بازگشت

ابراهيم، فرزند پيامبر خدا و ماريه قبطيه


چون سخن امام رضا عليه السلام به شكر و سپاس بدينجا رسيد كه:

پروردگارا! همان طور كه مردم را درباره ي ماريه از شك بيرون آوردي، شكر مي كنم كه مردم را درباره ي فرزندم جواد عليه السلام از شك بيرون آوردي.

مردم اجتماع كرده و عرض كردند: يابن رسول الله! قصه ماريه را براي ما بيان كن. چگونه بود؟

امام رضا عليه السلام فرمود:

هنگامي كه ماريه قبطيه را به رسم تحفه و هديه تقديم رسول خدا صلي الله عليه و آله نمودند خادمي نيز به همراه او براي خدمتش به نام «جريح» بود. اين خادم هم در خاندان سلطنتي به آداب پادشاهان و تربيت درباري تربيت شده بود كه به ماريه علم و ادب مي آموخت.

چون ماريه قبطيه مسلمان شد، او هم به دست رسول خدا صلي الله عليه و آله اسلام آورد در ضمن، برخي از زنان پيامبر نسبت به او حسد بردند و دو زن او از پيامبر به پدران خودشان شكايت كردند و گفتند: پيامبر ماريه را بيشتر از ما دوست مي دارد.

وقتي ماريه به ابراهيم آبستن شد، آنها نسبت ناروا داده و گفتند: ابراهيم از «جريح» بوده نه از پيامبر (!!!)

آن دو با جسارت به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله گفتند: يا رسول الله! اين شايسته نيست كه از تو جنايتي رخ دهد و ماريه به فحشا بگرايد (!!)

پيامبر صلي الله عليه و آله سخت برآشفت، رنگش متغير شد، فرمود: «و يحكما! ما تقولان؟»

گفتند: جريح با ماريه ملاعبه كرده و بايد قضيه روشن شود.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر دو را بازجويي كنيد، تا بين آن ها قضاوت كند.

اميرمؤمنان علي عليه السلام آماده ي اجراي حكم رسول خدا شدند.

چون تحقيق كردند و در اتاق آن ها رفتند، ديدند آن ها در يك مشربه (تشت) و



[ صفحه 73]



به آداب و سنت قديمي خود - مانند حمام هاي «وان» امروزي - شستشو مي كنند و جريح آب مي ريزد و ماريه استحمام مي نمايد و مي شنيدند كه ماريه تقدير و تعظيم مقام نبوت نموده و افتخار و مباهات مي كرد كه به همسري او در آمده.

جريح تا چشمش به علي عليه السلام و شمشير برهنه ي آن حضرت افتاد از ترس فرياد كشيد و خود را پوشانيد.

حضرت فرمود: پوشش را بينداز كه در امان هستي.

او خواجه و بدون آلت رجوليت بود كه براي تربيت زنان دربار انتخاب شده بود كه كمك دختران و خدمتگذار آنان باشد.

اميرمؤمنان علي عليه السلام برگشت و جريان را خدمت پيامبر گزارش داد كه آن ها به رسم قديم خود در تشتي شستشو مي كنند و نظافت مي نمايند.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اي جريح! جامه خود را بپوش و خود را حفظ كن، آن چه خدا و رسول مي دانست، روشن شد.

آن دو نفر شاكي، از گفتار خود توبه و استغفار نمودند، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

پس از تهمت و افترا بر خدا و رسول توبه مي كنيد؟ خداوند توبه ي شما را قبول نمي كند.

گفتند: اي رسول خدا! ما را ببخش!

فرمود: شما با چه جرئت چنين نسبتي به رسول خدا صلي الله عليه و آله داديد؟

گفتند: ما بد كرديم و اميد عفو داريم (!!!)

آنگاه اين آيه نازل شد:

(ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم)

امام علي بن موسي الرضا عليه السلام فرمود:

«الحمد لله الذي جعل في و في ابني محمد اسوة برسول الله صلي الله عليه و آله و ابنه



[ صفحه 74]



ابراهيم» [1] .

اين افترايي بود كه به ماريه مادر ابراهيم فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله نسبت دادند.

علي بن ابراهيم قمي- كه از علماي اماميه است و در قرن سوم مي زيسته - در تفسير خود از ثقات رجال روايت كرده كه از زرارة بن اعين گويد: از امام محمد باقر شنيدم كه فرمود:

هنگامي كه ابراهيم در گذشت، پيامبر صلي الله عليه و آله سخت محزون شد.

فقالت عائشة: ما الذي يحزنك عليه فما هو الا ابن جريح القبطي (!!)

فبعث النبي صلي الله عليه و آله عليا عليه السلام و أمر بقتله فخاف منه جريح و تسلق نخلة في بستان، فانكشف ثوبه، فاذا ليس له ما للرجال، فرجع علي عليه السلام الي رسول الله صلي الله عليه وآله و أخبره بما رأي.

فقال الحمد الله الذي صرف عنا السوء أهل البيت.

ثم نزلت هذه الآية (ان الذين جاوا بالافك...) [2] .

همچنين در تفسير مذكور از امام صادق عليه السلام روايت نموده كه حضرتش فرمود:

«ان رسول الله صلي الله عليه و آله كان عالما بكذبها، و لكنه أراد أن يدفع القتل عن جريح و ترجع المرأة عن ذنبها» [3] .

پيامبر صلي الله عليه و آله مي دانست كه زنان حسود، دروغ مي گويند، ولي مي خواست قتلي رخ ندهد و قضيه روشن گردد و آن زن هم از گناه خود توبه كند و برگردد.

ابن ابي الحديد در «شرح نهج البلاغه» مي نويسد:



[ صفحه 75]



چگونه عايشه جرئت نمود كه چنين تهمتي را به رسول خدا صلي الله عليه و آله بزند؟

رسول خدا صلي الله عليه و آله تهمت او را روشن نمود كه دروغ و بهتان است و در قرآن درباره ي اين بهتان حسد انگيز آيه نازل شده كه او را سخت به عذاب تهديد نمود؟ [4] .

اين حقيقت واقعه اي است كه در «شأن نزول» آيه ي «افك» نقل نموده اند؛ ولي جمعي به احترام عايشه، جريان را صورت ديگري داده و او را تبرئه كرده اند، از آن جمله بخاري در «صحيح» خود [5] و مسلم در «صحيح» خود و خازن در «تفسير» خود [6] و بغوي در «حاشيه ي تفسير طبري» [7] و ديگران اين جريان حقيقي را تحريف نموده اند.

در ادامه آن روايت آمده:

ثم قبض علي يد رجل الي جنبه و مشي يتخطأ رقاب الناس و هم يفرجون له، فلما رأي شيوخ بني هاشم ذلك و سمعوا منه هذه المقالة قالوا: (الله أعلم حيث يجعل رسالته) [8] .

در اين موقع امام جواد عليه السلام دست آن كس كه پهلوي او نشسته بود را گرفت و او پا روي پشت و بالاي مردم مي گذاشت و مردم به او راه مي دادند، حضار - كه از شيوخ بني هاشم بودند و اين حقايق را ديدند و شنيدند - گفتند: و الله! خدا بهتر مي داند چگونه رسالت خود را به كدام خاندان بسپارد.



[ صفحه 76]




پاورقي

[1] دلائل الامة؛ محمد بن جرير طبري: ص 201 (چاپ نجف)، مدينة المعاجز: ص 516، مناقب ابن شهر آشوب: ج 2 ص 431 در قصه افك عايشه، به نقل از وفات الامام جواد عليه السلام: ص 14.

[2] تفسير علي بن ابراهيم قمي: ص 453، بحارالانوار ج 2 ص 99 با اختصار.

[3] تفسير علي بن ابراهيم قمي: ص 640.

[4] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج 2 ص 457.

[5] صحيح بخاري: ج 3 ص 33.

[6] تفسير خازن: ج 3 ص 46.

[7] حاشيه ي تفسير طبري: ج 3 ص 17.

[8] بحارالانوار ج 50 ص 8 با اختصار در متن.