بازگشت

شمه اي از نصوص وارده بر امامت آن حضرت


فممن روي النص عن أبي الحسن الرضا عليه السلام علي ابنه أبي جعفر عليهماالسلام بالامامة: علي بن جعفر بن محمد الصادق عليهماالسلام، و صفوان بن يحيي، و معمر بن خلاد، و الحسين بن يسار، و ابن أبي نصر البزنطي، و ابن قياما الواسطي، و الحسن بن الجهم، و أبويحيي الصنعاني، و الخيراني، و يحيي بن حبيب الزيات، في جماعة كثيرة يطول بذكرهم الكتاب.

1- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم بن هاشم عن أبيه، و علي بن محمد القاساني، عن زكريا بن يحيي بن النعمان البصري، قال: سمعت علي بن جعفر بن محمد يحدث الحسن بن الحسين بن علي بن الحسين، فقال في حديثه: لقد نصر الله أباالحسن الرضا عليه السلام لما بغي عليه اخوته و عمومته، و ذكر حديثا طويلا حتي انتهي الي قوله: فقمت و قبضت علي يد أبي جعفر محمد بن علي الرضا، و قلت له: أشهد أنك امامي عند الله عزوجل، فبكي الرضا عليه السلام ثم قال: يا عم! ألم تسمع أبي و هو يقول: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: بأبي ابن خيرة الامام النوبية الطيبة، يكون من ولده الطريد الشريد الموتور بأبيه و جده صاحب الغيبة، فيقال: مات أو هلك اي واد سلك؟ فقلت: صدقت جعلت فداك.

2- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد عن صفوان بن يحيي قال: قلت للرضا عليه السلام: قد كنا نسألك قبل أن يهب الله لك أباجعفر فكنت تقول: يهب الله لي غلاما، فقد وهبه الله لك و قر عيوننا به، فلا أرانا الله يومك و ان كان كون فالي من؟ فأشارة بيده الي أبي جعفر و هو قائم بين يديه، فقلت له: جعلت فداك و هذا ابن ثلاث سنين؟ قال: و ما يضر من ذلك؟ قد قام عيسي بالحجة و هو ابن أقل من ثلاث سنين؟

3- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد بن عيسي عن معمر بن خلاد قال: سمعت الرضا عليه السلام و ذكر شيئا فقال: ما حاجتكم الي ذلك؟ هذا أبوجعفر قد أجلسته مجلسي، و صيرته مكاني، و قال: انا أهل بيت يتوارث أصاغرنا عن أكابرنا القذة بالقذة.

4- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن جعفر بن يحيي عن مالك بن أشيم عن الحسين بن يسار قال:

كتب ابن قياما الي أبي الحسن الرضا عليه السلام كتابا يقول فيه: كيف تكون اماما و ليس لك ولد؟ فأجابه أبوالحسن عليه السلام: و ما علمك أنه لا يكون لي ولد؟ و الله لا تمضي الأيام و الليالي حتي يرزقني الله ولدا ذكرا يفرق بين الحق و الباطل.

5- حدثني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن بعض أصحابه عن محمد بن علي عن معاوية بن حكيم عن ابن أبي نصر البزنطي قال: قال لي ابن النجاشي: من الامام بعد صاحبك فاحب أن تسأله حتي أعلم؟ فدخلت علي الرضا عليه السلام فأخبرته، قال: فقال لي: أالامام ابني - و ليس له ولد - ثم قال: هل يجترء أحد أن يقول: ابني، و ليس له ولد؟ و لم يكن ولد أبوجعفر عليه السلام، فلم تمض الأيام حتي ولد عليه السلام.

6- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن أحمد بن محمد عن محمد بن علي عن ابن قياما الواسطي و كان واقفا فقال: دخلت علي علي بن موسي عليهماالسلام فقلت له: أيكون امامان؟ قال: لا، الا أن يكون أحدهما صامتا، فقلت له: هو ذا أنت ليس لك صامت؟ فقال لي: و الله ليجعلن الله مني ما يثبت به الحق و أهله، و يمحق به الباطل و أهله، و لم يكن في الوقت له ولد، فولد له أبوجعفر عليه السلام بعد سنة.

7- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن أحمد بن محمد عن محمد بن علي عن الحسن بن الجهم قال: كنت مع أبي الحسن عليه السلام جالسا، فدعا بابنه و هو صغير فأجلسه في حجري، و قال لي: جرده، انزع قمصه، فنزعته، فقال لي: أنظر بين كتفيه. فنظرت فاذا في احدي كتفي شبه الخاتم داخل اللحم، ثم قال لي: أتري هذا؟ مثله في هذا الموضع كان من أبي عليه السلام.

8- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن أحمد بن محمد عن محمد بن علي عن أبي يحيي الصنعاني قال: كنت عند أبي الحسن عليه السلام فجي ء بابنه أبي جعفر عليه السلام و هو صغير، فقال: هذا المولود الذي ثم يولد مولود أعظم علي شيعتنا بركة منه.

9- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن الحسن بن محمد عن الخيراني عن أبيه قال: كنت واقفا بين يدي أبي الحسن الرضا عليه السلام بخراسان، فقال قائل: يا سيدي ان كان كون فالي من؟ قال: الي أبي جعفر ابني، فكأن القائل استصغر سن أبي جعفر؟ فقال أبوالحسن عليه السلام: ان الله سبحانه بعث عيسي بن مريم رسولا نبيا صاحب شريعة مبتدأة في أصغر من السن الذي فيه أبوجعفر عليه السلام.

10- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن علي بن محمد عن سهل بن زياد عن محمد بن الوليد عن يحيي بن حبيب الزيات قال: أخبرني من كان عند أبي الحسن عليه السلام جالسا، فلما نهض القوم قال لهم أبوالحسن الرضا عليه السلام: القوا أباجعفر فسلموا عليه و أجدوا به عهدا، فلما نهض القوم التفت الي فقال: يرحم الله المفضل انه كان ليقنع بدون هذا.

ذكر مقداري از نصوص وارده درباره ي امامت حضرت جواد و اشاراتي در اين باره از پدر بزرگوارش رسيده است

كساني كه نص صريح از حضرت رضا عليه السلام درباره ي امامت فرزندش امام جواد عليه السلام روايت كرده اند بسيارند كه از آن جمله است: علي بن جعفر محمد الصادق عليه السلام، صفوان بن يحيي، معمر بن خلاد، حسين بن يسار، ابن ابي نصر بزنطي، ابن قياما واسطي و بسياري ديگر كه ذكر نام آنان كتاب را طولاني كند.

1- ابن قولويه (به سند خود) از زكريا بن يحيي بصري حديث كند كه گفت: شنيدم علي بن جعفر براي حسن بن حسين بن علي بن حسين حديث مي گفت و در ضمن سخنانش چنين گفت: همانا خداوند حضرت رضا عليه السلام را ياري كرد آنگاه كه برادران و عموهايش به او ستم كردند! و حديثي طولاني نقل مي كند تا مي رسد بدين جا كه علي بن جعفر گويد: پس من برخاستم و دست حضرت ابي جعفر محمد بن علي (جواد) را گرفته گفتم: گواهي مي دهم كه تو امام من هستي در نزد خداي عزوجل، پس حضرت رضا عليه السلام گريست آنگاه فرمود: عمو جان! مگر نشنيندي كه پدرم مي فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: پدرم به فداي پسر بهترين كنيزان پسر كنيز نوبية (اهل نوبة) پاكيزه، از فرزندان اوست آن غايب آواه و خونخواه پدر و جدش، آن كس كه از ديده ها پنهان شود، پس مردم بگويند: مرده، يا اينكه هلاك شد، يا به كدام دره افتاده و رفته است؟ من عرض كردم: راست گفتي قربانت شوم.

2- و نيز (به سند ديگر) از صفوان بن يحيي روايت كند كه به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم: پيش از اينكه خداوند حضرت ابي جعفر را به شما بدهد از شما (راجع به امام پس از خود) مي پرسيدم و شما مي فرمودي: خدا پسري به من خواهد داد، و اكنون خدا اين پسر را به شما داده و ديدگان ما را به واسطه ي او روشن كرد، و خدا روز مرگ تو را به ما ننماياند، (و چنين روزي براي ما پيش نياورد) و اگر خداي ناكرده چنين پيش آمدي كرد به كه بايد پناه ببريم (و امام ما كيست؟) با دست خود به ابي جعفر عليه السلام اشاره كرد كه در پيش رويش ايستاده بود. عرض كردم: قربانت گردم اين كه (كودكي خردسال است و فقط) سه سال از عمرش گذشته است؟ فرمود: (خردسالي او) چه زياني به امامت او زند، همانا عيسي عليه السلام كمتر از سه سال داشت كه به پيامبري و حجت الهي قيام كرد.

3- و به سند ديگر از معمر بن خلاد روايت كند كه گفت: شنيدم حضرت رضا عليه السلام سخني (راجع به امامت) گفت آنگاه فرمود: شما چه احتياجي به اين مطلب داريد؟ اين ابوجعفر است كه به جاي خود نشانده و مقام خود را بدو واگذار كرده ام. ما خانداني هستيم كه خردسالان ما از بزرگسالانمان ارث برند مانند هم (يعني، چنانچه بزرگسالان علم را به ارث برند خردسالان ما نيز بدون هيچ گونه تفاوت، علم را از بزرگسالان به ارث برند).

4- و به سند ديگر از حسين بن يسار روايت كند كه گفت: ابن قياما نامه اي به حضرت رضا عليه السلام نوشت و در آن نامه چنين بود: چگونه تو امامي با اينكه فرزندي نداري؟ حضرت رضا عليه السلام پاسخ داد: تو از كجا دانستي كه من فرزند ندارم! به خدا اين روزها و شبها نگذرد (و عمر من به سر نرسد) جز اينكه خداوند پسري به من بدهد كه ميان حق و باطل را جدا سازد.

5- و به سند ديگر از ابن ابي نصر بزنطي روايت كند كه گويد: ابن نجاشي به من گفت: پس از صاحبت (حضرت رضا عليه السلام) امام كيست؟ من دوست دارم كه تو اين موضوع را از او بپرسي كه من بدانم! (ابن ابي نصر گويد:) پس من خدمت حضرت رضا عليه السلام شرفياب شدم و جريان را به عرض رسانده (و از امام پس از او پرسش كردم)؟ فرمود: امام، فرزندم مي باشد - در حالي كه در آن روز فرزندي نداشت - سپس فرمود: آيا كسي جرأت دارد بگويد: پسرم، و پسر نداشته باشد؟! (ابن ابي نصر گويد:) و هنوز أبوجعفر به دنيا نيامده بود، پس چند روزي نگذشت كه آن جناب به دنيا آمد.

6- و به سند ديگر از ابن قياماي واسطي كه واقفي مذهب بود (يعني، پس از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام درباره ي امامت حضرت رضا عليه السلام توقف كرده بود و به امامت آن حضرت قائل نبود) روايت كرده كه گفت: خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدم و به او گفتم: آيا دو امام (در يك زمان) خواهد بود؟ فرمود: نه، مگر اينكه يكي از آن دو صامت و ساكت باشد. گفتم: اين شما هستيد كه امام صامت نداري (و كسي نيست كه جانشين شما در امامت باشد)؟ فرمود: چرا، به خدا! هر آينه خداوند از من فرزندي به وجود آورد كه به وسيله ي او حق و اهل آن را ثابت نگه دارد، و باطل و اهل آن را از ميان برده (و نابود سازد) و آن زمان (كه اين سخن را فرمود) فرزندي نداشت، و پس از گذاشتن يك سال ابوجعفر عليه السلام به دنيا آمد.

7- و نيز از حسن بن جهم روايت كرده كه گفت: در خدمت حضرت رضا عليه السلام نشسته بودم پس فرزندش را كه كودكي خردسال بود پيش خوانده او را در كنار من نشانيده به من فرمود: او را برهنه كن و پيراهنش را از تنش بيرون آر. من چنان كردم، پس به من فرمود: ميان شانه اش نگاه كن. گويد: من نگاه كردم ديدم در يكي از شانه هاي او چيزي مانند مهر است كه در گوشت فرو رفته بود، سپس فرمود: آيا اين را مي بيني؟ مانند اين هم در شانه ي پدرم بود.

8- و از ابي يحيي صنعاني روايت كند كه گفت: خدمت حضرت رضا عليه السلام بودم پس فرزندش ابي جعفر عليه السلام را كه كودكي خردسال بود نزد او آوردند، فرمود: اين است آن مولودي كه پربركت از او براي شيعيان ما فرزندي زاييده نشده است.

9- و از خيراني از پدرش روايت كرده كه گفت: در خراسان خدمت حضرت رضا عليه السلام ايستاده بودم، پس گوينده اي به آن حضرت عرض كرد: اي آقاي من! اگر پيش آمدي كرد (و شما از دنيا رفتيد) به كه پناه بريم (و امام پس از شما كيست؟) فرمود: به سوي ابي جعفر فرزندم. پس گويا آن گوينده سن ابوجعفر عليه السلام را كم دانست (و تعجب كرد كه چگونه با اين سن كم امام خواهد بود)؟! حضرت رضا عليه السلام فرمود: همانا خداي سبحان عيسي بن مرم را به رسالت و نبوت برانگيخت و صاحب شريعت و دين تازه بود و سن او كمتر از سني بود كه ابوجعفر عليه السلام در آن است.

10- و از يحيي بن حبيب زيات روايت كرده كه گفت: مرا آگاه كرد كسي كه در محضر حضرت رضا عليه السلام نشسته بود كه چون مردم از خدمت آن حضرت عليه السلام برخاستند به آنها فرمود: اباجعفر (جواد) را ديدار كنيد و بر او سلام كرده ديداري با او تازه كنيد، همين كه مردم برخاستند حضرت به سوي من متوجه شده فرمود: خدا رحمت كند مفضل را كه به كمتر از اين هم قناعت مي كرد. (يعني، مفضل و مانند او از اصحاب ائمه ي پيشين به كمتر از اين سخن هم، مطلب را درباره ي امام مي فهميدند).