بازگشت

نامه ي امام رضا از مكه به امام جواد سه ساله


احمد بن ابومحمد بن ابونصر و محمد بن سنان مي گويند: ما در مكه ي معظمه خدمت امام رضا شرفياب شديم و عرض كرديم: مي خواهيم از مكه به قصد مدينه بيرون رويم و شما هنوز در اينجا اقامت داريد. اگر صلاح مي دانيد به ما نامه اي لطف كنيد تا براي ابوجعفر جواد ببريم. امام نامه اي نوشت و ما آمديم به موفق خادم گفتيم: امام جواد (ع) را بياور. او هم حضرت را آورد، در حالي كه امام جواد بر سينه ي او بود. پس امام جواد شروع كرد به خواندن نامه و آن را مي پيچيد و به آن نظر مي كرد و تبسم مي نمود. به آخر آن مي رسيد و نامه را از بالاي آن مي پيچيد و از آخر باز مي كرد. محمد بن سنان گويد: وقتي از خواندن نامه فراغت يافت، پاهاي مبارك خود را حركت داد و فرمود «ناج ناج». احمد مي گويد: پس از اين سخن، امام جواد به محمد بن سنان گفت: فطرسيه، فطرسيه.

اين روايت را علامه بحراني در كتاب خود، مدينةالمعاجز چنين نقل كرده كه احمد و محمد



[ صفحه 375]



راويان فوق گويند: در منا خدمت امام رضا رسيديم. امام فرمود: حاجتي داري؟ گفتم: بلي. نامه نوشت و به ما داد كه به ابوجعفر جواد (ع) بدهيم. وقتي به مدينه رسيديم، مسافر كه يكي از خادمان امام بود امام جواد را كه 18 ماهه بود بر دوش خود آورد. نامه را به او داديم و او خواند. [1] .

مؤلف مي گويد: امكان دارد اين ملاقات احمد و محمد دو ملاقات جداگانه باشد. يك بار نامه از مكه و يك بار نامه از منا باشد و امكان دارد يك فقره باشد و طرز تعبير متفاوت باشد. اما روايت سابق كه مخصوص محمد بن سنان است بعد از اين ملاقات اتفاق افتاده زيرا در ملاقات محمد بن سنان امام جواد سه ساله بوده و در ملاقات دو نفري محمد بن سنان و احمد بن محمد امام جواد 18 ماهه بوده است.



جانا نظري كه ناتوانم

بخشا كه به لب رسيده جانم



درياب كه نيك دردمندم

بشتاب كه سخت ناتوانم



من خسته كه روي تو ببينم

آخر به چه روي زنده مانم



اينكه به در تو آمدم باز

تا بر سر كوت جان فشانم



مردن به از آن كه زيست بايد

بي دوست به كام دشمنانم




پاورقي

[1] مدينةالمعاجز، ص 527.