بازگشت

در جواب يك معماي فقهي


«يا أبا محمد ما تقول في رجل حرمت عليه امرأة بالغداة و حلت له ارتفاع النهار و حرمت عليه نصف النهار، ثم حلت له الظهر ثم حرمت عليه العصر، ثم حلت له المغرب، ثم حرمت عليه نصف الليل ثم حلت له الفجر، ثم حرمت عليه ارتفاع النهار، ثم حلت له نصف النهار؟ فبقي يحيي و الفقهاء بلسًا خرسًا! فقال المأمون: يا أبا جعفر أعزك الله بين لنا هذا؟ فقال(عليه السلام): هذا رجل نظر إلي مملوكة لا تحل له، إشتريها فحلت له. ثم أعتقها فحرمت عليه، ثم تزوجها فحلت له، فظاهر منها فحرمت عليه. فكفر الظهار فحلت له، ثم طلقها تطليقةً فحرمت عليه، ثم رجعها فحلت له، فارتد عن الاسلام فحرمت عليه، فتاب و رجع إلي الاسلام فحلت له بالنكاح الاول، كما أقر رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) نكاح زينب مع أبي العاص بن الربيع حيث أسلم علي النكاح الاول.

امام جواد(عليه السلام) به يحيي بن اكثم فرمود: اي ابا محمد! چه گويي درباره مردي كه بامداد زني بر وي حرام بود و روز كه برآمد بر او حلال شد، نيمه روزش حرام شد و هنگام ظهرش حلال گرديد و وقت عصر بر او حرام شد و مغربش حلال گرديد و نيمه شب بر او حرام شد و سپيده دم بر وي حلال شد و روز كه برآمد بر او حرام شد و نيمه روز بر او حلال گرديد. يحيي و ديگر فقها در برابر او حيران گرديده و از كلام باز ماندند! مأمون گفت: يا اباجعفر! خداي عزيزت بدارد. اين مسأله را براي ما بيان كن.

امام(عليه السلام) فرمود: اين مردي است كه به كنيزك ديگري نگاه كرده و او را خريده و بر وي حلال شده، سپس آزادش كرده و بر او حرام شده سپس او را به زني گرفته و بر او حلال شده و ظهارش كرده و بر او حرام شده و كفاره ظهار داده و حلال شده و سپس يك بار طلاقش داده و حرام شده، سپس به او رجوع كرده و حلال شده، پس آن مرد از اسلام برگشته و زن بر او حرام شده و باز توبه كرده و به اسلام برگشته و به همان نكاح سابق بر او حلال شده، چنانكه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) زينب را به ابي العاص بن ربيع كه مسلمان شد، به همان نكاح اول تسليم نمود.