بازگشت

پيشگفتار


بسمه تعالي

اگر انسان دريچه ي دل و قلب خود را بروي كساني گشايد كه نور حق و حقيقت در آنها جلوه گر است، رشته زندگاني خود را به كساني ارتباط دهد كه به چشمه ي جاودانگي مزين است، بي شك به نورانيت و فراخي قلمرو حياتش كمك رسانده است.

به همين جهت پيوستگي و ارتباط با برگزيدگان الهي كه بالاترين مظهر اوصاف خداوندي مي باشند نه تنها راه خلاصي از گرداب ها و گردبادهاي ماديت را براي آدمي آسان مي سازد بلكه گوهر وجود انسان را فروغي خاص مي بخشد و راه سلوك به قله هاي كمال را براي انسان ها ميسر مي سازد.

اهتمام و دغدغه ي اماميه از بدو حياتش راهجوئي به اين ارتباط و اتصال بوده است او پيشواياني را جستجو مي كرده كه تربيت شده مكتب ربوبي و نماينده ي اوصاف حضرت احديت و آيينه ي وجود سبحاني وي باشند.

و در اين جستجو جز به قرآن كريم و سخنان پيامبر اكرم تمسك نجسته است. راه وصل به انسانهايي را مي جسته كه نشاني آنها را از پيامبر اكرم دريافت نموده و دنبال مصاديق سخناني بوده كه از پيامبر رحمت به طور قطع صادر شده و به نصوص قطعي الصدور معروف است.

پيوسته برتري و پيشوايي را مخصوص كساني مي دانسته كه خليفه ي واقعي الهي باشند و رمز برتري آدم بر ملائكه را نشان دهند بنابراين شاخص صفات الهي را در



[ صفحه 12]



تبلور و ظهور علم جستجو نموده و لازمه اطاعت و پيروي همه جانبه را در اتصال به علم ربوبي و تعلم از ساحت اقدس الهي دانسته و اين عقيده را با حجتي عقلاني از كلام همان بزرگواراني كه مفتخر به اين افتخار بوده اند پذيرفته است.

الله اكرم و ارحم و أرأف بعباده من أن يفرض طاعة عبد علي العباد ثم يحجب عنه خبر السماء صباحاً و مسائاً.

كرامت و مهرباني و رأفت خداوند به بندگان بيشتر از آن است كه اطاعت بنده اي را بر بندگان خود واجب كند و خبرهاي آسماني در هر صبح و شام را از او مخفي نگه دارد. (اصول كافي 1 / 261)

اطاعت و علم را لازم و ملزوم يكديگر دانسته و اطاعت مطلق را نسبت به كساني پذيرفته كه داراي علم پالوده اي باشند كه آلوده به جهل نشده باشد.

گرچه اين اصل بنياد عقيدتي وي را تشكيل مي داده ولي بعد از فاجعه ي كربلا در برهه اي از زمان درباره ي اين عقيده به تقيه روي آورده است.

ولي بعد از انتقال امامت به امام هشتم عليه السلام فرايند جديدي در اظهار اين عقيده مشاهده مي نماييم. عقيده ي شيعه ي اماميه درباره ي الهي بودن امامت به وسيله ي حضرتش آشكار و عيان مي گردد و اعتقاد اماميه درباره خصوصيات امام به صورت شفاف در ميان امت اسلامي ظاهر مي شود.

چون مأمون يكي از مكارترين و دورانديش ترين خلفاي عباسي است و تلاش نمود كه با روش جديد و توطئه اي پيچيده تر از گذشتگانش با امام و خط امامت برخورد كند و با توجه به اينكه علاقه و وابستگي شديدي به مكتب معتزله داشت و به اجتماع دانشمندان آنها كه در موشكافي مسائل و احتجاج در آن دوران كم نظير بودند اهتمام مي ورزيد و آنها را تحريص و ترغيب مي كرد كه با امام رضا عليه السلام مباحثه و مناظره نمايند شايد در گفتگو و مباحثشان آن حضرت را در خصوص بزرگ ترين مدعاي خود و پدرانش كه بنياد اعتقادي اماميه را تشكيل مي دهد شكست و يا حداقل نمايشي از شكست براي حضرتش ايجاد نمايند، چنانكه مأمون از حميد بن مهران درخواست كرد كه با امام رضا عليه السلام مباحثه و مجادله كند تا از منزلت او



[ صفحه 13]



بكاهد و به او گفت چيزي از اينكه از منزلت او كاسته شود نزد من محبوب تر نيست. (صباغ مالكي / الفصول المهمة ص 237، اعلام الوري ص 314)

به سليمان مروزي گفت به خاطر شناختي كه از قدرت علمي تو دارم به مباحثه با او مي فرستم و هدفي ندارم جز اينكه فقط در يك مورد او را محكوم كني. (عيون اخبار الرضا ج 1 ص 179).

موقعي كه امام اوصاف بچه اي را كه كنيز مأمون بدو حامله بود فرمود، مأمون گفت پيش خود گفتم به خدا قسم اين بهترين فرصت است تا اگر، چنانچه او گفته، نباشد او را از ولايتعهدي خلع كنم و همواره در انتظار حمل آن كنيز بود سپس روايت مي گويد آن بچه به همان اوصافي كه امام فرموده متولد گشت. (غيبت شيخ طوسي ص 41، عيون اخبار الرضا ج 2 ص 224)

وقتي به تاريخ مراجعه مي نماييم مي بينيم كه در تمام اين مناظرات حتي يك نمايش شكست گزارش نشده است در تمام اين بحث ها حضرتش غالب بوده و هدف خليفه را در عمل به پوچي و بطلان كشانده اند. مأمون راه ديگري انتخاب مي كند و آن مسموم كردن و شهيد نمودن حضرتست. امام رضا عليه السلام در سال 203 هجري قمري به دست مأمون شهيد مي گردند، جانشين حضرتش امام جواد است كه سن مباركش را در سال شهادت پدرشان هفت سال و چند ماه نوشته اند ولي امام هشتم افق امامت الهي و خليفة اللهي را روشن و عيان فرموده است كه سن و سال در موقعيت امامت نقشي ندارد و ما خانواده اي هستيم كه كودكانمان از بزرگانمان مو به مو ارث مي برند. (ارشاد مفيد ص 357، كافي ج 1 ص 257)

ولي وسوسه هاي شيطاني، بعضي از شيعيان را متزلزل مي كند، در خانه ي عبدالرحمن بن حجاج بين خواص شيعه همچون يونس بن عبدالرحمن و ريان بن صلت برخورد رخ مي دهد و اين باعث مي شود كه هشتاد تن از علماي بغداد و شهرهاي ديگر مجتمع شده راهي حج و سپس مدينه شوند و پرسش هايي از حضرتش بنمايند كه تعداد آنها در بعضي روايات به هزاران مي رسد ولي حضرتشان همه را پاسخ مي گويند و ديگر شك ابتدائي كه براي بعضي از شيعيان حادث شده



[ صفحه 14]



بود زائل گشت.

و حضرتش اين مطلب را در آزمايش عملي به كرسي اثبات نشاندند كه علم امام، علمي الهي است نه بشري، و سن و سال در آن دخالت ندارد.

و چنانچه طيف معارضين اماميه را در آن زمان مورد توجه قرار دهيم، حاكم يا حاكماني كه به تمام اركان قدرت پنجه افكنده و استبداد ديني و سياسي به معناي جديد در تمام مظاهر حكومتشان بروز و ظهور دارد و حكومتشان را بر اهرمهايي استوار ساخته كه يكي از آنها علماي دربار هستند كه صدرنشيني و رياست و برتري طلبي بالاترين خواسته آنها را تشكيل داده و بازي با دين و استفاده از آن راحت ترين راه براي رسيدن به اميالشان مي باشد، در اين مقطع تاريخي بهترين فرصتي است كه خود را از گزند عقيده اي كه پيوسته از تاريخ تولدش مزاحم قدرت مطلقه ي آنان بوده خلاص كنند، از كاه كوهي بسازند و با تخريب زيربناي اعتقادي اماميه به راحتي به حيات فرهنگي او خاتمه دهند.

ولي مي بينيم اين عقيده اماميه نه تنها تضعيف نمي شود بلكه از اين آزمايش سربلند و مفتخر و پيروز بيرون مي آيد، اگر مي بينيم بعضي از مؤرخان، اين مقطع از تاريخ را به سكوت برگزار مي كنند و يا گزارش هاي مختصري از آن ارائه مي دهند نشانه ي آن است كه نتوانسته اند از آن نقطه ي ضعف و شكستي گزارش كنند، زيرا پيوسته چشمهاي بيروني براي رصد كردن يك خلاف علمي و يا اخلاقي مسلح و آماده بوده است، آري زندگي امام جواد حيات فرهنگي و اعتقادي مذهب شيعه ي اماميه را بيمه نموده است، بنابراين تا جائي كه از منابع و مآخذ تاريخي و حديث به جا مانده و از دستبردهاي مخالفان در امان مانده بايد از او استفاده و بهره برد.

برگي از صفحات حيات امام نهم عليه السلام با قلمي شيوا و روشي زيبا در اين نوشتار از نظر خوانندگان محترم مي گذرد كه مؤلف محترم آن مرحوم عمويم استاد و دانشمند معظم جناب آقاي حاج آقا حسين عمادزاده يكي از نويسندگان پركار و مؤثري بوده كه عمر خود را وقف دفاع از مباني تشيع نموده و در اين راه شب از روز نمي شناخته است.



[ صفحه 15]



وي در سال 1325 هجري قمري در خيابان احمدآباد اصفهان ديده به جهان گشوده و در رمضان سال 1410 قمري (فروردين 1369 شمسي) در تهران رحلت نموده و در مقبره ي ابن بابويه مدفون گشته است.

پدر و جد او حاج ميرزا احمد و حاج ميرزا محمد حسين از مشاهير و خطباي اصفهان و هر دو به ملكات اخلاقي و سجاياي نفساني مشهور بوده اند، تحصيلات خود را در حوزه ي علميه ي اصفهان كه در آن زمان يكي از مراكز علمي و فرهنگي جهان تشيع بوده آغاز نموده و از محضر اساتيدي چون مرحوم حاج شيخ محمود مفيد 82 - 1302 قمري، سيد ابوالقاسم دهكردي 1272 - 1353، حاج سيد صدرالدين كوهپايه اي 72 - 1301، شيخ محمد خراساني 1355 - 1295 حاج سيد علي نجف آبادي 1362 - 1287، حاج ميرزا علي آقا شيرازي 1375 - 1294، شيخ محمدحسين ذو علم فشاركي 73 - 1304، حاج ميرزا محمد طبيب زاده 1390 - 1306 و شيخ علي مدرس يزدي و حاج ميرزا رضا كلباسي 1383 - 1295 كسب فيض نموده و در همان زمان به تدريس در مدارس قديم و جديد مشغول گرديده است، با تمام اشتغالات مختلفي كه داشته ارتباط خود را با حوزه هاي علميه نجف و قم آن زمان حفظ كرده تا جائي كه به اجازه ي روايتي چهل نفر از علماي بزرگواري كه هر كدام ستارگان درخشاني در آسمان تشيع بوده اند نائل آمده است و گفتار و نوشته هاي اين فرزانگان درباره ي وي گواه معتبري بر شخصيت علمي و ديني او مي باشد.

حاصل مطالعات و تحقيقات او بيش از شصت عنوان كتابي است كه بيست جلد آن شرح حال چهارده معصوم عليهم السلام مي باشد و كتابي كه از نظر خوانندگان مي گذرد يك جلد از اين مجموعه است.

مرحوم علامه بزرگوار شيخ آقا بزرگ تهراني در كتاب نفيس خود «الذريعه في تصانيف الشيعه» بعضي از كتابهاي او را نام مي برد (ج 12).كثرت آثار وي در موضوعاتي چون زندگي معصومين عليهم السلام، تاريخ انبياء، و ديگر تأليفات وي بينش وي را در تبعيت از معارف اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام



[ صفحه 16]



نشان مي دهد و تعهد وي را در خدمت به معارف شيعي آشكار مي سازد.

اگر چنانچه فراهم نبودن امكانات و شرايط و اوضاع زمان حيات وي و حوادث و رخدادهايي كه براي ايشان اتفاق افتاده است را مد نظر قرار داده و به اين مسأله توجه كنيم كه ايشان در لباس روحانيت نبوده، آن وقت است كه درجه ي پايبندي ايشان به واقعيت و التزام به معنويت و ارزش و مقام رفيع خدمات ديني و فرهنگي و همت والاي او مشخص و امتياز او از بسياري از معاصرينش به اثبات مي رسد.

يكي از كارهاي با ارزش او شرح حال دويست نفر از بزرگمردان و انديشمندان اسلامي است كه در مقاله هاي مجله نداي حق به رشته تحرير درآورده است.

يكي از آثار ايشان كه به چاپ نرسيده و براي كساني كه به تراجم و رجال اهتمام دارند از اهميت ويژه اي برخوردار است نگارش شرح حال بيش از پنج هزار دانشمند اسلامي است كه گردآوري بيش از هشتصد عكس آن هم در آن دوران ارزش اين تأليف را مضاعف ساخته است.

اما چيزي كه از مرز نوشته فراتر و تمام وجودمان را تحت تأثير قرار مي داد شخصيت وي و اخلاق آن بزرگوار بود، وجودش لبريز از صفا و وفا و در صبر و بردباري و فضايل و مكارم اخلاقي كم نظير بود، زيبايي اخلاق اسلامي و سجاياي انساني در همنشيني و هم صحبتي با او به نمايش در مي آمد.

خداوند در آن عالم او را به انواع نعم بهشتي متنعم گرداند و شعاعي از نورانيت اولياء خود را نصيب ما فرمايد.

و السلام علي من اتبع الهدي

غلامحسين عمادزاده

25 - 8 - 1385

24 - شوال المكرم - 1427



[ صفحه 17]