بازگشت

خانه ي خود يا دربار خلافت


حسين مكاري گويد: در بغداد حضور امام جواد عليه السلام رسيدم، مقام و مرتبتي عظيم از او ديدم، با خود گفتم: امام جواد عليه السلام با اين دستگاه خلافت ديگر به مدينه بر نمي گردد، زيرا كاخ خلافت و جلال و عظمت و سفره هاي رنگين و انواع مأكولات لذيذه اجازه نمي دهد كه امام جواد عليه السلام به مدينه برگردد (نعوذ بالله).



[ صفحه 318]



من با خود در اين خيال بودم كه ناگهان فرمود: اي حسين! نان جو و با نمك نيم كوب در حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله بهتر است از آن چه تو مشاهده مي كني؟!



دو قرص نان اگر از گندم و اگر از جو

دو تاي جامه اگر كهنه و اگر از نو



چهار گوشه ي ديوار خود به خاطر جمع

كه كس نگويد زين جاي خيز و آن جا رو



هزار مرتبه بهتر به نزد ابن يمين

ز فر مملكت كي قباد و كيخسرو



يكي از سادات وعاظ معاصر - سيد فصيح الزمان شيرازي، متخلص به رضواني كه گوينده پاك ايماني بود - در اين زمينه چنين سروده است:



به نزد بي خردان باشد اين سراي بهشت

كسي است آدم عاقل كه اين بهشت بهشت



فراغت و لب نان دلق كهنه فرش حصير

دو روز زندگي اين چهار به ز هشت بهشت



به قصر و خانه چه نازي كه بس عمارت ها

شود بنا و تو اي خواجه! خاك باشي و خشت



كسي كه قالب او خشت گردد آخر كار

به حيرتم كه نهد از چه خشت بر سر خشت؟



گذشت عمر به غفلت ببين به موي سپيد

كه زال چرخ عجب رشته اي براي تو رشت



مشو مقيد قيد جهان چه نيك و چه بد

كه كس نزيست در اين جا چه خوب و چه زشت





[ صفحه 319]





رضا به قسمت خود شو كه خامه ي ازلي

همين نصيب به پيشاني من و تو نوشت



به خويش غره مشو زاهدا! كه روز درو

شود پديد كه هر كس براي خويش چه كشت