بازگشت

معتصم در پي بهانه، و اعجاز امام


وقتي حضرت وارد بغداد شد، معتصم امام را در قصر خود اسكان داد و گفت: مگر شما اراده كرده ايد كه بر من خروج كنيد؟ امام سخن او را رد كرد. معتصم گفت: نامه ها و استشهادهاي موجود حاكي از اين است و فلان و فلان هم شهادت مي دهند. امام فرمود: شاهدان را حاضر كنيد. معتصم پرونده سازان را احضار كرد و آنها با كمال بي شرمي گفتند: آري تو نوشته اي كه خروج مي كني و ما اين نامه را از غلامان و بستگان تو به دست آورده ايم و براي ما سند قطعي است.

راوي خبر گويد: امام جواد در ايوان قصر نشسته بود. سر بر آسمان نمود و دعايي خواند كه ناگهان در آن نقطه زلزله اي رخ داد، به طوري كه زمين مانند گهواره اي تكان مي خورد و معتصم و وزرا بر خود مي لرزيدند و هر يك از آنها مي خواستند فرار كنند اما قادر به حركت نبودند و قدرت بلند شدن را نداشتند و همه ي حاضران مضطرب و پريشان شدند.

معتصم و وزرا التماس كردند كه اي فرزند رسول خدا! اين زلزله را آرام كن و ما را هم ببخش و از تقصير ما بگذر. امام جواد (ع) دعايي خواند و عرض كرد: پروردگارا! تو مي داني كه اين گمراهان دشمن تو و ما هستند و ما از سر تقصير آنها گذشتيم. فورا زلزله آرام گرفت و آنها كرامت و اعجاز امامت را با دو چشم خويش مشاهده كردند و در ظاهر سر تسليم فرود آوردند، اما در باطن به دشمني خويش با امام ادامه مي دادند.

معتصم در آن مدتي كه امام را در قصر خود در بغداد اسكان داده بود جلساتي تشكيل مي داد و امام را به مجالس دعوت مي كرد و به قصد استخفاف از آن حضرت سؤالاتي مي كرد و گاهي امام از بيان واقع تقيه مي فرمود؛ تا اين كه روزي دزدي را به مجلس معتصم آوردند و خواستند او را قصاص كنند؛ اما در ميان فقهاي عامه اختلافي به وجود آمد.