بازگشت

احتجاج حضرت جواد


يحيي بن اكثم از قضات عالي مقام و مفتيان بزرگ بغداد بوده او كسي بود كه صيت اعلميت و شهرت در تمام اقطار قلمرو اسلام طنين انداز شده و هيچ كس ياراي احتجاج با او نداشت - گفت من چند



[ صفحه 501]



سئوال مي كنم اگر جواب داده، اموال بسيار به او مي بخشم روزي براي آزمايش اختيار كردند و فقهاء و علماء و دانشمندان و رجال دولت عباسي همه جمع شدند خليفه در صدر مجلس نشست و يحيي بن اكثم كنار او و يك جايي در صدر مجلس براي امام جواد فرش كردند امام جواد عليه السلام تشريف آورد و نشست حضرت جواد در اين وقت هشت ساله بود در مجلس وارد شد بين تمام اهل مجلس سر تا پا به احترام او قيام كردند و مأمون او را بالادست يحيي بن اكثم پهلوي خود جا داد و آن دوشك بلندي بود كه در روايت (والدست) مي نويسد براي آن حضرت تهيه كرده بودند - پس از مراتب ادب و مراسم تعارف.

يحيي ابن اكثم خطاب به مأمون گفت اتأذن لي يا اميرالمؤمنين ان اسئل اباجعفر گفت اجازه مي دهيد از اباجعفر سئوال كنم خليفه گفت ماذوني - يحيي رو به ابن الرضا كرد گفت جعلت فداك اجازه مي فرمائي مسئله از فقه بپرسم امام محمد تقي عليه السلام فرمود هر چه دلت خواست بپرس - در اين موقع يحيي بن اكثم پيرمرد و قاضي القضات و حضرت جواد بيش از هفت سال و چند ماه نداشت يحيي پرسيد - اگر كسي در حال احرام قتل صيد كرد چه بايد بكند.

ابوجعفر - سئوال كرد آيا قاتل صيد محل بوده يا محرم - عالم بوده يا جاهل به عمد صيد كرده يا به خطا - محرم آزاد بوده يا بنده - صغير بوده يا كبير اول قتل او بوده يا صياد بوده آيا حيوان كه كشته صيد بوده يا بچه صيد و آيا در اين قتل پشيمان هست يا نه - اين عمل در شب بود يا روز - احرام احرام عمره بوده يا احرام حج؟

يحيي قاضي متحير ماند چه جواب بگويد - صورتش دگرگون شد سر به جيب فكرت فروبرد عرق خجالت بر گونه هايش ظاهر گشت همهمه در مردم كه به اطراف نشسته بودند افتاد يكي به ديگري نگاه مي كند گوش مي دهند آيا قاضي چه خواهد گفت.

مأمون ديد مجلس صورت بدي به خود گرفت گفت الحمدلله علي هذه النعمه و التوفيق لي في الراي در همان سكوتي كه مجلس را به حيرتي فروبرده بود خليفه روي به بني عباس كرد گفت ديديد و شناختيد اباجعفر را سپس روي به ابي جعفر كرد گفت يا اباجعفر آيا تو خطبه مي خواني؟ فرمود آري.