بازگشت

مديحه ي علامه ي اربلي در منقبت امام جواد




حماد حماد للمثني حماد

علي آلاء مولانا الجواد



امام هدي له شرف و مجد

علا بهما علي السبع الشداد



امام هدي له شرف و مجد

أقر به الموالي و المعادي



تصوب يداه بالجدوي فتغني

عن الأنواء في السنة الجماد



يبخل جود كفيه إذا ما

جري في الجود منهل الغواد [1] .



بني من صالح الأعمال بيتا

بعيد الصيت مرتفع العماد



و شاد من المفاخر و المعالي

بناء لم يشده قوم عاد



فواضله و أنعمه غزار

عهدن أبر من سح الهعاد



و يقدم في الوغي إقدام ليث

و يجري في الندي جري الجواد



فمن يرجو اللحاق به إذا ما

أتي بطريف فخر أو تلاد



من القوم الذين أقر طوعا

بفضلهم الأصادق و الأعادي



أياديهم و فضلهم جميعا

قلايد محكمات في الهوادي [2] .



بهم عرف الوري سبل المعالي

و هم دلوا الأنام علي الرشاد



و هم أهل المعالي و المعاني

و هم أهل العطايا و الأيادي





[ صفحه 329]





سموا في الحلم قيسا و ابن قيس

و إن قالوا فمن قيس الأيادي



و هذا مذهب في الشعر جار

و أين من الربا خفض الوهاد [3] .



لهم أيد جبلن علي سماح

و أفعال طبعن علي سداد



و هم من غير ما شك و خلف

إذا أنصفت سادات العباد



أيا مولاي! دعوة ذي ولاء

إليكم ينتمي و بكم ينادي



يقدم حبكم ذخرا و كنزا

يعود إليه في يوم المعاد



جري بمديح مجدكم لساني

فأسبح ديدني فيكم و عادي



ففيكم رغبتي و علي هواكم

محافظتي و حبكم اعتقادي



إذا محض الودد الناس قوما

محضتكم و إن سخطوا و دادي



و كيف يجوز عن قصد لساني

و قلبي رايح بهواك غادي



و مما كانت الحكماء قالت

لسان المرء من خدم الفؤاد



و قد قدمتكم زادا لسيري

إلي الاخري و نعم الزاد زادي



فأنتم عدتي إن تاب دهري

و أنتم إن عري طب عتادي



مفاد و مدلول شعر قريب بدين مضمون است:

حمد و ستايش پي در پي، متوالي و متواتر نعمت هاي پروردگار عزوجل را كه خداوند جواد است و امام جواد عليه السلام را راهنما و راهبر خلق فرمود. اين امام عليه السلام، داراي عزت، شرف، بزرگي و سربلندي است كه پايه ي قدرتش بر هفتمين آسمان قدم نهاده و اوج عظمت او بر عرش سايه افكنده.

او پيشواي راهنمايي است كه از هر دو دستش باران جود و سخاوت چون سحاب رحمت مي بارد.

و چون دستش را دست مي گشايد باران نعمتش به همه مي رسد و



[ صفحه 330]



فايده ي بي شمارش همه را فرا مي گيرد.

او شخصيتي است كه به هر كس كه باران جودش باريد، از خشكسالي دور و از قحطي فارغ و از همه بي نياز خواهد بود.

بسته هاي درهم و دينار او، كف هر بخيلي را جواد و بخشنده مي سازد و چون عنايتش در حق كسي توجه نمايد سيل مرادش حاصل گردد.

او امامي است كه جواهرات را مانند ريگ مي ريزد و مي بخشد و از مصالح اعمال صالح، خانه هاي رفيع بهشت برين ساخته و پرداخته مي نمايد.

به قدري كاخ عظمت او در جهات عالم طبع و آخرت و بهشت رفيع است كه آواز و صداي هيچ كس بدان نرسد، ستون قصور مرتفعش را فضيلت و كمال و خير و بر و نيكوكاري تشكيل داده و صدقات، تعليمات و افاضات او كاخ رفيع مقامش را تزيين و تجليل نموده است. نعمت هاي اين امام بسيار است كه عهد او عهود ولايت بر همه واجب و فرض است.

او همچون شير بيشه ي معركه، كه مي غرد و در جريان جست و خيز است. در افاضات و خيرات و انعام و اكرام همه جا نامش در زبان ها است و در همت و بخشش مانند جهش اسب، اموال را مي بخشد و از خود دور مي سازد.

كيست كه به چنين امامي چشم اميد و شفاعت نداشته باشد؟!

كيست كه آرزوي مصاحبت، خدمت و ملازمت او را نداشته باشد؟!

هر كس به اين اميد نباشد، سرمايه ي مفاخرت ندارد و راه سعادت بر او بسته است.

او امامي است كه هر قومي به ولايت او به ميل و رغبت به خدمت، فضل



[ صفحه 331]



و دوستي ايشان اقرار دارند و دست رجا و اميدواري به بخشش هاي مادي و معنوي او همانند قلاده اي كه به گردن نهاده و قلبا دل بدو بسته و اميد غفران، رحمت و مغرفت او را دارد.

همه ي اقوامي كه او را به راهنمايي و پيشوايي و فضل و بزرگواري مي شناسند اهل معاني و معالي هستند و آنان اهل عطايا و ايادي اند. و چون قيس، پسر قيس است - كه از ارباب حلم و كرم و ايادي عصر شاعر بود - براي تنزيل تشبيه او را به قيس تشبيه نموده و نام برده است.

اي امام نهم! چه مقام بلندي داري؟ و چه پايه ي رفيعي كه دست هاي جود و كرم كسي به ساحت تو نمي رسد.

در بخشش و جوان مردي آب و گل تو آن چنان به كرم و عطا و انفاق عجيب شده كه نظير و شبيهي ندارد.

روش تو همه درس علم و فضيلت، افعال و اعمال مطبوع و پسنديده و خصال و مكارم اخلاق است.

عقول خردمندان، اعتراف دارند كه تو بهترين سادات و نيكوترين بنده ي از بندگان پروردگاري.

اي سرور! و اي مولاي من! اي جاذبه ي دوستي و اولي به تصرف و ولي نعمت من! وجهه ي همت من تو هستي و ندا و صداي من به سوي توست. دوستي و نسبت محبت و ارادت و علاقه ي ما به تو ذخيره ي عملي براي آخرت است و گنج تمام ناشدني خيرات و بريات است كه روز بازگشت و معاد به ما باز خواهد گشت.

زبان و قلم من در مدح و مجد و بزرگي شما صبح سعادت من در باب شما و عادت من در ارادت به شما است كه رغبت و ميل من به هوا و



[ صفحه 332]



دوستي و محبت شماست.

خداوند اين غريزه ي دوستي را براي من نگاه داشته و محافظت نمايد و ولايت و دوستي شما عقيده و اعتقاد من است.

هر قومي با هر كس رابطه ي دوستي ورزيده، من با تو ارادت مي ورزم و رابطه ي دوستي و علاقه ام را محكم نموده ام، اگر چه شما سر رشته را محكم نداشته و غضب كنيد من در راه ارادتم حيران نخواهم ماند.

چگونه از شما رو برگردانم و از دل و زبان وصف ديگري كنم؟ و حال آن كه ذكر نام شما عطرافشان است و بقا و حيات من به اميد دوستي شما پايدار است.

از اين جاست كه حكما گفته اند: زبان مرد از خادمان دل اوست.

من بدين مديحه، زاد و توشه خود را پيش مي فرستم تا در جهان آخرت اندوخته اي به دوستي تو داشته باشم كه محبت شما خاندان عصمت و طهارت زاد و توشه جهان آخرت است و هر بنده را در آن جهان آخرت بي نياز مي سازد و جز شما طريق نجات و راه مستقيم و كفاف و عفاف كه موجب نجات و رستگاري است نخواهد بود.


پاورقي

[1] الغواد جمع الغادية: السحابه تشأ غدوة.

[2] الهواد جمع الهاد: العنق.

[3] الوهاد جمع الوهدة: المنخفض من الارض.