بازگشت

آزمايش مأمون از امام جواد


روزي مأمون به قصد شكار به خارج شهر مي رفت كه عبورش به جمعيتي از كودكان در حال بازي افتاد حضرت جواد عليه السلام هم در كنار كودكان ايستاده بود. مأمون نزديك آنان رفت، كودكان تا شوكت ظاهري مأمون را ديدند، پا به فرار گذاشتند، اما امام جواد عليه السلام از جاي خود تكان نخورد.

خليفه از او پرسيد: چرا مانند ساير كودكان فرار نكردي؟ حضرت پاسخ داد: راه تنگ نبود كه با رفتن خود وسيع گردانم و نيز جرمي مرتكب نشده ام تا بترسم و گمان نمي كنم خليفه بدون جهت به كسي آسيبي برساند. مأمون كه تا آن زمان امام عليه السلام را نمي شناخت، با تعجب پرسيد: نام شما چيست؟ فرمود: محمد.

مأمون گفت: فرزند چه كسي هستي؟ فرمود: علي بن موسي الرضا.



[ صفحه 178]



مأمون بر حضرت رضا عليه السلام درود فرستاد و از شهر خارج شد. براي صيد ماهيان كوچكي كه به همراه ابر بالا مي رفتند، باز شكاري خود را فرستاد. آن نيز ماهيان را صيد كرده و براي مأمون مي آورد. مأمون ماهيان كوچك را در آستين خود قرار داد.

وي در بازگشت به همان كودكان برخورد كرد كه همه جز آن كودك قبلي فرار كردند. مأمون به آن كودك نزديك شد و گفت: مي تواني به من بگويي كه در دست من چيست؟

فرمود: خداوند متعال بر حسب مشيت و اراده خود در دريا ماهي آفريده است و گاهي بازهاي پادشاهان آن ها را شكار مي كند و پادشاهان مي خواهند فرزند پيامبر را آزمايش كنند. آن گاه مأمون امام عليه السلام را سوار بر مركب خود كرده و به منزل برد.

اغلب مورخان نوشته اند: ازدواج امام عليه السلام با ام الفضل، دختر مأمون، پس از اين آشنايي با تشويق و اصرار مأمون صورت گرفت و پس از آن، امام جواد عليه السلام را بسيار گرامي داشت. [1] .


پاورقي

[1] كشف الغمة، ج 3، ص 187.