضعف بنيه مالي و فقر اقتصادي



[ صفحه 116]



البته عوامل فقر و بدبختي بيش از هر چيز آدمي را به دزدي و خيانت وا مي دارد به همين جهت فرمود: «كاد الفقر ان يكون كفرا»

«تا آنجا كه فقر مردم را كافر مي سازد و رشته تقوي را مي گسلد»

سعدي گويد:



با گرسنگي قوت پرهيز نمايد

افلاس عنان از كف تقوي بستاند



خداي نكند كه مردي دانا و عالمي ارجمند فقير شود به حدي كه رشته فضلش مبدل به رذيلت گردد كه گفته اند: «العالم بلا عمل كالشجر بلا ثمر و معه ألف خطر»

چو دزدي با چراغ آيد

گزيده تر برد كالا



دزدي، كلاه برداري و خيانت و تعدي به جان و مال و ناموس مردم در اين عصر طلايي و اتمي ارتقاء يافته و خوانندگان حوادث دزدي و بينندگان فيلم صحنه ي خيانت، سرانگشت عبرت حيرت به دندان گرفته اند كه بشر از راه اضطرار، يا سوء تربيت و عدم دين و مذهب كارش به كجايي رسيده كه به هيچ چيز عقيده ندارد و شرايط انسانيت را نمي شناسد و گويي كه مكتب دزدي در اروپا و آمريكا داير است و از آنجا به كشور ما سوغات آورده اند.



دزد جاهل گر يكي ابريق برد

دزد عارف دفتر تحقيق برد



دزد اگر شب گرم يغما كردن است

دزدي حكام روز روشن است



شيوع و تعميم دزدي به جهت فقدان ايمان و عدم مجازات است.

پروين اعتصامي گويد:



گر تهي دستي به رهزن رهنماست

ور نداري موجب جرم گداست



رو بگو با بي نيازان از چه رو

در ره دزدي بريزند آبرو؟



به تجربه ثابت شده است كه افزايش دزدي در اثر بي عدالتي است، هر چه عدالت اجتماعي از نظر امور مالي ضعيف شود دزدي قوت مي گيرد و دزدي يك نسبت مستقيم با ظلم دارد.



[ صفحه 117]



اختلاف طبقاتي كه از فقدان عدالت اقتصادي به وجود آمده، موجب فقر مالي و كثرت دزدي است، بايد ريشه ي علل را قطع كرد تا عوامل از بين برود.

اين دزدي هميشه بوده، ولي هيچ وقت مانند امروز قوت نگرفته بود كه مردم را جسور و متعدي ساخته است كه با حربه ي سرد و گرم و تشكيلات و وسايل نقليه با انواع حيل و خدع و زبردستي به دزدي بپردازند. و به نظر ما علت العلل اين همه خيانت و جنايت، فقدان ايمان و مجازات است.

فقدان ايمان به خدا ايمان به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ايمان به حشر و نشر، پاداش و كيفر و حساب و كتاب موجب چنان خيره سري ها مي شود و اسلام براي آن كه ملت خود را از اين صحنه خارج سازد براي دزدي حدود و احكامي معين فرموده كه كتب قصاص و ديات و حدود و فقه اسلامي مدون است.

اينك براي نمونه يكي از مواد آن را كه حضرت امام محمد تقي الجواد عليه السلام تشريح فرموده به نظر خوانندگان ارجمند مي رسانم:

در اوراق گذشته ديديم كه اعلميت، سيادت وجود و سخاوت ائمه هدي عليهم السلام بر خلفاي اموي و عباسي سخت گران مي آمد، آنان مي خواستند به هر وسيله ي ممكن آنها را در نظر مردم تحقير كنند.

يكي از طرق تحقير آنان، مناظره و احتجاج و بحث هاي علمي بوده كه هر يك از خلفا علماي عصر را دعوت مي كردند و با آن كه همه مغلوب مي شدند باز اين سيره جاري بود تا خداوند بزرگ نمايندگان خود را معرفي و اثبات نمايد.

امام محمد تقي عليه السلام معاصر با مأمون، معتصم بوده، مأمون در احتجاجات در مجالس رسمي بحث علمي خود با علما فهميد كه مقام امامت با اوست و حضرتش مغلوب كسي نمي شود، از اين رو تا زنده بود متعرض آن حضرت نشد.

ولي معتصم باز جلساتي تشكيل مي داد و امام محمد تقي الجواد را در آن مجالس دعوت مي كرد و از آن حضرت بر سبيل استخفاف سؤالاتي مي كرد.



[ صفحه 118]



حضرت جواد عليه السلام گاهي از بيان مطلب تقيه مي فرمود، زماني عذر مي خواست و موقعي هم حقايق را آشكارا و عيان تشريح مي فرمود تا آن كه روزي در باب سارقي كه آورده بودند و مي خواستند حكم و قصاص درباره ي دزد اجرا كنند در مجلس عامه اختلاف شد.

اين اختلاف را كه به صورت احتجاج و بحث علمي در آمده علامه مجلسي رحمه الله از تفسير «عياشي» چنين نقل كرده است:


پاورقي

[1] سوره ي مائده: آيه ي 38.