بازگشت

امام محمد جواد


زندگاني امام محمد جواد (ع) ادامه ي راه خط پدرش، امام رضا(ع) بود.

مامون به امام جواد علاقه داشت و كوشش مي كرد و نقشه طرح مي كرد كه دل امام (ع) را به دست آورد و او را به دارالخلافه نزديك كند. مأمون توطئه ي خود را براي از ميان بردن جنبش و حركت تشيع در چهارچوب خلافت عباسيان همچنان ادامه مي داد و هدف او از اين كار آن بود كه بين امام و پايگاه هاي مردمي او فاصله ايجاد كند و امام را از مردم خويش دور سازد.

او مي خواست به طريقي اين نقشه را اجرا كند كه مردم تحريك نشوند، به خصوص كه او (ع) با كمال عزت و تكريم در كاخ هاي مأمون و ساختمان هاي مجلل او زندگاني مي كرد. اما محافظان كاخ همه ي حركات و سكنات امام (ع) را با دقت تمام زير نظر مي داشتند.

بنابر همان نقشه قديمي، مأمون در برابر همه ي مردم در جامه ي دوستدار و مخلص امام ظاهر شد و «ام فضل» دختر خود را به عقد ازدواج او درآورد تا از تأييد امام برخوردار باشد. لذا به او اصرار كرد كه در همان جا زندگاني كند. اما امام (ع) اصرار ورزيد كه به مدينه بازگردد تا نقشه ي مأمون را در كسب



[ صفحه 247]



تأييد امام براي پايداري خلافتي كه غصب كرده بود، نقش بر آب سازد. زيرا وقتي امام (ع) خلافت او را تأييد نمي كرد، اين شبهه در دل مردم ايجاد مي شد كه حكومت او مشروعيتي ندارد. و از طرف ديگر، امام (ع) امامت خود را اثبات مي كرد و جدا بودن طرح و برنامه ي خود را از طرح و برنامه ي حكومت روز آشكار مي ساخت.

اما اگر امام (ع) مي پذيرفت كه با مأمون و در دربار او زندگاني كند، مسأله به اين طريق تلقي مي شد كه اين دو خط مشي در يكديگر ادغام شده است و اين امر در نظر مردم چنين نتيجه مي داد كه هيچ تناقض و اختلافي بين اين دو از جهت معالم و مسائل فكري و عقيدتي خاص كه مميز نظريه ي امام بود، وجود ندارد.

امام جواد (ع) خط پدر بزرگوار را ادامه داد و از لحاظ برنامه ريزي فكري و آگاهي عقيدتي، فقيهان را از بغداد و شهرهاي ديگر پيرامون خود، در مدينه فراهم آورد تا با او مناظره كنند و از او بپرسند و از راهنمائي هاي او مستفيض گردند.

«هنگامي كه فصل حج فرا رسيد، فقيهان بغداد و شهرهاي ديگر و دانشمندان بلاد كه هشتاد تن بودند، به حج رفتند و سپس به سوي مدينه روي آوردند تا اباجعفر را ديدار كنند.» [1] .

امام جواد (ع) براي گستردن پايگاه هاي مردمي خويش به وظايف و مسئوليت هاي خود در امر جهاد دست زد. اين امر به گوش «معتصم» رسيد و او را جبرا به بغداد فرا خواند تا به قتل برساند و زندگاني شريف آن امام (ع) را با خوراندن زهر به آن طريق به پايان رساند. ابن بابويه گويد: «معتصم امام (ع) را مسموم گردانيد.» [2] زيرا امام (ع) براي حكومت خطري محسوب



[ صفحه 248]



مي شد و مواضع انحراف و موارد دوري حكومت را از اسلام براي مردم افشاء مي كرد. نه تنها براي دستگاه خلافت اين خطر را داشت كه منزلت و برتري هاي فكري او را با توجه به كمي سن و سال او همه مي دانستند، بلكه امام، فقها و قضات را براي مناظره و مبارزه ي علمي مي طلبيد و بسيار متحرك بود و امور فكري و عقيدتي مردم را بر عهده داشت (در يك مجلس سي هزار مسأله از او پرسيدند و او به همه ي آن ها پاسخ داد و در آن وقت نه سال داشت).

مفيد گويد: «مأمون امام جواد (ع) را دوست مي داشت. زيرا با وجود كمي سن، شخصي فاضل بود و به درجه ي والا از علم رسيده بود و در ادب و حكمت و كمال عقل، مقامي داشت كه هيچ يك از مشايخ زمان، با او برابري نمي توانست كرد».

طبري در اعلام الوري گويد: او (ع) در زمان خود با وجود اندك بودن سن و سال، به پايه اي از فضل و علم و حكمت و ادب رسيده بود كه هيچ يك از اهل فضل به آن پايه نرسيده بود». [3] .

سخن خويش را در باب روش و برنامه ي امام جواد (ع) به همين اندازه مختصر به پايان مي رسانيم زيرا نقش او همانند نقش پدرش امام رضا (ع) بود.

سخن ها و پرسش هاي بي شمار، پيرامون وي گفته شده است و درباره ي پديده ي مرجعيت و رهبري او در حالي كه بيش از هشت سال نداشت سخن بسيار است.


پاورقي

[1] بحارالانوار مجلسي ج 50 ص 10.

[2] دائرة المعارف اسلامي شيعه ج 2 ص 92.

[3] دائرة المعارف ج 2 ص 92.