بازگشت

راويان امام جواد


امام جواد عليه السلام راوياني داشته كه به وثوق و اعتماد مشهور و معروف هستند.

ابن شهر اشوب در «مناقب» مي نويسد: دربان آن حضرت، عثمان بن سعيد سمان بود.

ايوب بن نوح بن دراج كوفي از ثقات محدثين است.

جعفر بن محمد بن يونس احول، از راويان مورد اعتماد است.

از جمله راويان آن حضرت عبارتند از:

1 - حسين بن مسلم بن حسن

2 - مختار بن زياد عبدي بصري.

3 - محمد بن حسين ابي الخطاب كوفي.



[ صفحه 271]



از اصحاب آن حضرت مي توان افراد زير را نام برد:

از نويسندگان و مصنفان اسلامي در آن عصر:

1 - ابوبكر احمد بن ثابت، كه مورخ معروفي بود.

2 - ابواسحاق ثعلبي، مفسر معروف.

3 - محمد بن مندة بن مهريار، كاتب معروف.

اينان از خواص و اصحاب و راويان آن حضرت بوده اند و از آن جايي كه ما شرح حال آن را در «دائرة المعارف رجال اسلام» نگاشتيم كه قريب سي هزار نفر از علماي اسلام در آن جا ترجمه شده، البته بنا نداشتيم كه شرح حال رجال را در كتاب هاي زندگاني ائمه معصومين عليهم السلام بنگاريم. از اين رو، به صورت مفصل در آن جا نقل شده است.

خطيب به سند خود و جنابذي (گنابادي) به سند خود از امام جواد عليه السلام نقل نموده اند كه: از حضرتش در مورد معني حديث پيامبر صلي الله عليه و آله درباره ي فاطمه ي زهرا عليهاالسلام كه فرمودند:

«إن فاطمة أحصنت فرجها، فحرم الله ذريتها علي النار».

«همانا فاطمه عليهاالسلام پاكدامني را پيشه خود ساخت و خداوند آتش را بر اولاد و ذريه ي او حرام گردانيد».

پرسيدند منظور كدام ذريه است؟

فقال عليه السلام: خاص للحسن و الحسين عليهماالسلام. [1] .

فرمود: اختصاص به حسن و حسين عليهماالسلام دارد.

جنابذي در «معالم العترة» از امام جواد عليه السلام نقل مي كند كه: امام متقيان اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود:

«إن ابن آدم أشبه شي ء بالمعيار إما راجح بعلم - و قال مرة بعقل - أو ناقص بجهل». [2] .



[ صفحه 272]



فرزندان آدم شبيه به عيار سنج اند كه گاهي به علم و دانش بر ديگري رجحان پيدا مي كنند، - گاهي به عقل و كياست و زيركي - و گاهي به جهل و ناداني كاستي مي يابد.

بنابراين، خود آدميت سنگ محك است كه معناي آن در اين قالب معلوم مي شود. يعني انسان در صورت عياري است كه با كليد زبان و رفتار خود مي تواند عيار و ارزش معنوي خود را نشان دهد.


پاورقي

[1] بحارالانوار: ج 43 ص 20.

[2] معالم العترة به نقل از اعيان الشيعه ص 242 ج 4، كشف الغمه: ج 2 ص 346.