بازگشت

مناقب و فضايل امام جواد


از آثار امامت، علم، قدرت و شجاعت است. بسياري از بشر داراي علمي هستند كه قدرت بيان آن را ندارند، يا داراي شجاعت اند ولي ابراز آن را در جاي مقتضي ندارند.



[ صفحه 305]



امام كسي است كه قدرت علمي داشته و شهامت بيان و شجاعت قلب براي ابراز علم در قبال بزرگ ترين مقام هاي دنيوي را داشته باشد و در اثبات حقايق از هيچ كس و هيچ مقامي بيم نداشته باشد و حقايق را بيان كند.

در ادامه ي اين گفتار ما، قدرت علمي امام جواد عليه السلام را چنان مي بينيم كه با كمال جرئت و شهامت مشكل ترين مسايل را كه يحيي بن اكثم، شيخ الاسلام دربار خلافت مأمون عباسي در حضور جمع كثيري از مردم كشوري و لشكري و با تشريفات رسمي مجلس از آن حضرت - كه هنوز سنش به حد بلوغ نرسيده - مي پرسيد و اين ميوه ي درخت امامت آن چنان آن پيرمرد را مقهور و منكوب مي نمايد كه از فرط خشم و غضب و از جهت وقوف به مطالب هر چه در زواياي عقيده و ايمانش از علم و دانش و معضلات و مشكلات بود، پرسيد و امام نهم عليه السلام همه را با كمال آرامش و سادگي بدون زحمت و رنج و فكر كردن و وعده دادن، يا مراجعه به كتب و اخبار، يا به مآخذ و منابع ميراثي، همه را در حضور او پاسخ داد.

درباره ي امام جواد عليه السلام مي نويسند:

قد كان أفضل أهل زمانه علما و ورعا و عبادة و سخاءا و كرما، و في جميع صفات الفضل، و قد روي عنه من أنواع العلوم و أجوبة المسائل المشكلة الشي ء الكثير.

ابوجعفر، محمد بن علي بن موسي، امام جواد عليه السلام برترين و بالاترين مردم عصر خود در علم، پارسايي، عبادت، جود و سخاوت و كرم و بخشش بود. آن حضرت در تمام صفات فاضله و مكارم اخلاقي بر همه ي مردم تقدم و تفوق داشت و از آن حضرت انواع علوم و پاسخ هاي متنوعي از مسايل مختلف علوم اسلامي و مسايل معضله و مشكله اي كه هر كسي آن را درك نمي كند پرسيده شده و حضرتش همه را پاسخ دادند.



[ صفحه 306]



و عجب تر آن كه در اين مسايل تمام جهات و جوانب و مبدأ و منتهاي علمي مورد بحث را طرح نموده و جهات نقص و كمال آن را بيان فرموده بدون آن كه تصور كند به مقامي برخورد نمايد، يا از كسي طمعي داشته باشد.

حضرتش بيان حقايق علمي را مستند به قرآن و حديث نموده و تفكر و تدبر را در قبول آن دخالت داد، تا اخبار ضعاف و مجهول روشن گردد، و هر چه شيخ الاسلام بيشتر پافشاري مي كرد بيشتر ابواب فضيحت و رسوايي بر معتقدين اهل سنت باز مي شد و قدرت علمي امام نهم عليه السلام آشكار مي گرديد كه در سن كمتر از بلوغ اين همه علم و دانش مي داند.

همه مي دانستند كه امام جواد عليه السلام در اين سن، نزد كسي تلمذ نكرده و شاگرد مكتب علمي مردم نبوده، مگر اين كه از مكتب ربوبي، دانش و بينش فرا گرفته و هر چه مي داند و مي گويد الهام، يا از سرچشمه ي وحي نبوت است كه به ارث برده كه در ميراث او، كوچكي و بزرگي شرط نيست.

آري، بركات امام جواد عليه السلام كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «وجود او براي شيعيان بركاتي دارد» همين است.

با توجه به اين احتجاج كه شيخ طبرسي نقل نموده، مقام علم و شهامت و شجاعت امام جواد عليه السلام آشكار مي گردد.

روايت شده كه: مأمون پس از آن كه دخترش ام الفضل را به امام جواد عليه السلام عقد بست و آن حضرت رسما داماد خليفه عباسي شد، روزها در مجلس رسمي مأمون مي نشست و مورد احترام و توقير و تعظيم همه بود.

يحيي بن اكثم، شيخ الاسلام و مفتي اعظم اهل تسنن با اصحاب و علماي دربار نيز در مجلس رسمي مأمون حضور مي يافتند.

روزي پس از اداي مراسم شئون سياسي كشور، مأمون گفت: اي يحيي! چرا از ابوجعفر جوادالائمه عليه السلام استفاده ي علمي نمي كني؟



[ صفحه 307]



شايد اين سخن براي آن پيرمرد گران آمد كه خليفه به عالمي پيرمرد بگويد: از كودكي نابالغ استفاده ي علمي كن،ولي چون مقام رسمي است، گفت: چرا، آنگاه رو به امام جواد عليه السلام كرد اين سؤال را نمود و گفت:

يابن رسول الله! ما تقول في الخبر الذي روي أنه نزل جبرئيل عليه السلام علي رسول الله صلي الله عليه و آله و قال: يا محمد! إن الله عزوجل يقرئك السلام و يقول لك: سل أبابكر هل هو راض عني، فإني عنه راض.

چه مي گويي درباره ي خبري كه جبرئيل بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نازل شد و گفت: از ابوبكر بپرس آيا او از من راضي است، در حالي كه من از او راضي هستم؟!

امام جواد عليه السلام فرمود:

لست بمنكر فضل أبابكر، و لكن يجب علي صاحب هذا الخبر أن يأخذ مثال الخبر الذي قاله رسول الله صلي الله عليه و آله في حجة الوداع: «قد كثرت علي الكذابة و ستكثر، فمن كذب علي متعمدا فليتبوء مقعده من النار. فإذا آتيكم الحديث فأعرضوه علي كتاب الله و سنتي فما وافق كتاب الله و سنتي اتخذوا به. و ما خالف كتاب الله و سنتي، فلا تأخذوا به».

و ليس يوافق هذا الخبر كتاب الله، قال الله تعالي: (و لقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب إليه من حبل الوريد). [1] .

فالله عزوجل خفي عليه رضا أبي بكر من سخطه، حتي سئل عن مكنون سره؟! هذا مستحيل في العقول.

من منكر فضل ابوبكر نيستم، ولي گوينده ي اين خبر بايد توجه داشته باشد كه اخبار همانند آن هم صادر شده كه شبيه و نظيري داشته موافق قرآن باشد در حالي كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در سخني در حجه الوداع فرمود: «به طور حتم بر من زياد دروغ مي بندند و دروغ بر من - يعني جعل حديث - بزودي زياد خواهد شد، همين اندازه بدانيد هر كس از



[ صفحه 308]



روي عمد بر من دروغ بندد - يعني نسبت دروغي دهد، يا خبري دروغ از من نقل كند - خداوند نشمين گاه او را آتش دردناك جهنم قرار مي دهد.»

آنگاه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

«هرگاه حديث و خبري براي شما از من نقل كردند آن را به كتاب خدا و روش من عرضه و منطبق كنيد، اگر مطابق با قرآن و سنت است بگيريد و عمل كنيد و اگر خلاف قرآن و سنت است آن را دور اندازيد». و اين حديث با قرآن مباينت دارد، زيرا خداوند تعالي در قرآن تصريح فرموده كه: «ما به طور حتم انسان را آفريده و از وساوس نفساني او و آن چه در سينه اش از انديشه و افكار پديد مي آيد آگاهيم و ما هستيم كه از رگ هاي گردن به بندگان خود نزديكتر هستيم».

آيا خداوند با اين نزديكي كه نسبت به انسان دارد از رضا و سخط ابوبكر آگاه نبود كه از پيامبرش پرسيد: از او بپرس به ما بگو (!!). اين امر محالي است.

نگارنده گويد: جاعل حديث، جاهل به كار هم بوده كه اين شرايط را رعايت نكرده و امام جواد عليه السلام انگشت روي حساس ترين نقطه ي اشتباه و جعل حديث گذاشته و به شيخ الاسلام و مفتي اعظم ثابت و مدلل نموده كه حديث جعلي و دروغ است.

يحيي بن اكثم پرسيد: روايت شده كه: إن مثل أبي بكر و عمر في الأرض كمثل جبرئيل و ميكائيل في السماء (!!؟)

امام جواد عليه السلام فرمود:

اين خبر هم صحيح به نظر نمي رسد، زيرا جبرئيل و ميكائيل دو فرشته ي مقرب هستند كه فرشتگان هيچ گاه معصيت نكرده و نمي كنند و از اطاعت امر لحظه اي غفلت نمي ورزند؛ در حالي كه اين دو نفر



[ صفحه 309]



مشرك بودند و پس از شرك، اسلام آوردند، بيشتر زندگي و عمر آن ها در شرك گذشته. محال است كسي كه آني از شرك خارج نشده با كسي كه آني در شرك وارد نشده، مساوي باشد.

يحيي بن اكثم پرسيد: يابن رسول الله! اين روايت چگونه است كه نقل شده: «إنهما سيدا كهول أهل الجنة».

امام جواد عليه السلام فرمود:

اين خبر محال است، زيرا پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

«أهل الجنة كلهم يكونون شبابا و لا يكون فيهم كهل» و هذا الخبر وضعه بني امية لمضادة الخبر الذي قال رسول الله صلي الله عليه و آله: «الحسن و الحسين سيدا شباب أهل الجنة».

اهل بهشت همه جوانند و پير در ميان آنان نمي باشد، و اين خبر از مجعولات بني اميه است در مقابل خبري كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در حديث درباره ي امام حسن و امام حسين عليهماالسلام فرمود: «الحسن و الحسين سيدا شباب أهل الجنة» آن ها اين خبر را جعل كردند كه ابوبكر و عمر سرور پيرمردان اهل بهشت هستند.

در حالي كه اگر قرار بود پيرمردي در بهشت به كهولت افتخار كند كه پيرمردتر از آن ها بود و نوح نبي 1050 سال و آدم بيش از هزار سال عمر كردند بايد آن ها كه پيامبر هم بودند پيران بهشت باشند ولي چون در بهشت پير وارد نمي شود.

در روايتي نقل شده: رسول خدا صلي الله عليه وآله به صفيه، عمه اش فرمود: پير وارد بهشت نمي شود، او متأثر و گريان شد.

فرمود: هر كس را كه خدا بخواهد به بهشت ببرد به جواني بر مي گرداند كه همه ي اهل بهشت جوان هستند و بزرگترين آن ها امام حسن و امام حسين علهيماالسلام خواهند بود.

يحيي بن اكثم گفت: در مورد اين روايت چه مي فرمايي؟ روي أن عمر بن



[ صفحه 310]



الخطاب سراج أهل الجنة!!؟

امام جواد عليه السلام فرمود:

اين خبر هم محال است.

لأن في الجنه ملائكة الله المقربين و آدم و محمد صلي الله عليه و آله و جميع الأنبياء و المرسلين لا تضي ء بأنوارهم حتي تضي ء بنور عمر؟!

زيرا در بهشت فرشتگان مقرب و رسولان و پيامبران - از آدم تا خاتم النبيين صلي الله عليه و آله - هستند آن ها هيچ كدام با مقام قرب و درجه ي رفيعي كه دارند نور جمالشان روشنايي ندارد كه به نور چهره ي عمر روشن گردد (؟!)

اين هم از مجعولات بني اميه است كه رغما لأنف اميرالمؤمنين عليه السلام جعل كردند.

يحيي بن اكثم گفت: درباره ي اين روايت چه مي فرمائيد كه: إن السكينة تنطق علي لسان عمر (!!)

امام عليه السلام فرمود:

لست بمنكر فضائل عمر، و لكن أبابكر أفضل من عمر قال علي رأس المنبر: إن لي شيطانا يعتريني، فإذا ملت فسددوني

من منكر فضايل عمر نيستم، اما ترديدي نداريد كه ابابكر افضل از عمر بود. مع ذالك ابوبكر بالاي منبر گفت: شيطاني در نهاد من است كه مرا وسوسه مي كند و فريبم مي دهد پس هرگاه منحرف گشتم و مرا راهنمائي كنيد در حالي كه ابوبكر چنين باشد، تكليف عمر معلوم است.

يحيي بن اكثم گفت: در مورد اين خبر چه مي فرماييد كه: روي أن النبي صلي الله عليه و آله قال: «لو لم أبعث لبعث عمر» اگر من مبعوث نشده بودم، عمر به رسالت مبعوث



[ صفحه 311]



مي شد (؟!!)

امام جواد عليه السلام فرمود:

كتاب الله أصدق من هذا الحديث، يقول الله في كتابه:(و إذ أخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح) [2] . فقد أخذ الله ميثاق النبيين فكيف يمكن أن يبدل ميثاقه و كان الأنبياء لم يشركوا طرفة عين، فكيف يبعث بالنبوة من أشرك و كان أكثر أيامه مع الشرك بالله؛ و قال رسول الله صلي الله عليه و آله: بعثت و آدم بين الروح و الجسد».

كتاب خدا صادق تر از اين حديث است، و اين حديث هم معارض قرآن است، زيرا پروردگار عالم در قرآن مجيد مي فرمايد: «زماني كه ما از پيامبران به خصوص از تو و از نوح عهد و پيمان براي ابلاغ رسالت و نبوت گرفتيم» در صورتي كه خداوند از پيامبران بر اداي وظايف محوله پيمان مي گيرد، چگونه ممكن است ميثاق و پيمان خود را مبدل سازد ديگر اينكه كه پيامبران لحظه اي در عالم به خدا شرك نورزيده اند پس چگونه كسي كه بيشتر عمرش را با شرك به خداوند سپري كرده به پيامبري مبعوث شود در حالي كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «من پيامبر بودم آن وقت كه آدم ابوالبشر در بين روح و جسد بود.»

بودم آن روز من از طايفه دردكشان

كه نه از تاك نشان بود و نه از تاك نشان



اين حديث نيز همانند ساير احاديث جعلي است، كه آدم ناشي و جاهل براي بزرگ نمودن كسي كه او را خورد و خود را ناچيز نشان مي دهد ساخته و جعل كرده است.

يحيي بن اكثم پرسيد: يابن رسول الله! در مورد اين خبر چه مي فرمايي كه: قد



[ صفحه 312]



روي إن النبي صلي الله عليه و آله قال: ما احتبس الوحي عني قط إلا ظننته نزل علي آل خطاب (؟!!)

هرگز مدتي وحي از من قطع نشد مگر اين كه گمان مي كردم بر آل خطاب - يعني عمر - وحي مي رسد (؟!!)

امام جواد عليه السلام فرمود:

هذا محال أيضا، لأنه لا يجوز أن يشك النبي صلي الله عليه و آله في نبوته، قال الله تبارك و تعالي: (الله يصطفي من الملائكة رسلا و من الناس) [3] فكيف يمكن أن تنتقل النبوة ممن اصطفاه الله تعالي إلي من أشرك به؟

اي شيخ! اين حديث هم از نظر عقلي محال است، زيرا جايز نيست كه پيامبر در پيامبري خود دچار شك و ترديد شود خداوند تبارك و تعالي فرموده است: «خداوند از فرشتگان و از ميان مردم رسولاني را مي گزيند» پس چگونه ممكن است كه نبوت از برگزيده خداوند به كسي كه به او شرك ورزيده است منتقل گردد.

يحيي بن اكثم پرسيد: يابن رسول الله! در مورد اين حديث چه مي فرمايي كه: روي أن النبي صلي الله عليه و آله قال: لو نزل العذاب لانجا منه إلا عمر (!!)

اگر عذاب نازل شود كسي نجات پيدا نمي كند مگر عمر (!!)

امام جواد عليه السلام فرمود:

يا شيخ! و هذا محال أيضا، إن الله تعالي يقول: (و ما كان الله ليعذبهم و أنت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون) [4] فاخبر سبحانه لا يعذب أحدا مادام فيهم رسول الله صلي الله عليه و آله و ماداموا يستغفرون الله تعالي. [5] .

اي شيخ! اين خبر هم مانند ساير مجعولات محال است، زيرا مخالف با نص قرآن است. خداوند در قرآن تصريح فرموده است: «ما قومي را



[ صفحه 313]



كه تو در ميان آن ها هستي عذاب نمي كنيم و نيز ملتي را كه استغفار و توبه كنند عذاب نمي كنيم» و در عصر پيامبر كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در ميان قوم بود عذاب نازل نمي شد و تا وقتي كه استغفار نمايد عذاب نيست.

نگارنده گويد: آن از همه ي مردم آن عصر - كه پيامبر هم نباشد و عذاب برسد از علي و اهل بيت عليهم السلام هم صرف نظر كنيم - هيچ كس حتي سلمان، اباذر، عمار، مقداد و غيره قابل نجات نبوده است كه در اين حديث مجعول فقط عمر را مستثني نمودند؟!

بدون ترديد اين ها از احاديث مجعول عصر معاويه است كه براي مشكوك نمودن افكار و مشوب نمودن انديشه هاي مردم و براي بزرگ نشان دادن ابوبكر، عمر و عثمان جعل كردند. هواخواهان بي بند و بارشان براي بزرگ نمودن آنها و كوچك نشان دادن اهل بيت پيامبر عليهم السلام دست به جعل حديث زدند و عليه قرآن و سنت و گفتار پيامبر اين احاديث را در اذهان و افواه عوام انداختند تا بدين جا كشيد.


پاورقي

[1] سوره ق: 16.

[2] سوره احزاب: 7.

[3] سوره حج: 75.

[4] سوره انفال: 33.

[5] احتجاج طبرسي: ج 2 ص 446، بحارالانوار: ج 50 ص 86.