بازگشت

وسائل ترقي ديگران موجب انحطاط ما گرديد




به حيرتم كه چه رمزي ست مرز ايران

كه هر چه وارد آن شد ز شكل برگردد



به ديده ي دگران نكوترين وضعي است

به ملك ما كه رسد وضع آن دگر گردد





[ صفحه 436]





اگر پسنده ي دهر است چون رسد بر ما

به ناپسندترين وجه جلوه گر گردد



و گر فرشته ي حسن آيد از بهشت برين

نهشته پاي در اين مملكت ديوتر گردد



و گر اله ي زيبايي است و آيت لطف

چو پيش ما رسد از غول زشت تر گردد



از آن بود به دگر شهرها گرامافون

كه از ترانه ي آن غم ز دل به در گردد



چو درد سر دهد انديشه هاي روح گداز

ز صوت دلكش آن رفع درد سر گردد



ولي به كشور ما جاي نغمه ي ني و چنگ

ز صفحه ي سر خرگوش چرخ كر گردد



به جاي آن كه نمايد دل گرفته علاج

دل از سماع سماعش گرفته تر گردد



تئاتر در همه جا بهر آن شود برپاي

كه از مشاهده اش روح بهره ور گردد



جهانيان را باشد به خير راهنماي

به سوي كعبه مقصود راهبر گردد



بدان صفت كه ز يك سطر ديوخوي شرير

بشر دگر نشود مايل به شر گردد



كسي كه بي خبر از راه و رسم مردمي است

ز حال مردم بيچاره با خبر گردد



دهند پرده اي از روزگار پرده گيان

كه پند گوش جوانان پرده در گردد



سياهكاري دزدان عفت و ناموس

به چشم خلق هويدا و جلوه گر گردد



ز نفع و ضر صفات حميده مذموم

كه مايه ي خطر و موجب خطر گردد



نتايج هنر و عيب جهل و بي هنري

كه نونهالان را مايه عبر گردد



خلاصه حاصل اين فن به روزگار آن است

كه خوي زشت ز طبع بشر به در گردد



كنند در ره آن بذل جان و مال از آنك

بشر به سايه ي آن تربيت مگر گردد



ولي دريغ كه از جهل ما در اين كشور

تئاتر موجب گمراهي و عور گردد



چنانكه طبع خبيث از نظاره ي آن وضع

به جاي كسب فضايل خبيث تر گردد



كسانكه وقف نمايند صرف آن شك نيست

كه مالشان تبه و عمرشان هدر گردد



خلاصه بهر تماشاچيان مشاهده اش

به جاي حسن اثر موجب ضرر گردد



اميدوار چنانم كه سر اين گفتار

به قلب مردم هشيار كارگر گردد



به نزد عقل پسند است شعر من ليكن

پسند مردم كوته نظر اگر گردد





[ صفحه 437]



بزرگترين مصيبت براي يك مرد اين است كه زن او در خانه اش نامحرم، بدانديش و خاين باشد و منافق گردد كه به صورت ظاهر كشتي زندگي مشترك را حركت دهند، ولي با كمال بي ميلي و بي رغبتي به عنف و بي علاقگي مضافا به آن كه دشمن شوهر گردد و در كار او خيانت كند.

خيانت زن درباره ي شوهر چندين صورت دارد، يك خيانت متنكر و نابخردانه است كه وظيفه خود را نسبت به شوهر نمي داند، يا در خانه ي پدر نياموخته، يا در مدرسه فرانگرفته و در خانه ي شوهر هم پابند شهوات دوره ي جواني - چنانچه افتد و داني - بوده. از اين رو به جهت غفلت و بي خبري به شوهر خيانت مي كند و امانت دار مال و ناموس و اسرار شوهرش نيست.

باري، فقدان تربيت ديني، يا پيوستگي دو فاميل غير متجانس موجب اين بدبختي ها مي شود.

يا اين كه عقد همسري، روي عدم تمايل و به اجبار بسته، همانند دختران اكثر سلاطين و دامادهاي آن ها كه تا زنده بوده اند همسري آن ها برقرار بود و به محض سقوط، يا مرگ آن ها عقد فسخ شده و طلاق و جدايي واقع مي شده.

يا آنكه جنس زن با جنس مرد از نظر هسته اوليه و تربيت خانوادگي و آموزش و پرورش ديني توافق و انطباق نداشته و با هم به حس بدانديشي مي نگريستند و از هم دوري مي جسته اند.

اين قسمت اخير كه عدم تطابق روحي و عقيدتي بوده حتي بين پيامبران هم رخ داده است. زن حضرت لوط با عقيده ي پاك همسرش مخالف بود و مواجه با عذاب قوم لوط شد.

و زن فرعون، مخالف با عقيده ي شرك شوهرش بود و به حضرت موسي عليه السلام ايمان آورد و نجات يافت.

از اين نمونه هاي تاريخي در سطور زندگي زنان مسلمان به ويژه جهان بشريت



[ صفحه 438]



به طور عموم بي شمار خوانده و مشاهده كرده ايم به خصوص كه اخيرا مد شده جوانان مسلمان ايراني، زن مسيحي غربي بگيرند و دختران مسلمان نماي ايراني به جوان غربي مسيحي شوهر كنند.

مصيبت اين است كه مردي بزرگوار و با تربيت ديني كه بايد خودش رهبر و راهنماي عموم خلق در ارشاد و هدايت براي تتميم مكارم اخلاق باشد با زني خاين و نابخرد مواجه و روبه رو گردد كه تمايلات نفساني زنان بيشتر مقهور غريزه مي باشد و موجب انحراف آن ها مي شود.

ما در كتاب «عاشورا چه روزي است؟» گفتيم كه: زن در درجه ي اول اسير جاه و مقام مي گردد و در درجه ي دوم گرفتار حسن وجاهت مي شود. همه ي زنان ميل دارند كه شايد بتوانند ملكه وجاهت دنيا گردند. حب شهوت در زن بيشتر است. از اين رو، عنان زن را به دست عقلاي قوم داده اند و سبب خلع حق طلاق از زن همين است كه مردان خردمند، زن را به ميل خود وامگذارند.

شما ملاحظه كنيد! يك زن خوش سيماي هر جايي كه به اصطلاح امروز هنرمند لقب داد با آزادي خود مرتكب چه جناياتي مي شود، واي كه اگر او در دربار حكومت و سلطنتي راه يابد و مقامي داشته باشد كه فساد كارش چندين هزار برابر است. نهايت آن كه اگر تاريخ درباريان سلاطين جهان را با نهايت دقت ورق بزنيد و ننگ و بي عفتي آن ها را بخوانيد كه دود از سر آدم خردمند برمي خيزد.

در اسلام هم اين افتضاح و رسوايي در دربار خلفاي اموي بسيار بود. خلفاي بني عباس تظاهر در فساد نداشتند اگر متوكل دوازده - يا هيجده هزار - زن به نام كنيز خريداري نموده و در دربار خود نگاهداشته صورت ظاهر آن مالكيت بوده است. يا اگر هارون چندين صد كنيز رومي و شامي داشته كه صورت ظاهري براي آن درست كرده بود، ولي خلفاي اموي به جنايت و بي اعتنايي به دين و سنت و شريعت فحشا پرور بودند و سقوط سلطنت آن ها محكوم همين روش ناپسند آن ها گرديد.



[ صفحه 439]



در بين ائمه ي دين ما دو امام بودند كه با زن نابكار خود مواجه شدند و آن ها سوهان روح شوهرشان بودند.

اول امام حسن مجتبي عليه السلام بود كه با زني به نام جعده، بنت اشعث روبه رو گرديد و آن زن نابخرد خاين در جان شوهرش خيانت كرد. و طمع به ملكه شدن در دربار معاويه پيدا كرد و مبلغي زر و سيم و وعده ي زناشويي با پسر خليفه او را به جنايت و خيانت بزرگي واداشت، به شرحي كه در كتاب «زندگاني سبط اكبر عليه السلام» نوشته ام.

دوم امام ابوجعفر محمد بن علي التقي ملقب به جوادالائمه عليه السلام بود كه به حكم سياست مجبور به قبول زني شد كه در خاندان خلافت عباسي در غوغاي دو دستگي عربيت و عجميت نشو و نما يافته است و با شقاق و نفاق داخلي، بزرگ شده بود و نتوانست با بزرگترين جوان عالم و جواد، متقي عصر خود كه امام و هادي و رهبر قوم بود، زندگي نمايد.

تا پدر اين زن بود مهار او را داشت و به سخنان و توقعات زنانه و بي جا و بوالهوسي او وقعي نمي گذاشت، ولي چون عمويش به خلافت رسيد، او را به طمع مقام و منصب و مال و جاه فريفت و به جنايت بزرگي واداشت كه مرتكب شهادت شوهر خود شد، آن هم به وضع فجيع و دلخراش كه دل هر شنونده را بي اختيار مي سوزاند.