بازگشت

حيات تاريخي پيشواي نهم


آگاهي هاي تاريخي درباره ي زندگي حضرت جواد عليه السلام چندان گسترده نيست ؛ زيرا افزون بر آنكه محدوديت هاي سياسي ، همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم عليهم السلام مي گرديد ، تقيه و شيوه هاي پنهاني مبارزه - كه براي حفظ امام عليه السلام و شيعيان از فشار حاكميت بود - عامل مؤثري در عدم نقل اخبار در منابع تاريخي است. افزون بر آن ، زندگي امام جواد عليه السلام چندان طولاني نبود كه اخبار فراواني از ايشان در دسترس ما قرار گيرد.

زماني كه حضرت رضا عليه السلام به خراسان برده شد ، هيچ يك از اعضاي خانواده ي خود را همراه نبرد و در آنجا تنها زندگي مي كرد. در اين كه آيا امام جواد عليه السلام به منظور ديدار پدر به طوس رفته است يا خير ؟ تنها ابن فندق در تاريخ بيهقي نقل كرده كه حضرت جواد عليه السلام در سال دويست و دو به طوس آمد و با پدر بزرگوارش ديدار كرد.

متن گزارش ابن فندق در اين باره چنين است :

و محمد بن علي بن موسي الرضا عليه السلام كه لقب او تقي بود ، از راه طبس عبور كرد و به ناحيه ي بيهق آمد و در ديه ششتمند نزول كرد و از آنجا به زيارت پدر خويش ، علي بن موسي عليه السلام رفت ؛ در سال دويست و دو.

اين گزارش در مصادر ديگر نيامده و از اخبار مربوط به شهادت حضرت رضا عليه السلام چنين برمي آيد كه حضرت جواد عليه السلام آن هنگام در مدينه اقامت داشته و تنها براي غسل پدر و اقامه ي نماز بر پدر در طوس حضور يافته . البته محتمل است كه پيش از آن ، يك بار به طوس آمده باشد. با دقت در خبر مذكور ، چنين به نظر مي رسد كه احتمالا ابن فندق گزارش خود را از تاريخ نيشابور حاكم نيشابوري گرفته باشد.

هنگامي كه مأمون ، بعد از شهادت حضرت رضا عليه السلام در سال دويست و چهار به بغداد بازگشت از ناحيه ي ايشان اطمينان خاطر پيدا كرد. وي اين مطلب را مي دانست كه شيعيان پس از حضرت رضا عليه السلام فرزند او را به امامت خواهند پذيرفت و در اين صورت خطر ، همچنان باقي خواهد بود. او سياست كنترل امام كاظم عليه السلام توسط پدرش - كه وي را به بغداد آورد و زنداني كرد - را به ياد داشت و با الهام از آن ، همين سياست را با حضرت رضا عليه السلام در پيش گرفت ؛ ولي با ظاهري آراسته و فريبكارانه. وي مي كوشيد نه تنها در ظاهر امر ، مسأله ي زندان و مانند آنها در كار نباشد ، بلكه با برخورد دوستانه ، نشان دهد كه او علاقه و محبت ويژه يي به ايشان دارد.

اينك نوبت امام جواد عليه السلام فرا رسيده بود تا به نحوي كنترل شود. مأمون براي انجام اين



[ صفحه 407]



هدف ، دخترش را به عقد وي درآورد و او را داماد خود كرد. از همين رهگذر بود كه مأمون به راحتي مي توانست از طرفي امام عليه السلام را در كنترل خود داشته باشد و از طرف ديگر ، آمد و شد شيعيان و تماس هاي آنان را با آن حضرت زير نظر بگيرد.

بر اساس برخي نقل ها ، مأمون پس از ورود به بغداد در سال دويست و چهار بلافاصله امام جواد عليه السلام را از مدينه به بغداد فرا خواند. افزون بر اين ، مأمون متهم بود كه امام رضا عليه السلام را به شهادت رسانده است و اكنون مي بايست با فرزند وي به گونه يي رفتار كند كه از اين اتهام پاك شود. اين نكته هم بايد مورد توجه قرار گيرد كه طبق برخي از روايات تاريخي ، مأمون از آن هنگام كه ولايت عهدي خود را به حضرت رضا عليه السلام واگذاشت ، دختر خود ام الفضل را به عقد امام جواد عليه السلام درآورد يا نامزد كرد.

به نوشته ي طبري و ابن كثير در سال دويست و دو كه ام حبيب دختر مأمون به عقد حضرت رضا عليه السلام درآمد ، دختر ديگرش ام فضل را هم به عقد امام جواد عليه السلام درآورد. شايد اين موضوع خود حاكي بر صحت گزارش صاحب تاريخ بيهقي باشد كه مي گويد : امام جواد عليه السلام در سال دويست و دو براي ديدن پدرش به طوس آمده بود.

از روايتي كه شيخ مفيد رحمه الله از ريان بن شبيب نقل كرده ، چنين برمي آيد : موقعي كه مأمون تصميم به ازدواج ام فضل با امام جواد عليه السلام گرفت ، عباسيان برآشفتند ؛ زيرا مي ترسيدند كه پس از مأمون ، خلافت به خاندان علوي برسد. چنان كه درباره ي امام رضا عليه السلام هم به سختي دچار نگراني شده بودند ؛ ولي به طوري كه از دو روايت فوق برمي آيد ، آنان مخالفت خود را به گونه ي ديگري وانمود كرده و گفتند :

دختر خود را به كودكي مي دهي كه تفقه در دين خدا ندارد ، حلال را از حرام تشخيص نمي دهد و واجب را از مستحب باز نمي شناسد.

بر پايه ي همين ايرادها و اعتراض ها بود كه مأمون مجلسي برپا كرد و امام جواد عليه السلام را به مناظره ي علمي با يحيي بن اكثم - بزرگترين دانشمند و فقيه سني مذهب آن زمان - فرا خواند ، تا بدين وسيله مخالفان و اعتراض كنندگان عباسي را متوجه اشتباه خود كند.

اين در حالي بود كه بنا به اين دو روايت ، هنگام عقد ازدواج ام فضل با امام جواد عليه السلام هنوز صبي اطلاق مي شده است.

بنابر روايتي هنگامي كه مأمون در سال دويست و پانزده به تكريت وارد شد ، امام جواد عليه السلام



[ صفحه 408]



هم از مدينه به بغداد رسيده بود. آن حضرت براي ملاقات با مأمون به شهر تكريت رفت و در آنجا ام فضل بدو پيوست. سپس آن حضرت تا فرا رسيدن موسم حج در بغداد و در منزل احمد بن يوسف كه كنار دجله بنا شده بود ، اقامت نمود و آن گاه با خانواده ي خويش براي انجام مراسم حج به مكه رفت و از آنجا به مدينه بازگشت و در آنجا ماندگار شد و تا قبل از آن كه معتصم آن حضرت را در سال دويست و بيست به بغداد احضار كند ، در مدينه زندگي مي كرد.

فراخواني آن حضرت به بغداد در سال دويست و بيست توسط معتصم عباسي آن هم درست در اولين سال حكومت خود ، نمي توانست بي ارتباط با جنبه هاي سياسي قضيه باشد. به ويژه كه در همان سال حضرت جواد عليه السلام در حالي كه تنها بيست و پنج سال از عمر شريفش مي گذشت در بغداد به شهادت رسيد. دشمني و عناد عباسيان با آل علي عليه السلام به ويژه با امامان شيعه كه در آن زمان جمعيت قابل توجهي ، تابعيت مستقل آنها را پذيرفته بودند ، شاهدي ا ست بر توطئه ي حكومت در شهادت امام جواد عليه السلام . همچنين فراخواني آن بزرگوار به بغداد و درگذشت وي در همان سال ، همگي شواهد غير قابل انكاري بر شهادت آن امام همام به دست عوامل عباسي مي باشد.

عقيده ي شيعه بر اين است كه معتصم عباسي امام عليه السلام را مسموم نمود. پاره يي از منابع اهل سنت ، اشاره به اين دارند كه امام جواد عليه السلام به ميل خود و براي ديداري با معتصم عازم بغداد شده است. در حالي كه منابع ديگر ، حاكي از آنند كه معتصم به ابن زيات مأموريت داد تا كسي را براي آوردن ابن الرضا به بغداد راهي مدينه كند.

مسعودي روايتي نقل كرده كه بنابر آن ، شهادت حضرت جواد عليه السلام به دست ام فضل در زماني رخ داد كه امام عليه السلام از مدينه به بغداد نزد معتصم آمده بود. ام فضل پس از شهادت امام عليه السلام به پاس اين عمل خود به حرم خليفه پيوست.

نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه ام فضل در زندگي مشترك خود با امام جواد عليه السلام از دو جهت ناكام ماند. نخست آنكه ، از امام عليه السلام داراي فرزندي نشد. دوم آنكه ، امام چندان توجهي به وي نمي كرد و فرزندانش عموما از ام ولدهاي آن حضرت به دنيا آمدند.

گويا ام فضل يك بار از مدينه نامه يي نگاشت و از امام عليه السلام نزد مأمون شكايت كرد و از اينكه ابن الرضا چند كنيز دارد ، گله نمود.

مأمون در جواب او نوشت :



[ صفحه 409]



ما تو را به عقد ابوجعفر درنياورديم كه حلالي را بر او حرام كنيم . ديگر از اين شكايت ها نكن.

ام فضل پس از مرگ پدر ، امام را در بغداد مسموم كرد و راه يافتن او به حرم خليفه و برخورداري از مواهب موجود در آن ، حاكي از آن مي باشد كه اين عمل به دستور معتصم و به دست ام فضل اجرا شده است.

شاهد ديگر آن است كه امام جواد عليه السلام تا هنگام سفر به بغداد در سال دويست و پانزده جانشيني براي خود تعيين نفرموده بود ؛ ولي در آستانه ي سفر به بغداد ، جانشين خود را تعيين كرد و اين خود نشان مي دهد كه امام خطرناك بودن اين سفر را مي دانست [1] .


پاورقي

[1] حيات فكري و سياسي امامان شيعه . به نقل از : بحارالانوار ، ج 50 ، ارشاد ، كافي ، ج 1 ، تاريخ گزيده ، مروج الذهب ، ج 3 ، الفصول المهمه.