بازگشت

معصوم يازدهم: حضرت امام محمدتقي جوادالائمه - امام نهم


السلام عليك ايها الآية العظمي

السلام عليك ايها الحجة الكبري

السلام عليك ايها المطهر من الزلات...

درود خدا بر تو باد اي نشانه ي بزرگ الهي

درود خدا بر تو باد اي حجت كبراي الهي

درود خدا بر تو باد اي امامي كه از لغزشها پاك و بركنار بوده اي،

سلام بر تو اي ابن الرضا...



[ صفحه 202]



امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع) در سال 195 هجري در مدينه ولادت يافت. نام نامي اش محمد معروف به جواد و تقي است.

القاب ديگري مانند: رضي و متقي نيز داشته ولي تقي از همه معروف تر مي باشد. مادر گرامي اش سبيكه يا خيزران است كه اين هر دو نام در تاريخ زندگي آن حضرت ثبت است.

امام محمد تقي (ع) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود.

پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه. مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع) انتقال يافت.

مأمون خليفه ي عباسي كه همچون ساير خلفاي بني عباس از پيشرفت معنوي و نفوذ باطني امامان معصوم و گسترش فضائل آنها در بين مردم هراس داشت، سعي كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد.

«از اينجا بود كه مأمون نخستين كاري كه كرد، دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع) در آورد، تا مراقبي دائمي و از



[ صفحه 203]



درون خانه، بر امام گمارده باشد. رنجهاي دائمي كه امام جواد (ع) از ناحيه ي اين مأمور خانگي برده است، در تاريخ معروف است» [1] .

از روشهايي كه مأمون در مورد حضرت رضا (ع) به كار مي بست، تشكيل مجالس بحث و مناظره بود [2] مأمون و بعد معتصم عباسي مي خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع) نيز چنين روشي را به كار بستند. به خصوص كه در آغاز امامت هنوز سني از عمر امام جواد (ع) نگذشته بود. مأمون نمي دانست كه مقام ولايت و امامت كه موهبتي است الهي، بستگي به كمي و زيادي سالهاي عمر ندارد.

باري، حضرت جواد (ع) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره اي كه فرقه هاي مختلف اسلامي و غير اسلامي ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگي در اين دوران، زندگي مي كردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و كتابهاي زيادي به زبان عربي ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با كمي سن وارد بحثهاي علمي گرديد و با سرمايه ي خدايي امامت كه از سرچشمه ي ولايت مطلقه و الهام رباني مايه ور بود، احكام اسلامي را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسياري پاسخ گفت. براي نمونه، يكي از مناظره هاي (مساوي احتجاجات) حضرت امام محمد تقي (ع) را در زير نقل مي كنيم:

«عياشي در تفسير خود از ذرقان كه همنشين و دوست احمد بن ابي



[ صفحه 204]



دؤاد بود، نقل مي كند كه ذرقان گفت: روزي دوستش (ابن ابي دؤاد) از دربار معتصم عباسي برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد. گفتم: چه شده است كه امروز اين چنين ناراحتي؟ گفت: در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند علي بن موسي الرضا جرياني پيش آمد كه مايه ي شرمساري و خواري ما گرديد. گفتم چگونه؟ گفت: سارقي را به حضور خليفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدي كرده بود. خليفه طريقه ي اجراي حد و قصاص را پرسيد. عده اي از فقها حاضر بودند، خليفه دستور داد بقيه ي فقيهان را نيز حاضر كردند، و محمد بن علي الرضا را هم خواست.

خليفه از ما پرسيد:

حد اسلامي چگونه بايد جاري شود؟

من گفتم: از مچ دست بايد قطع گردد.

خليفه گفت: به چه دليل؟

گفتم: به دليل آنكه دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ دست است، و در قرآن كريم در آيه ي تيمم آمده است: فامسحوا بوجوهكم و ايديكم. بسياري از فقيهان حاضر در جلسه گفته ي مرا تصديق كردند.

يك دسته از علماء گفتند: بايد دست را از مرفق بريد.

خليفه پرسيد: به چه دليل؟

گفتند: به دليل آيه وضو كه در قرآن كريم آمده است:... و ايديكم الي المرافق. و اين آيه نشان مي دهد كه دست دزد را بايد از مرفق بريد.

دسته ديگر گفتند: دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجزاء مي شود.



[ صفحه 205]



و چون بحث و اختلاف پيش آمد، خليفه روي به حضرت ابوجعفر محمد بن علي كرد و گفت:

يا اباجعفر، شما در اين مسئله چه مي گوييد؟

آن حضرت فرمود: علماي شما در اين باره سخن گفتند. مرا از بيان مطلب معذور بدار.

خليفه گفت: به خدا سوگند كه شما هم بايد نظر خود را بيان كنيد.

حضرت جواد فرمود: اكنون كه مرا سوگند مي دهي پاسخ آن را مي گويم. اين مطالبي كه علماي اهل سنت درباره ي حد دزدي بيان كردند خطاست. حد صحيح اسلامي آن است كه بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع كرد.

خليفه پرسيد: چرا؟

امام (ع) فرمود: زيرا رسول الله (ص) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود: پيشاني، دو كف دست، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع كنند براي سجده حق تعالي محلي باقي نمي ماند، و در قرآن كريم آمده است «و ان المساجد لله...» سجده گاه ها از آن خداست، پس كسي نبايد آنها را ببرد.

معتصم از اين حكم الهي و منطقي بسيار مسرور شد، و آن را تصديق كرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حكم حضرت جواد (ع) قطع كردند.

ذرقان مي گويد: ابن ابي دؤاد سخت پريشان شده بود، كه چرا نظر او در محضر خليفه رد شده است. سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت:

يا اميرالمؤمنين، آمده ام تو را نصيحتي كنم و اين نصيحت را به شكرانه ي



[ صفحه 206]



محبتي كه نسبت به ما داري مي گويم. معتصم گفت: بگو.

ابن ابي دؤاد گفت: وقتي مجلسي از فقها و علما تشكيل مي دهي تا يك مسئله يا مسائلي را در آن جا مطرح كني، همه ي بزرگان كشوري و لشكري حاضر هستند، حتي خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايي كه در حضور تو مي شود هستند، و چون مي بينند كه رأي علماي بزرگ تو در برابر رأي محمد بن علي الجواد ارزشي ندارد، كم كم مردم به آن حضرت توجه مي كنند و خلافت از خاندان تو به خانواده ي آل علي منتقل مي گردد، و پايه هاي قدرت و شوكت تو متزلزل مي گردد.

اين بدگويي و اندرز غرض آلود در وجود معتصم كار كرد و از آن روز در صدد برآمد اين مشعل نوراني و اين سرچشمه ي دانش و فضيلت را خاموش سازد [3] .

اين روش را - قبل از معتصم - مأمون نيز در مورد حضرت جوادالائمه (ع) به كار مي برد، چنانكه در آغاز امامت امام نهم، مأمون دوباره دست به تشكيل مجالس مناظره زد و از جمله از يحيي بن اكثم كه قاضي بزرگ دربار وي بود، خواست تا از امام (ع) پرسشهايي كند، شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام (ع) ضربتي وارد كند. اما نشد، و امام از همه اين مناظرات سربلند درآمد.

روزي از آنجا كه «يحيي بن اكثم» به اشاره مأمون مي خواست پرسشهاي خود را مطرح سازد مأمون نيز موافقت كرد، و امام جواد (ع) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر كرد. مأمون نسبت به حضرت امام



[ صفحه 207]



محمد تقي (ع) احترام بسيار كرد و آن گاه از يحيي خواست آنچه مي خواهد بپرسد. يحيي كه پيرمردي سالمند بود، پس از اجازه ي مأمون و حضرت جواد (ع) گفت: اجازه مي فرمايي مسأله اي از فقه بپرسم؟ حضرت جواد فرمود:

آنچه دلت مي خواهد بپرس.

يحيي بن اكثم پرسيد: اگر كسي در حال احرام قتل صيد كرد چه بايد بكند؟

حضرت جواد (ع) فرمود: آيا قاتل صيد محل [4] بوده يا محرم؟ عالم بوده يا جاهل؟ به عمد صيد كرده يا به خطا؟ محرم آزاد بوده يا بنده؟ صغير بوده يا كبير؟ اول قتل او بوده يا صياد بوده و كارش صيد بوده؟ آيا حيواني را كه كشته است صيد تمام بوده يا بچه صيد؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه؟ آيا اين عمل در شب بوده يا روز؟ احرام محرم براي عمره بوده يا احرام حج؟

يحيي دچار حيرت عجيبي شد. نمي دانست چگونه جواب گويد. سر به زير انداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست. درباريان به يكديگر نگاه مي كردند. مأمون نيز كه سخت آشفته حال شده بود در ميان سكوتي كه بر مجلس حكمفرما بود، روي به بني عباس و اطرافيان كرد و گفت:

- ديديد و ابوجعفر محمد بن علي الرضا را شناختيد» [5] .

سپس بحث را تغيير داد تا از حيرت حاضران بكاهد.



[ صفحه 208]



باري، موقعيت امام جواد (ع) پس از اين مناظرات بيشتر استوار شد.

امام جواد (ع) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت، و شاگردان و اصحاب برجسته اي داشت كه: هر يك خود قله اي بودند از قله هاي فرهنگ و معارف اسلامي مانند:

ابن ابي عمير بغدادي، ابوجعفر محمد بن سنان زاهري، احمد بن ابي نصر بزنطي كوفي، ابوتمام حبيب اوس طائي، شاعر شيعي مشهور، ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي و فضل بن شاذان نيشابوري كه در قرن سوم هجري مي زيسته اند.

اينان نيز (همچنان كه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود) هر كدام به گونه اي مورد تعقيب و گرفتاري بودند. فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون كردند. عبدالله بن طاهر چنين كرد و سپس كتب او را تفتيش كرد و چون مطالب آن كتابها را - درباره ي توحيد و... به او گفتند قانع نشد و گفت مي خواهم عقيده ي سياسي او را نيز بدانم.

ابوتمام شاعر نيز از اين امر بي بهره نبود، اميراني كه خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - كه بهترين شاعر آن روزگار بود، چنانكه در تاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند. اگر كسي شعر او را براي آنان، بدون اطلاع قبلي، مي نوشت و آنان از شعر لذت مي بردند و آن را مي پسنديدند، همين كه آگاه مي شدند كه از ابوتمام است يعني شاعر شيعي معتقد به امام جواد (ع) و مروج آن مرام، دستور مي دادند كه آن نوشته را پاره كنند. ابن ابي عمير - عالم ثقه ي مورد اعتماد بزرگ - نيز در زمان هارون و مأمون، محنت هاي بسيار ديد، او را سالها زنداني كردند، تازيانه ها زدند. كتابهاي او را كه مأخذ عمده ي علم دين بود،



[ صفحه 209]



گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند و... [6] بدين سان دستگاه جبار عباسي با هواخواهان علم و فضيلت رفتار مي كرد و چه ظالمانه!


پاورقي

[1] امام در عينيت جامعه، محمدرضا حكيمي ص 76.

[2] در فصل قبل بدين مطلب اشاره شد.

[3] چهارده معصوم حسين عمادزاده ص 511 با تلخيص و تغيير.

[4] به كسي كه براي انجام اعمال حج لباس سفيد احرام پوشد محرم (بر وزن ممكن) مي گويند و به كسي كه اين لباس را بر تن ندارد محل مي گويند.

[5] چهارده معصوم عمادزاده ص 501. براي جوابهاي امام مراجعه كنيد به همين مأخذ ص 505.

[6] امام در عينيت جامعه، محمدرضا حكيمي ص 77 با تغيير اندك.