بازگشت

كوشش مأمون براي همرنگ ساختن امام جواد با خودش


ابن شهر آشوب از محمد بن ريان - كه پدرش از اصحاب امام رضا عليه السلام و خودش از اصحاب امام جواد عليه السلام بود - روايت كرده و مي گويد:

مأمون بسيار كوشش نمود كه امام جواد عليه السلام - كه جوان بود - همرنگ خود سازد و او را به دنيا ميل دهد و مجذوب ماديات كند. او هر حيله اي بكار مي برد در امام جواد عليه السلام مؤثر نمي شد، تا آن كه دختر خود را به صورت شرعي به آن حضرت داد و در ايام زفاف، انواع ملعبه و عيش و نوش فراهم ساخت و موجبات تفريح و خوشي، يا فسق و فجور را فراهم نمود.

از جمله دستور داد كه در آن شب صد كنيز زيبا با لباس هاي ملون و مفرح كه هر يك جامي در دست داشتند و جواهراتي در آن بود به استقبال امام جواد جوان عليه السلام بروند و قهرا بايد طبيعت جواني مايل به اين شهوات - كه غريزه ي طبيعي آدمي در آن سن است - باشد، ولي امام جواد عليه السلام به هيچ يك التفاتي نكرد، نگاهش



[ صفحه 410]



روي زمين بود تا به حجله ي عروس رفت. كنيزكان به دستور مأمون در اطراف او به رقص و شادي پاي كوبان و دست زنان مي گشتند و امام جواد عليه السلام به هيچ يك نظر و توجهي نداشت.

مأمون، مخارق مغني را طلبيد او - به اصطلاح امروز - بزرگترين باز?گر عصر بود كه هم صداي خوبي داشت و هم چنگ و رباب خوب مي نواخت و ريش بلندي هم داشت كه تقليد و بازي گيري مي كرد.

مأمون به او گفت: ميل دارم توجه ابوجعفر را به اين همه موجبات شادي جلب كني تا ببيند چندين صد نفر اطراف او چه مي كنند؟ شايد به دنياي مادي ميل نمايد (!!).

مخارق گفت: كار من همين است، اجازه بده در مقابل او بنشينم و توجه او را جلب كنم.

مخارق آمد: در مقابل امام جواد عليه السلام نشست و شروع به خواندن، نواختن، مسخرگي و ملعبگي نمود. هر چه به شدت به مطربي پرداخت اثري در امام جواد عليه السلام نكرد تا خسته شد، آن گاه حضرت يك جمله ي كوتاهي به او فرمود:

اتق الله يا ذالعثنون!

اي ريش دراز! از خدا بترس.

مخارق چنان بر خود لرزيد كه ديگر تا زنده بود، رباب را بدست نگرفت، آواز نخواند و مطربي نكرد. [1] .


پاورقي

[1] مناقب: ج 4 ص 396.