بازگشت

جنايت دختر خليفه


ما در كتاب «عاشورا چه روزي است؟» نوشتيم كه: زن، زودتر از همه چيز، تحت تأثير مقام، جاه و منصب، سپس مرعوب قدرت مال و عنوان قرار مي گيرد و پس از اين، مجذوب عشق، دوستي و وجاهت است.

ام فضل، دختر مأمون مولود قدرت، سياست، دانش و كياست بود. او در خانداني بزرگ شده بود كه زناني همچون عباسه و زبيده وجود داشت. او هم ميل داشت كه در سياست كشور مورد شور و شريك جلسات آراي عمومي سياسي باشد. اينك پدرش او را به پسري داده كه از جهت جواني، علم و دانش، فضيلت و كمال شبيه و نظيري نداشت، ولي ام فضل از نظر سن از امام جواد عليه السلام بزرگتر بود و مي خواست به امام جواد عليه السلام تحكم و فرماندهي داشته باشد.

روح ضعيف اين زن گمان مي كرد كه امام جواد عليه السلام همانند ساير دامادان سلاطين و خلفا است و مي توان او را زير فرمان گرفت. از اين جهت، ام فضل نتوانست با امام جواد عليه السلام توافق اخلاقي حاصل كند. او زن پرمدعا، خودخواه، خود مختار، لجوج و متكي به مقام خلافت پدرش بود و با خود مي گفت: اگر از شوهرم به پدرم شكايت نمايم او را تنبيه مي كند.

از طرفي امام جواد عليه السلام در مدينه كنيزي گرفت و ام فضل به پدرش مأمون شكايت كرد.

و قد روي: الناس أن أم الفضل كتب إلي أبيها من المدينة تشكو أباجعفر عليه السلام



[ صفحه 405]



و تقول له: إنه يتسري علي و يعيرني.

فكتب اليها مأمون: يا بنية! إنا لم نزوجك أباجعفر لتحرم عليه حلالا فلا تعاديه كرما ذكرت بعدها.

گفته اند: شكايتي ام فضل به پدرش نوشت اين بود كه: اباجعفر زني گرفته و مرا ترك نموده است.

مأمون پاسخ داد: من تو را به اباجعفر تزويج نكردم تا حلالي را حرام كني، تو دشمني مكن و خصومت منما كه او مرد كريمي است، با تو به مهرباني رفتار خواهد كرد. [1] .

منظور مأمون به دخترش اين بود كه: تو مي گويي من امام جواد عليه السلام را از يك حكم شرعي - كه حق اوست - باز دارم و تأكيد كرد كه تو، بايد سازش كني و از او اطاعت نمايي، او عالم، حكيم، فاضل و امام است.

مأمون، دختر خود را به اطاعت و صبر و شكيبايي امر كرد و چون ام فضل از راه پدر مأيوس شد، دست به جنايت هاي زنانه و جاهلانه داخلي زد، تا آن كه امام عليه السلام را به وضع تأثرآوري مسموم كرد و دل دوستانش را جريحه دار نمود.


پاورقي

[1] مناقب: ج 4 ص 382.