بازگشت

جريان شهادت پيشواي نهم


مأمون در سال دويست و هيجده درگذشت و پس از او برادرش معتصم عباسي جاي او را گرفت. وي در سال دويست و بيست هجري ، امام جواد عليه السلام را از مدينه به بغداد آورد تا از نزديك او را كنترل كند. روزي در مجلسي كه براي تعيين محل قطع دست دزد تشكيل داده بود ، امام عليه السلام را شركت داد و قاضي بغداد ، ابن ابي داود و ديگران در اين مجلس شكست خورده و شرمنده گرديدند.

چند روز بعد ، ابن ابي داود نزد معتصم رفت و از روي حسد و كينه توزي به وي گفت :

از باب خيرخواهي به شما تذكر مي دهم كه جريان چند روز قبل به صلاح حكومت شما نبود ؛ زيرا در حضور همه دانشمندان و مقامات عالي مملكتي فتواي ابوجعفر عليه السلام ، يعني فتواي كسي كه نيمي از مسلمانان او را خليفه و شما را غاصب حق او مي دانند را بر فتواي ديگران ترجيح دادي. اين خبر ميان مردم منتشر گرديد و خود دليل قاطعي بر حقانيت او نزد شيعيان شد.

معتصم كه مايه ي ابراز هر نوع دشمني با امام عليه السلام را در نهاد خود داشت ، از سخنان قاضي بغداد ، بيشتر تحريك شد و در صدد قتل امام عليه السلام برآمد و سرانجام منظور پليد خود را عملي كرد و امام عليه السلام را توسط منشي يكي از وزرايش مسموم و شهيد نمود. امام جواد عليه السلام هنگام شهادت بيش از بيست و پنج سال و چند ماه نداشت.

در مورد چگونگي شهادت حضرت جواد عليه السلام اقوال ديگري هم وجود دارد. محدث قمي مي نويسد :



[ صفحه 417]



موقعي كه مأمون ، حضرت جواد عليه السلام را بعد از فوت پدر ارجمندش به بغداد طلبيد ، دختر خود ام الفضل را به آن بزرگوار تزويج نمود. امام جواد عليه السلام در آن مدتي كه در بغداد بود از معاشرت با مأمون منزجر و ناراحت گرديد. بدين جهت از مأمون اجازه گرفت و راهي مكه ي معظمه شد و از مكه وارد مدينه گرديد و در مدينه توقف كرد تا زماني كه مأمون از دنيا رفت.

پس از مأمون برادرش معتصم عباسي در هفدهم ماه رجب سال دويست و هيجده بر مسند خلافت نشست. معتصم پس از آشنايي با فضايل و كمالات حضرت جواد عليه السلام آتش كينه و حسد در كانون سينه اش مشتعل شد. بر اين اساس در صدد آزار و اذيت و شهادت آن برگزيده ي خدا برآمد و امام عليه السلام را از مدينه به بغداد فرا خواند.

امام جواد عليه السلام زماني كه راهي بغداد مي شد ، حضرت هادي عليه السلام را خليفه و جانشين خود نمود و در حضور بزرگان شيعه و ياران مورد اعتمادش درباره ي امامت حضرت هادي عليه السلام تصريح و تنصيص كرد. آن گاه تسليم شهادت شد و فرزند گرامي خود را وداع گفت و با دلي پر از غم و غصه از تربت جد گرامي اش حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جدا شد و رو به بغداد گذاشت. حضرت جواد عليه السلام روز بيست و هشتم محرم سال دويست و بيست هجري وارد بغداد شد و معتصم عباسي آن امام همام را در اواخر همان سال به شهادت رساند.

گرچه مورخين راجع به قتل امام جواد عليه السلام اختلاف نظر دارند ، ولي مشهور آن است كه ، زوجه ي آن حضرت ام الفضل - كه دختر مأمون بود - امام جواد عليه السلام را به تحريك عموي خود معتصم عباسي مسموم و شهيد نمود.

ام الفضل به علت اينكه امام جواد عليه السلام توجه چنداني به وي نمي كرد ، از او منحرف گشته بود و بر اين اساس در زمان حيات پدرش مكرر از امام جواد عليه السلام شكايت مي كرد ؛ ولي مأمون گوشي به شكايات وي نمي داد. مأمون چون حضرت رضا عليه السلام را شهيد كرده بود ، پس از ارتكاب چنين جنايت ننگ آوري ، آزار و اذيت اهل بيت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را براي حكومت خويش صلاح نمي ديد ؛ ولي معتصم عباسي پس از ورود حضرت جواد عليه السلام به بغداد و مطلع شدن از اين مسئله كه ام الفضل از امام عليه السلام ناراضي است ، وي را احضار كرد و او را به قتل امام عليه السلام راضي نمود و آن گاه زهري براي وي فرستاد تا به امام عليه السلام بخوراند.

ام الفضل ، انگوري را به آن زهرآلوده نمود و به حضور امام عليه السلام آورد. هنگامي كه وي انگور را خورد ، اثر زهر در بدن مقدسش ظاهر شد. ام الفضل بعدا از اين جنايت فوق العاده



[ صفحه 418]



پشيمان شد ؛ ولي راه چاره يي نداشت و مرتب گريه و زاري مي كرد.

امام جواد عليه السلام به او گفت :

اكنون كه مرا كشتي گريه مي كني ؟ به خدا قسم به بلايي مبتلا خواهي شد كه علاجي نخواهد داشت.

مورخان نوشته اند ، زماني كه حضرت جواد عليه السلام در ايام جواني به وسيله ي زهر دشمن شهيد شد ، معتصم عباسي ، ام الفضل را به حرم خود احضار كرد و طولي نكشيد كه زخم ناسوري در عورت آن زن نابكار هويدا شد و آنچه پزشكان سعي در معالجه ي آن نمودند ، مفيد واقع نگرديد. بالاخره از حرم معتصم بيرون رفت و تمام اموال خود را براي معالجه ي آن مرض صرف كرد ؛ ولي كوچكترين اثري نبخشيد. وي به قدري فقير و تهيدست شد كه دست سؤال و گدايي نزد همگان دراز مي كرد تا اينكه با بدترين وضع از جهان رخت بربست و از افراد زيانكار دنيا و آخرت به شمار رفت.

مسعودي در كتاب اثبات الوصيه مي نويسد :

معتصم عباسي و جعفر بن مأمون - كه برادر ام الفضل بود - به كمك يكديگر ام الفضل را به قتل امام عليه السلام تحريك نمودند و جعفر بن مأمون به جزاي اين جنايت بزرگ رسيد ؛ زيرا وي در حال مستي در چاهي سقوط كرد و جنازه اش را از چاه بيرون آوردند.

علامه ي مجلسي رحمه الله در كتاب ارزشمند جلاء العيون مي نويسد :

زماني كه مردم با معتصم عباسي بيعت كردند ، وي جوياي حال امام عليه السلام شد. آن گاه به عبدالملك زيات - كه والي مدينه بود - نامه يي نوشت مبني بر اين كه امام جواد عليه السلام را با ام الفضل راهي بغداد كند. زماني كه امام عليه السلام وارد بغداد شد ، معتصم تظاهر به دوستي با امام عليه السلام كرد و به حسب ظاهر از امام عليه السلام تجليل و احترام نمود و هدايايي را براي امام عليه السلام و همسرش فرستاد.

سپس معتصم شربت ترش مزه ي سربسته يي را به وسيله ي غلام خود - كه استناس نام داشت - براي امام عليه السلام فرستاد. زماني كه غلام آن شربت را به محضر امام عليه السلام آورد ، گفت : اين شربتي است كه خليفه براي خود مهيا ساخته و خود و ياران خاصه اش از اين شربت آشاميده اند و اين مقدار كه آورده ام سهم شماست. شما بايد اين شربت را با برفي كه من همراه دارم سرد كنيد و بياشاميد. اين را گفت و آن شربت را با برف سرد كرد. امام عليه السلام فرمود : بسيار خوب ! موقع افطار مي آشامم. غلام گفت : اين برف آب مي شود. حتما بايد شربت را ميل نماييد.



[ صفحه 419]



هر قدر كه امام عليه السلام از خوردن شربت خودداري كرد ، غلام اصرار ورزيد تا اينكه امام عليه السلام با آنكه مي دانست ، شربت مسموم است آن را آشاميد و بدين ترتيب مسموم شد و در عنفوان جواني به شهادت رسيد.