بازگشت

انگيزه هاي مأمون


اين ازدواج كه مأمون بر آن اصرار مي ورزيد ، كاملا جنبه ي سياسي داشت و وي از اين كار اهداف زير را دنبال مي كرد :

1. مأمون با فرستادن دختر خود به خانه ي امام جواد عليه السلام مي توانست وي را براي هميشه زير نظر داشته باشد و از كارهاي او بي خبر نماند و دختر مأمون هم به درستي وظيفه ي خبر چيني و گزارشگري مأمون را انجام مي داد و تاريخ بر اين حقيقت گواهي مي دهد.

2. مأمون گمان مي كرد با اين وصلت مي تواند امام عليه السلام را با دربار پر عيش و نوش خود مرتبط كند و آن بزرگوار را به لهو و لعب و فسق و فجور بكشاند و بدين ترتيب به قداست امام عليه السلام لطمه بزند و او را در انظار عمومي از مقام ارجمند عصمت و امامت ، ساقط و خوار و خفيف نمايد.

3. مأمون قصد داشت با اين وصلت ، علويان را از اعتراض و قيام بر ضد خود باز دارد و خود را دوستدار و علاقه مند به آنان نشان دهد.



[ صفحه 403]



4. هدف چهارم مأمون ، عوام فريبي بود. چنان كه گاهي مي گفت : من به اين وصلت اقدام كردم تا ابوجعفر عليه السلام از دخترم صاحب فرزند شود و من پدربزرگ كودكي باشم كه از نسل پيامبر و علي بن ابي طالب عليه السلام است. خوشبختانه اين حقه ي مأمون هم بي نتيجه ماند ؛ زيرا دختر مأمون هرگز فرزندي نياورد و فرزندان حضرت جواد عليه السلام همگي از همسر ديگر امام عليه السلام بودند.

اينها انگيزه هايي است كه مأمون از اين ازدواج داشت. حال بايد ديد امام جواد عليه السلام چرا با اين ازدواج موافقت كرد ؟

از آنجا كه بدون شك ، امام عليه السلام اهداف و مقاصد واقعي مأمون را از اين گونه كارها مي دانست و مي دانست كه او همان كسي است كه پدرش حضرت رضا عليه السلام را به قتل رسانده ، به نظر مي رسد كه موافقت امام عليه السلام با اين ازدواج عمدتا بر اثر فشاري بوده كه مأمون از پيش بر امام عليه السلام وارد كرده است ؛ زيرا اين ازدواج ، تنها به مصلحت مأمون بود نه به مصلحت امام عليه السلام و همچنين مي توان تصور كرد كه نزديكي امام عليه السلام به دربار مي توانست مانع ترور حضرت از طرف معتصم گردد و همچنين مانعي براي سركوبي سران تشيع و پيروان و ياران برجسته ي امام عليه السلام توسط خليفه باشد. اين به يك معنا شبيه قبول وزارت هارون از طرف علي بن يقطين (يعني نفوذ در دربار خلافت به نفع جبهه ي تشيع) بود.

حسين مكاري يكي از ياران امام جواد عليه السلام مي گويد : در بغداد به خدمت امام عليه السلام شرفياب شدم و زندگي اش را ديدم. در ذهنم خطور كرد ، اينك كه امام عليه السلام به اين زندگي مرفه رسيده است هرگز به وطن خود مدينه باز نخواهد گشت. امام عليه السلام لحظه يي سر به زير افكند ، آن گاه سر برداشت و در حالي كه رنگش از اندوه زرد شده بود ، فرمود :

اي حسين ! نان جوين و نمك خشن در حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزد من از آنچه مرا در آن مي بيني محبوب تر است.

به همين جهت امام عليه السلام در بغداد نماند و با همسرش ام الفضل به مدينه بازگشت و تا سال دويست و بيست همچنان در مدينه مي زيست.