بازگشت

امام جواد دومين امامي كه به دست زن خود مسموم گرديد


قسمت اعظم زندگي بشر روي مسأله زن و زندگي دور مي زند. زن نيمي از اوقات حيات انساني را مشغول مي نمايد. حتي پيامبران هم با آن كه معصوم و



[ صفحه 431]



مصون از خطايا بوده و بما وراءهم علم داشتند از اين جنس لطيف و شرور آن مصونيت نداشتند.

آنان از طرفي مأمور تصفيه اخلاق و تهذيب مكارم و سجاياي نفساني خلق بودند و از جانب ديگر مأمور آميزش با زن، توالد و تناسل و تربيت و تكثير نفوس بودند.

از سوي ديگر، زن مجمع الجزاير صفات زشت و زيباست و اكثريت روي نابخردي و جهالت مغلوب زشتي ها و تمايلات نفساني مي گردند و حتي مكارم و فضايل را با علم به عظمت آن، زيرپا مي گذارند و مقهور غريزه مي گردند. از اين رو ديده ايم كه در جامعه ي انساني، تأثير زن در مرد بيش از تأثير هر چيز بوده است.

اثر وضعي زن در مرد اثر بعد چهارم است كه هر لحظه و هر آن در معاشرت تحت تأثير قرار مي گيرد، چرا كه زندگي زن و مرد به هم آغشته و آميخته است. هيچ يك نمي توانند بدون معاونت و شراكت ديگري زندگي كنند. اگر زني يا مردي تنها در گوشه اي عزلت گرفت به طور يقين هم آغوش امراض دروني و بيروني مي گردد.

زن و مرد، مانند كشتي و كشتيبان بايد با مساعي مشترك، كشتي زندگي را به ساحل نجات برسانند و اگر هر كدام در وظيفه ي خود كوتاهي نمايند بدون شك هر دو با خطر مرگ مواجه مي گردند.

مرد در زندگي نمي تواند بدون زن زيست نمايد و همچنين زن نمي تواند بدون مرد ادامه ي حيات بدهد، با آن كه مي بينيم اگر چند مرد و زني در يكجا بودند زنان به حكم جاذبه ي جنسي گرد هم جمع شده اسرار زندگي زناشويي را براي يكديگر مي گويند. اين بيان اسرار جهت آن است كه بعضي مسايل زندگي را مرد جز به مرد و زن جز به زن نمي تواند بيان كند. از اين رو، در آميزش اجتماعي، مرد تحت جاذبه ي جنسي خود و زن، تحت جذابيت جنس خود قرار مي گيرد. اما اين هر دو اثبات شي ء و نفي ما عدا نمي كند.



[ صفحه 432]



در مورد غريزه ي جنسي اگر صد زن در يك خانه زندگي كنند امر زندگي آن ها بدون مرد مختل است. افزون بر اين كه تمايلات دروني و غريزه ي جنسي آن ها معيوب است. همچنين اگر صد مرد در يك جا تمركز گيرند باز همين حال را دارند و مفاسدي ميان آن ها ايجاد مي شود كه منجر به گشايش ابواب افتضاح و رسوايي گردد. نظري به سربازخانه ها كنيد تا معايب تجمع مردان بي زن را ببينيد و نگاهي به جماعات جوان كشته هاي جنگ جهاني نماييد ببينيد چه معايب و مفاسدي از آن ها ظهور و بروز كرده است.

در همين جنگ اخير كه از سال 1320 تا 1324 شمسي رخ داد چندين هزار دختر بي شوهر و زنان بي مرد را در لهستان و ساير كشورهاي اروپا مانند اسرا دور جهان گردانيدند و به اين كشور هم آوردند، بيماري هاي تيفوس و وبا و بسياري از بيمارهاي ناعلاج با آن ها حركت مي كرد. علاوه بر اين، امراض تناسلي آن ها كه مانند طوفان آن ها را به سوي مرگ سوق مي داد كه هر جا با يكي دو نفر آن ها اثر خود را گذاشت.

به نظر نگارنده زن، بزرگترين معجون آفرينش است كه از جهت اشتراك زندگي بزرگترين وسيله ي آزمايش رواني مرد و سبب نجات و هلاكت مرد مي باشد.

زن خوب، در اين دنيا بهشت عدن است و زن بد جهنم ملتهب است كه مانند سوهان روح آدمي را جريحه دار مي نمايد.



زن خوب فرمانبر پارسا

كند مرد درويش را پادشا



به يكي از اتوبوسهاي تهران سوار شده بودم كه منظره اي مرا سخت به شگفتي آورد، ديدم دو زن پير و سالخورده ي فرتوت كه موي سرشان سرخ و سفيد بود و در پا جوراب نداشتند و بي حجاب بودند با لوازمي كه تهيه كرده بودند و در دست داشتند نشسته و تسبيح گلي سياه با بند نخي در دست مي گردانيدند و صلوات مي فرستادند.



[ صفحه 433]



من از اين عمل اينها تعجب كردم و اين عمل را حمل بر عدم تربيت ديني خانوادگي و بي خردي اولياي منزل و سرپرست آن ها دانستم. يقينا آن دو زن كه نسبتا موقر، خانه دار و كدبانو هم به نظر مي رسيدند از مادران افسران، اميرزادگان و وزيرزادگان بودند كه با دين آشنايي نداشتند و نمي دانستند حجاب واجب است و بايستي سم و ساق و سرين و سينه و سر زن پوشيده باشد، ولي به گوش خود شنيده بودند كه صلوات بر پيامبر خدا صلي الله عليه وآله ثواب دارد، شايد اين صلوات را به جاي نماز مي گفتند و چه بسا ديده شده كه با اين بي حجابي و سينما و تئاتر رفتن و عرياني و شركت در انواع مجالس فجيع و برنامه خوشگذراني و دريا رفتن و غيره، گاهي در خانه چادر نماز هم به سر كرده نماز مي خوانند، يا در عوض نماز سفره ي فاطمه صغري عليهاالسلام مي گسترند.

اين ها بي خبري از تربيت ديني است. وقتي بزرگ خانواده به امور ديني بي علاقه باشد، رئيس فاميل بي سواد و بي دين تربيت شده باشد، كم كم تا پيري بدين جا مي كشد. چه بسيار ديده ام كه افسران سالخورده متقاعد و بازنشسته آخر عمري - پس از يك عمر خيانت و شهوتراني - مسلمان شده و سر به يكي از دراويش سپرده و به ذكري قانع گشته و بازگشت و توبه نموده اند. اينها را جز فقدان رهبر عاقل و تربيت ديني چيز ديگر نمي توان گفت.

انحرافي كه از آغاز قرن چهارده شمسي براي ملت ايران از نظر دين رخ داده، دره ي عميق بين آن ها و دين فاصله شد. تربيت صرفا روي برنامه استعماري و استثماري غرب رفت، حتي خوراك، پوشاك، مسكن و زبان و همه چيز اسلام حتي علوم و دانش و روش مهذب پرورش كه دنيا آن را ستوده بود، فراموش گرديده و آن وقت غربي ها براي ما از سوفيست هاي يونان تاريخ تصوف نوشتند و آن، دين بازنشستگان اداره ي لشكري و كشوري اين سرزمين شد.

آن ها دين را پشت سر گذاشته و دنيا را پيش رو نهادند، مثل اين كه براي



[ صفحه 434]



هميشه نيازي به دين نيست و حتي از كليسا و كنيسه غربي ها را هم تقليد نكردند. فقط تقليد روي مظاهر شهوات و ظواهر زندگي رفت تا بدين جا كشيده است.



باش تا صبح دولتش بدمد

كاين هنوز از نتايج سحر است



به زودي مي بينيم كه مستشرقي بيايد و كتب فقه دانشگاه را تدريس كند و زبان و ادبيات عرب و عجم را به ملت كهنسال ايران بياموزد.

ملل غربي دانش خود را روي تفكر، تعقل، هوش و ذكاوت ميراث اسلام - كه علوم و معارف و كتابخانه هاي اسلام بود - بردند و آن را سرمايه ي ترقي و تمدن خود قرار دادند و به اعتراف بزرگان خودشان از اين ميراث حداكثر استفاده را نمودند. سينما، هواپيما سازي، شكستن اتم، تعميم طب، رايگاني طبابت و تحقيق در موارد علوم طبيعي و اختراع راديو، رادار و تلويزيون؛ همه براي رشد عقلي و ترقي و تكامل ملي آن ها بود كه به حق به عالي ترين درجات تكامل زندگي مادي رسيدند.

اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله در اين عصر بود به طور يقين آن ها را از اين پيشرفت سريع و شكستن اتم و ساختن موشك فضاپيما نه تنها منع نمي كرد، بلكه تشويق و ترغيب هم مي فرمود؛ چرا كه راه خداشناسي همين است.

ولي گروهي جاه طلب از اين همه اختراع سوء استفاده نموده با يك بمب آتش افزا يك شهر بزرگ دويست و پنجاه هزار نفري را فداي شهوت قدرت خود نمودند و هنگامي كه اين وسايل را به ايران يا كشورهاي استعماري آوردند آن بخش مفيد آن متروك شد، يا به صورت بدي جلوه نمود و اخلاق فاضله ي اسلامي و ايماني ملت مسلمان تشيع را سلب نمود و اخلاق فحشا پروران غرب را جايگزين آن كرد و در نتيجه آن قدر مردم را از نظر معيشت و اخلاق به مضيقه انداختند كه يكباره فريفته ي تمدن غرب شده و به كلي راه و روش گذشته ي خود را هم فراموش كردند.

و يا للعجب! كه در هر سال بيش از ده هزار - بلكه شايد صد هزار - نفر به اروپا و آمريكا مسافرت مي كنند بيشتر آن ها دكتر، ليسانس و توانگرند؛ ولي چون



[ صفحه 435]



برمي گردند همان صفات ملت مستعمره را دارند و آلت دست يا مزدور استعمار مي باشند.

بارزترين دليل آن اين است كه: با اين همه مسافرت طبقه ي اول اشراف و اعلام هنوز كوچكترين تأثيري در اخلاق اين ملت روي نداده و حداقل همانند ملت غرب هم داراي صفات خوب نشده اند. آن ها رذايل اخلاقي را كه از غربي ها گرفته اند به طور معمول بكار مي برند و در استفاده از دستگاه هاي رشد عقلي هم جز فساد و شهوات از چيز ديگري تبعيت نمي كنند.

در غرب و آمريكا راديو و تلويزيون به منظور تدريس آداب و شئون ملي و فنون علمي و طبيعي و تدريس تجارب و مشاهدات فيزيكي و شيمي و اسرار طب و بهداشت يا به تعليمات ادب و آداب زندگي و راستي و درستي و صفا و صميميت است.

ولي در كشور ما فقط و فقط قصه هاي رقاصان و قماربازان ايتاليايي و چپاولگران و دزدان و داستان هاي بافتگي پليسي و جنايي و جنگي و فساد و فتنه است كه جز فشار بر اعصاب نتيجه ي ديگري ندارد.

در اين زمينه شاعر با احساس چه خوب گفته كه وسايل ترقي ديگران در اين كشور مفسده انگيز معرفي مي شود و البته نمي توانم از آن بگذرم، تا نسل آينده بدانند كه اگر در عصر ما انحطاط اخلاقي رخ داده و به جهت رهبري مزدوران بوده كه مي خواستند ما را با سيل تمدن غرب به كمال مطلوب آن ها برسانند، روش خود را از دست داديم و روش خوب ديگران را هم فرانگرفتيم، بلكه بدي هاي اخلاقي و عادات زشت عوام ما با كردار زشت عوام آنها برنامه ترقي ما شده است!