بازگشت

شهادت امام جواد


مرحوم شيخ عباس قمي قدس سره در منتهي الآمال مي نويسد: امام جواد عليه السلام در روز بيست و هشتم محرم سال 220 هجري وارد بغداد شد و معتصم عباسي آن امام مظلوم را در اواخر همين سال شهيد كرد.

اگر چه تاريخ نويسان راجع به قاتل حضرت، اختلاف دارند، ولي مشهور آن است كه زوجه ي آن بزرگوار، ام الفضل، دختر مأمون، حضرت را به تحريك عموي خود، معتصم مسموم و شهيد نمود. ام الفضل از حضرت جواد عليه السلام منحرف بود، علت انحراف وي از آن امام مظلوم اين بود كه: حضرت، مادر امام علي النقي را بر ام الفضل ترجيح مي داد، به همين دليل كه ام الفضل هميشه از حضرت جواد عليه السلام شاكي و ناراضي بود.

ام الفضل در زمان حيات پدرش بارها از دست امام جواد شكايت مي كرد، ولي مأمون، به شكايات او گوش نمي داد. مأمون چون حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام را شهيد كرده بود از اين رو، پس از يك چنين جنايات ننگ آوري، اذيت و آزار اهل بيت پيامبر اسلام را براي دولت خويش مناسب نمي ديد.

ولي در عين حال يكي از شبها، ام الفضل نزد پدر خويش رفت و گفت: حضرت جواد عليه السلام زني را از فرزندان عمار ياسر گرفته است، وي به قدري از حضرت شكايت و بدگوئي كرد كه مأمون علاوه بر اين كه مست بود، عصباني شد، لذا فوري شمشير را برداشت و به بالين حضرت جواد عليه السلام آمد. آنقدر شمشير به بدن مبارك حضرت زد كه حاضرين گمان كردند، جسد آن حضرت پاره پاره شد.

ولي موقعي كه صبح شد همه مشاهده كردند حضرت جواد عليه السلام صحيح و سالم



[ صفحه 535]



است و اثر زخمي در بدن مباركش ديده نمي شود.

مرحوم محدث قمي قدس سره از كتاب عيون المعجزات چنين نقل مي كند: چون حضرت جواد عليه السلام وارد بغداد شد و معتصم دريافت كه ام الفضل از آن بزرگوار منحرف است، وي را احضار كرد و او را به قتل حضرت جواد عليه السلام راضي و مأمور نمود. آنگاه زهري از براي ام الفضل فرستاد تا به وسيله ي آن زهر، حضرت را از بين ببرد.

ام الفضل انگور رازقي را به وسيله ي آن زهر مسموم كرد و در حضور حضرت جواد عليه السلام آورد، همين كه امام مظلوم از آن انگور تناول نمود، اثر زهر در بدن مقدسش ظاهر شد.

ام الفضل از اين جنايت فوق العاده پشيمان شد، ولي راه چاره نداشت، لذا گريه و زاري مي كرد.

امام جواد عليه السلام فرمود: اكنون كه مرا كشتي، گريه مي كني؟! به خدا قسم به بلايي مبتلا خواهي شد كه علاجي نخواهد داشت. [1] .

مسعودي، در كتاب اثبات الوصيه روايت مي كند: شخصي از اهل كرخ بغداد كه او را ابوزكريا مي گفتند: در مدينه منوره خادم حضرت امام علي النقي عليه السلام بود.

ابوزكريا مي گويد: در آن زماني كه حضرت علي النقي مشغول نوشتن بود و براي من قرائت مي كرد، ناگاه ديدم آن بزرگوار به شدت گريه كرد. من علت گريه ي حضرت را سؤال كردم، ولي آن برگزيده ي خدا، جوابي نفرمود و در حال گريه داخل خانه شد. وقتي كه داخل خانه شد، صداي گريه و صيحه از خانه ي حضرت بلند شد.

وقتي كه امام عليه السلام از خانه بيرون آمد و ما دليل گريه و ضجه اش را پرسيديم، فرمود: پدر بزرگوارم از دنيا رحلت كرده است، گفتيم: شما از كجا مي داني؟! فرمود: ضعف و سستي از طرف خدا دچار من شد كه به وسيله ي آن فهميدم پدرم ازدنيا رفته است.

راوي مي گويد: ما هنگام وفات حضرت جواد عليه السلام را يادداشت كرديم، همين كه خبر شهادت حضرت جواد عليه السلام به ما رسيد و ما با يادداشت خود تطبيق كرديم. ديديم با همان ساعتي كه حضرت هادي عليه السلام خبر داده بود، مطابقت دارد. [2] .



[ صفحه 536]



آري، آن امام مظلوم در سن 25 سالگي مظلومانه به شهادت رسيد، او نيز مانند پدرش امام رضا عليه السلام در ديار غربت به دور از فرزندان جان سپرد.



السلام اي يادگار مصطفي يابن الحسن

منجي عالم ولي كبريا يابن الحسن



من ندانم در كجائي امشب، اي شاه جهان!

كربلا هستي و يا در كاظمين اي انس جان



ليك مي دانم عزادار جوادي اين زمان

كشته شد مظلوم آن مير هدي يابن الحسن



نازنين قلب امام ما مشبك شد ز سم

دست در سينه چو ماهي غلط زد آن محتشم



چشم راه هاديش بود آن ولي ذوالكرم

كرد زهرا را گهي محزون صدا يابن الحسن



از ستم هاي بني عباس حضرت خسته شد

رشته صبر و حياتش از جفا بگسسته شد



بعد مسموم گشتن شه در به رويش بسته شد

تا نباشد آگه از قتل اتقيا يابن الحسن



زهر آن دم كه مؤثر شد به آن عالي جناب

العطش مي گفت مي شد نازنين قلبش كباب



مثل گل پرپر شد آن فرزند پاك بوتراب

جان به راه حق نمود آخر فدا يابن الحسن



روح پاكش كرد پرواز از تن رنجور او

پيكر پاكش به پشت بام بردندش عدو



شد بني عباس و مأمون دني بي آبرو

آسمان بگريست از اين ماجرا يابن الحسن



ليك عطر پيكرش پيچيد در بغداد عيان

هم عيان شد ظلم ام الفضل و آن قتل نهان





[ صفحه 537]





با خبر شد اهل شهر آمد همه پير و جوان

بر سر و سينه زد اهل وفا يابن الحسن



از عداوت پيكرش از پشت بام انداختند

توسن ظلم و جنايت بي حيايان تاختند



قلب عالم ز آتش ظلم و ستم بگداختند

تا قيامت شعله ور باشد بلا يابن الحسن



پيكر ابن الرضا هر چند از بالا فتاد

سر به پيكر بود دستش در بدن مولا فتاد



ليك علمدار حسين از عرش زين يكجا فتاد

پيكرش مجروح دست از تن جدا يابن الحسن



لشكر اطرافش گرفت و يك نفر ياور نبود

دستها در پيكر آن اشبه حيدر نبود



مشك آبش پاره پاره، پرچمش در بر نبود

آه واويلا صدا و ويل و وا يابن الحسن



گريد «عيني فرد» بر عباس ارباب ادب

شد علمدار حسين باب الحوايج منتخب



ناله كن بر اين جوان پاكزاد و خوش نسب

در عزاداري بگو با صد نوا يابن الحسن [3] .



لا حول و لا قوة الا بالله

پروردگارا! به مظلوميت امام جواد عليه السلام ما را از شر حسودان حفظ كن.

خدايا! به امام جواد عليه السلام قسم مي دهيم بدون زيارت كاظمين ما را از دنيا مبر.

خداوندا! ما را به اهداف ائمه اطهار عليهم السلام آشنا فرما.

آمين يا رب العالمين!


پاورقي

[1] منتهي الآمال، ج 2، ص 613.

[2] سرگذشت حضرت امام علي النقي، تأليف محمد جواد نجفي، ص 15.

[3] شعر از حاج غلامرضا عيني فرد زنجاني.