بازگشت

يك مسأله ي عجيب


در كتاب «تحف العقول» يك مسأله ي عجيبي را نقل مي كند و مي گويد:

روزي مأمون، به يحيي بن اكثم گفت: آخر تو نيز يك مسأله طرح كن كه بتواني ابن الرضا را مقهور نمايي.

يحيي اين مسأله را طرح كرد و از آن جايي اين مسأله مخصوص اهل علم است فهم آن را به ذوق خوانندگان فاضل وامي گذاريم.

مسأله قريب بدين مضمون آمده است:

يحيي بن اكثم پرسيد: آيا مردي با زني كه با او زنا كرده مي تواند ازدواج كند زوجيت و عقد او حلال است يا نه؟

امام جواد عليه السلام فرمود:

يدعها حتي يستبرئها من نطفته و نطفة غيره، إذ لا يؤمن منها أن تكون قد أحدثت مع غيره حدثا، كما أحدثت معه، ثم يتزوج بها إذا أراد فإنما مثلها مثل نخلة أكل رجل منها حراما ثم اشتراها فأكل منها حلالا. [1] .

آن زن را وامي گذارد تا استبراء كند، از نطفه ي خود و نطفه ي ديگران، زيرا ايمن نيست كه با ديگري هم كار خلافي انجام نداده باشد همانطور كه با وجود او انجام داده. چون مطمئن شد كه نطفه زنا در او نيست با او تزويج كند مانعي ندارد.

و استدلال فرمود كه: مثل آن زن، مثل درخت خرمائي است كه مردي



[ صفحه 399]



عابر از خرماي آن بدون اجازه مي خورد و بر او حرام است، اما پس از آن، درخت را مي خرد و از خرماي آن بخورد براي او حلال است.

يحيي بن اكثم در اين مسأله مقهور و مات و مبهوت ماند.

از طرح اين مسأله پيدا است كه در عصر اين امام عليه السلام اصول مطالب حل شده بود و مباحث فقط روي فروع دور مي زد، آن هم فروع احتمالي و بعيد الوقوع. چه در زمان امام رضا عليه السلام - كه ثامن الحجج مي گفتند - بحث اصولي از نظر توحيد و نبوت با مناظرات نمايندگان اديان در حضور مأمون خاتمه يافته و مفروغ عنه بود، ديگر براي كسي از آن همه عقايد و افكاري - كه در «زندگاني امام رضا عليه السلام» نوشتيم - باقي نمانده بود مگر به عناد و لجاج وگرنه، مسايل عقيدتي و اصول ايمان تجزيه و تحليل شده بود.


پاورقي

[1] تحف العقول: ص 454 به نقل از اعيان الشيعة: ج 3 ص 136.