بازگشت

نصايحي به ابوذر غفاري


امام جواد عليه السلام از جدش اميرمؤمنان عليه السلام نقل مي كند كه حضرتش به ابوذر غفاري فرمودند:

اي ابوذر! اگر به كسي كه خداوند به او فرح و شادي داده خشم و غضب كني و اين غضب براي رضاي خدا باشد در واقع به او خدمت كرده اي و اگر براي دنيا باشد به او خيانت نموده اي.

اي ابوذر! مردم تو را به دنيا مي ترسانند تو مردم را به دين و آخرت مي ترساني.



[ صفحه 274]



به خدا سوگند! اگر راه آسمان ها به زمين بسته شود و تمام راه هاي نجات مسدود گردد، خداوند بنده ي پرهيزكار و دين دار خود را به راهي نجات مي دهد و او را از بلايا مي رهاند.

اي ابوذر! به مقام انس، الفت و تقرب حق نمي رسي مگر به راستي، كه آن حق و صداقت است كه صاحب خود را به كرامت و مقام مطلوب مي رساند و از وحشت مصون مي دارد و به عكس، باطل راه هوي و مجاز است كه پيوسته آدمي را به اضطراب و تشويش مي كشاند.

آري، اين اثر وضعي حق و باطل است كه حق، سكونت و آرامش، طمأنينه و وقار و يقين و اطمينان مي آورد و باطل، پريشاني و نگراني، وحشت و اضطراب، غم و هم و غصه و ترديد ايجاد مي كند.

امام جواد عليه السلام فرمود:

من وثق بالله أراه السرور، و من توكل عليه كفاه الامور، و الثقة بالله حصن لايتحصن فيه إلا مؤمن أمين، و التوكل علي الله نجاة من كل سوء و حرز من كل عدو؛ [1] .

هر كس به خدا اعتماد و تكيه كند خداوند به او شادماني بنماياند.

هر كس به خدا توكل كند، خداوند امور او را كفايت كند،

اطمينان به خداوند حصاري است كه در آن تحصن نمي كند مگر مؤمن امين،

و توكل به خدا نجات است از هر بدي و نگهدارنده ي آدمي است از شر دشمن.

و فرمود:

توفيق رفيق كسي نمي شود مگر در سايه ي ايمان و امانت و هر كس



[ صفحه 275]



ايمانش به خدا بيشتر باشد توفيقش در ادراك معاني و مواهب الهي بيشتر مي گردد.

فرمود:

الدين عز، و العلم كنز، و الصمت نور، و غاية الزهد الورع، و لا هدم للدين مثل البدع و لا أفسد للرجل من الطمع. [2] .

دين مايه عزت و سرافرازي است.

- نگارنده اين حقيقت را در ميان ملل متنوعه ديده است: يهود، نصاري، مجوس، حتي هنود، صابئه و هر قومي، ديندارشان عزيزترين مردم آن قوم هستند و بي دينان آن ها خوارترين آن قومند و منافقان آن ها منفورترين افراد آن قوم هستند. مردم ديندار مورد اعتماد و طرف وثوق و ايمن مالي و جاني خلق هستند.

فرمود:

علم و دانش و معرفت گنجي است كه خداوند به هر كس عنايت فرمود او را از همه چيز بي نياز كرده است، چنانچه قرآن فرمود: (و من يؤتي الحكمة فقد اوتي خيرا كثيرا) خير كثير بي نيازي از همه چيز است.

فرمود:

خاموشي نوري است كه در دل مي تابد و باعث تفكر و معرفت مي شود، هر كس در گفتار خود قبلا فكر كند كه سخن بي جا نگويد، دلش به نور معرفت روشن گردد.

فرمود:

هدف از زهدورزي اجتناب از حرام است.

فرمود:

هيچ چيز دين را مانند بدعت، خراب نمي نمايد و هيچ چيز آدمي را مثل



[ صفحه 276]



طمع به مال مردم ضايع نمي كند كه طمع آدمي را خوار و ذليل مي كند و بدعت دين را فاسد و تباه مي سازد، مردم بي دين ارزشي ندارند و شخص طماع خوار و حقير است.

فرمود:

نجات از بلا، به دعاست كه سپر بلا و آفات و عاهات مي گردد و هر كس دعا كند و از خدا خير خود را بخواهد و تضرع و زاري در درخواست خود بنمايد به مطلوب خود مي رسد.

فرمود:

هر كس، شخصي را دشنام دهد بي شك ديگري او را دشنام خواهد داد، اگر مي خواهيد كسي به شما فحش و دشنام ندهد زبان خود را از دشنام و شماتت و فحش به ديگري ببنديد و سخن به رنج آوري نگوييد تا ديگران هم، حق ادب و احترام شما را نگاهدارند.

فرمود:

هر كس در مصيبت صبر كند به مركب نجات و رستگاري سوار شود و هر كس غيبت كند آماده باشد كه ديگري او را غيبت خواهد نمود.



هر كه عيب ديگري پيش تو آورد و شمرد

بي گمان عيب تو پيش دگران خواهد برد



نظامي گنجوي نيز گويد:



ديده ز عيب دگران كن فراز

صورت خود بين و در او عيب ساز



در همه چيزي هنر و عيب هست

عيب مبين تا هنر آري به دست



فرمود:

هر كس درخت پارسايي و پرهيزكاري و تقوي را در زمين دل خويش نشاند، ميوه هاي اميد و ثمره هاي مفيد از آن بردارد.



[ صفحه 277]



خداوند، بندگاني دارد كه نعمت فراوان به آن ها مي دهد و تا روزي كه آن ها اين نعمت هاي الهي را با مردم در ميان نهند و به محتاجان بذل كنند و با هم بخورند، اين روز افزون و مستدام است، ولي همين كه از انفاق، اكرام و اطعام خودداري كردند از دست آن ها مي گيرد و به ديگري كه لايق تر باشد، مي سپارد.

افزون بر اين كه اگر نعمت در نزد كسي انبوه، متراكم و سنگين شد و با انفاق پخش نگرديد، تكليف او زياد، بارش سنگين و حسابش طولاني، علاوه بر اين كه تعب و رنج و زحمت نگهداري آن طاقت فرسا هست تا از دستش زايل شود، و از دسترسي به نعمت محروم گردد.

فرمود:

هر كس با خدا توانگر شد همه مردم به او محتاج مي شوند و معني توانگري، بر، احسان و انفاق همين است.

چنانچه سعدي گويد:



توانگران را وقف است و نذر و مهماني

زكات و فطره و اعتاق و هدي و قرباني



تو كي به دولت ايشان رسي كه نتواني

جز اين دو ركعت و آن هم به صد پريشاني



فرمود:

هر كس پرهيزكار شد، همه او را دوست مي دارند كه اثر پرهيزكاري محبوبيت قلوب است، اگر چه نفعي به ديگران نرساند باز او را دوست مي دارد.

فرمود:

در كسب علم بكوشيد و در تحريص آن دست طلب باز نداريد.

علم را هر كجا هست بطلبيد كه طلب علم بر هر فردي واجب، مباحثات



[ صفحه 278]



علم مستحب است و علم است كه باعث الفت و مودت در بين برادران مؤمن مي شود. علم است كه آدمي را صاحب عزت و مروت مي كند. علم است كه انسان را از افعال لغو اجتناب مي دهد. علم است كه تحفه ي مجالس و بزم محافل مي گردد. علم است كه مصاحب و رفيق خوب به وجود مي آورد. علم است كه رفيق سفر و حضر و مونس و مالوف آدمي است و در تنهايي او را وا نمي گذارد.

در سخن ديگري فرمود:

العامل بالظلم و المعين له و الراضين به شركاء. [3] .

ظلم كننده، ياري كننده ي ظالم و راضي به ظلم و جور همه شريك ظلم هستند.

در روز حساب از همه ي آن ها بازخواست مي شود، زيرا وظيفه ي انساني است كه ظلم نكند و دست ظالم را از سر مظلوم كوتاه نمايد و به هر عنواني كه ممكن است از دامنه ي ظلم جلوگيري كند.

در گفتار ديگري فرمود:

يوم العدل علي الظالم أشد من يوم الجور علي المظلوم. [4] .

آن روزي كه خداوند عالم در ديوان محاسبات خود ظالم را احضار مي كند و ميزان عدالت را نصب مي نمايد آن روز بر ظالم بسيار سخت تر است از روزي كه به مظلوم ستمي شده است.

در سخن ديگري فرمود:

العلماء غرباء لكثرة الجهال بينهم.

علما غريب و تنها مي باشند به دليل زيادي جهال و نابخردان.



[ صفحه 279]



و چون غريب در يك شهر كم است، عالم هم در ميان جاهل كم است و هم زبان عالم اندك است و مأنوس و مألوفي ندارد كه با او انس بگيرد و به همين منطق احترام و رعايت غريب و عالم لازم است.

در فرمايش ديگري فرمود:

فساد الأخلاق بمعاشرة السفهاء، و صلاح الأخلاق بمعاشرة العقلاء. [5] .

فساد اخلاقي با همنشيني بي خردان است، هر اندازه با جهال و نابخردان بيشتر معاشرت كنند فساد اخلاقشان بيشتر مي شود

و به عكس، اصلاح اخلاق با مجالست و همنشيني با خردمندان است.

زيرا هر اندازه با عالم و دانشمند بيشتر نشست و برخاست كنند بر علم و دانش آن ها افزوده مي گردد.

چرا كه گفتار و كردار عالم، درس ادب نفس و هر كه بيشتر از محضر عالم بهره مند گردد رفتار و كردارش بهتر مي شود.

فرمود:

الشريف كل شريف من شرفه علمه، و السؤدد حق السؤدد لمن اتقي الله ربه

شريف و جامع همه ي شرافت، كسي است كه علم او را به شرف و بزرگواري رسانده باشد، و كرامت و آقايي تمام عيار در پرهيزكاري و تقواي الهي است.

فرمود:

الكريم من أكرم عن ذل النار وجهه. [6] .

بزرگوار و جوانمرد كسي است كه چهره ي خود را از ذلت آتش دوزخ حفظ كند و گرامي دارد.

فرمود:



[ صفحه 280]



بزرگواري با علم و دانش و معرفت حق به دست مي آيد و هر كه علم و دانش او بيشتر باشد خدا را بهتر مي شناسد و هر كه خدا را بهتر بشناسد بزرگواري او بيشتر است.

و لذا طبقه ي اوليه بشر، طبقه انبيا هستند كه خداشناسي آن ها از همه كس به وسيله علم و دانش بيشتر و بهتر است.

فرمود:

من أمل فاجرا كان أدني عقوبته الحرمان. [7] .

هر كس به مرد فاسق و فاجر و نابكاري اميد داشته باشد كمترين كيفرش اين است كه نااميد مي گردد.

چرا كه بايد اميد فقط به خداي قادر، دانا و توانا باشد، نه به خلق، آن هم به فاجران و فاسقان آن ها كه سبب محروميت هاي بزرگ و نااميدي هستند.

فرمود:

موت الإنسان بالذنوب أكثر من موته بالأجل، و حياته بالبر أكثر من حياته بالعمر. [8] .

مردن انسان به گناه بيش از مردن او به اجل است.

و زندگي با نيكوكاري بيش از زندگي به عمر طبيعي است.

چرا كه اثر زندگي نام نيكو است و اين نام بايد در صفحات دل مردم جاي گيرد و آن هم به اخلاق نيكو و مهرباني و نوع دوستي و انفاق و ايثار كه ديگران را بر خود مقدم بدارد كه گفته اند:



سايه ي خورشيد سواران طلب

رنج خود و راحت ياران طلب



مردم به نام نيكو و اعمال خير زنده هستند چه بسيار افرادي كه صدها سال -



[ صفحه 281]



بلكه هزاران سال - است كه تن آن ها مرده، ولي نام آن ها زنده و بر سر زبانهاست و چه بسيار افرادي كه هنوز زنده اند، ولي اثر وجودي ندارند و مانند مرده ها هستند. پس زندگي و مرگ به روح آدمي است نه به جسم، بايد روح و روان آدمي زنده بماند كه آن هم به اخلاق، علم، فضيلت و كمال است.



زنده كدام است بر هوشيار

آن كه بميرد به سر كوي يار



و باز گفته اند:



هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جريده ي عالم دوام ما



در گفتار ديگري فرمود:

التوبة علي أربع دعائم: ندم بالقلب، و استغفار باللسان، و عمل بالجوارح، و عزم أن لا يعود. [9] .

توبه چهار پايه و ركن دارد:

اول: پشيماني به قلب. كه آدمي مرتكب عملي شد بعد فهميد اشتباه كرده پشيمان مي گردد و منفعل است.

شاعر گفته:



بر آتشم بيفكن و نام از گنه مبر

كاتش به گرمي عرق انفعال نيست



دوم: استغفار به زبان، كه طلب آمرزش كند و از لغزش و خطاي خود توبه ي زباني نمايد و قصدش آن باشد كه ديگر مرتكب خطا نگردد.

سوم: عمل به جوارح و اعضا، به جبران ارتكاب عمل خلاف، كه به عكس، بيشتر و بهتر، از خالق اطاعت كند و در عبادت او باشد.

چهارم: عزم و تصميم قطعي، كه ديگر مرتكب چنين خطايي نگردد، تا از نزول خطرات مصون بماند.

بنابراين، بايد توبه، توبه ي نصوح باشد يعني با توجه به مراحل اربعه خود را چنان



[ صفحه 282]



منفعل داند كه هيچ گاه مرتكب گناه نگردد.

در سخن ديگري فرمود:

ثلاث من عمل الأبرار: إقامة الفرايض، و اجتناب المحارم، و احتراس من الغفلة في الدين. [10] .

سه چيز از عمل نيكان است:

1 - برپايي فرايض الهي، كه واجبات را خوب رعايت كند در موقع لزوم و به موقع و به وقت به اداي وظايف قيام كند و در نماز و عبادات خشوع و خضوع نمايد.

2 - اجتناب از حرام، كه از هر چه در شريعت حرام شده براي رضاي خدا دوري كند.

3 - مراقبت به احوال خود، كه مبادا در دين دچار غفلت شود.

در سخن ديگري فرمود:

ثلاث يبلغن بالعبد إلي رضوان الله تعالي: كثرة الاستغفار، و خفض الجانب، و كثرة الصدقة. [11] .

سه چيز است كه بنده را به درجه ي خشنودي حق تعالي مي رساند:

اول: استغفار زياد.

دوم: فروتني و تواضع، كه كسي با ديگران نرم و خوش رفتار باشد.

سوم: صدقه ي زياد و دستگيري از درماندگان بيچارگان و واماندگان.

در گفتار ديگري فرمود:

أربع من كن فيه استكمل الإيمان: من أعطي في الله، و منع في الله، و أحب في الله، و أبغض في الله. [12] .

چهار چيز است كه شرايط كمال ايمان است:



[ صفحه 283]



اول: آنكه از آن چه دارد براي رضاي خدا به مردم ببخشد.

دوم: آنكه: در راه خدا باز دارد.

سوم آنكه: در راه خدا دوستي كند.

چهارم آنكه: دشمني او در راه خدا باشد.

همه ي اين اعمال اگر متضمن رضاي خدا باشد، موجب تقرب حق مي گردد.

فرمود:

ثلاثة من كن فيه لم يندم: ترك العجلة، و المشورة، و التوكل علي الله عند العزيمة. [13] .

هر كس داراي سه خصلت باشد هرگز پشيمان نشود.

اول: تعجيل نكردن در امور.

يعني در هر كاري با دقت و آرامش و مطالعه وارد شود.

دوم: مشورت نمودن با برادران مؤمن.

سوم: توكل بر خدا در هنگام عزم و اراده ي كاري، تا به اميد خدا و عنايت و حمايت باري تعالي موفق گردد.


پاورقي

[1] كشف الغمه: ج 2 ص 346، بحارالانوار: ج 75 ص 79.

[2] بحارالانوار: ج 75 ص 79.

[3] اصول كافي: ج 2 ص 333.

[4] كشف الغمه: ج 2 ص 348، بحارالانوار: ج 72 ص 320.

[5] بحارالانوار: ج 1 ص 160.

[6] بحارالانوار: ج 75 ص 83.

[7] بحارالانوار: ج 75 ص 83.

[8] بحارالانوار: ج 75 ص 83. زبده المعارف: مرحوم حاجي علي اكبر اصفهاني اژه ي: 600.

[9] كشف الغمة: ج 2 ص 349.

[10] بحارالانوار: ج 75 ص 81.

[11] كشف الغمه: ج 2 ص 349.

[12] بحارالانوار: ج 75 ص 86.

[13] بحارالانوار: ج 75 ص 81.