بازگشت

اختلاف ميمون و مسافر


مسافر همراه امام رضا (عليه السلام) به خراسان آمده بود [1] و پيشكار آن حضرت به شمار مي رفت [2] و گاهي به صورت پيك اين طرف و آن طرف فرستاده مي شد. [3] .

وي پس از شهادت امام (عليه السلام) جزو راويان امام جواد (عليه السلام) ذكر نمي شود و تنها پس از آن است كه به محضر امام هادي (عليه السلام) رسيده و از آن حضرت روايت مي كند، [4] و از اصحاب آن حضرت به شمار مي آيد.

اما ميمون چهره روشني ندارد، روايات ديگر نيز اين مسأله را نشكافته و پيرامون آن بحث و كنكاشي به چشم نمي خورد و از طرف ديگر افراد متعددي به همين نام در ميان اصحاب امامان پيشين ديده مي شوند [5] كه هيچ يك از محدثان اين فرد را به آنان منسوب نكرده است. اين روايات درباره محل درگيري و علت اختلاف نيز سكوت مي كند. اما از آنجا كه اختلاف ميمون و مسافر با انحراف و انشعاب برخي شيعيان در آغاز امامت امام جواد (عليه السلام) همزماني دارد، نشان مي دهد كه اختلاف در اين چارچوب قرار داشته و در قم و يا در حوزه سياسي زكريا رخ داده است و از سويي حمل كالا رابطه مستقيمي با درگيري آنان داشته است كه ميمون و مسافر را از افراد مهم تشكيلات شيعه در حوزه سياسي قم مي نماياند و به نظر مي رسد كه مسؤوليتهاي حساسي داشته و يا عهده دار رهبري گروههايي از شيعه بوده اند. به هر حال فتنه عمر درازي نكرد و مسافر كه فردي ستوده بود [6] ، در فرو نشاندن آن توفيق يافت و زكريا نيز داراييهاي امام جواد (عليه السلام) را به مدينه فرستاد.

زكريا بن آدم براي اداره قم و مناطق تابعه آن گويا دستياران و همكاراني داشته است، هرچند مسؤوليت و فعاليتهاي يارانش جز احمد بن محمّد بن عيسي زياد روشن نيست اما از نزديكي آنان با زكريا و اهميتي كه امام (عليه السلام) براي آنان قائل مي شود و اعتباري كه در شهر قم داشتند به موقعيت آنها مي توان پي برد كه عبارتند از:

1ـ سعيد بن سعد قمي: وي از زكريا روايت دارد [7] و گويا شخصيت درخور توجهي داشته است، زيرا امام جواد (عليه السلام) پس از مرگ وي او را تأييد مي كند. [8] .

2ـ فرزندان حمزة بن يسع: وي سه پسر به نامهاي علي، محمّد و احمد داشت.

علي پس از پدر والي قم شد و در زمان درگيري مردم با مأمون حكومت شهر را برعهده داشت. [9] محمّد از اصحاب امام جواد (عليه السلام) و امام هادي (عليه السلام) بود [10] و نام احمد تنها در ميان اصحاب امام هادي (عليه السلام) ديده مي شود. [11] محمّد و احمد از زكريا بن آدم روايت دارند. [12] .

3ـ احمد بن محمّد بن عيسي بن عبدالله بن سعد بن مالك اشعري: وي با كنيه ابوعلي معروف بود و از بزرگان قم و فقيهي بي رقيب به شمار مي رفت. احمد در رديف پيروان امام رضا (عليه السلام) و امام جواد (عليه السلام) و امام هادي (عليه السلام) بود [13] و از او به عنوان بزرگ شهر قم ياد شده است كه به دربار سلطان راه داشت [14] و گويا از اين طرق دستاويز لازمي براي رفت و آمد آزادانه خود به بغداد و كوفه و ديگر شهرها داشته است و به او امكان مي داده كه با بزرگان شيعه آن مناطق ارتباط برقرار كند. [15] وي مدتي با يونس بن عبدالرحمن نماينده امام در بغداد و حسن بن محبوب كه در فقه يكي از اركان زمان خود به شمار مي رفت و در شهر كوفه زندگي مي كرد [16] به مخالفت برخاست كه نشان دهنده شيعه مي تواند باشد. وي سرانجام پس از مدتي پشيمان گشت و توبه كرد. [17] وي با اين همه نزد شيعيان از اعتماد كافي برخوردار بود و كتابهاي فراواني از خود به يادگار گذاشته است. [18] زكريا بن آدم در اداره شيعيان قم و توابع آن از اين ياران ارزنده بهره مي برد.

وي تا پايان عمر نماينده امام جواد (عليه السلام) بود و سرانجام در دوره امامت آن حضرت در شهر قم وفات يافت و در بقعه اي كه امروزه منسوب به اوست، در قبرستان بزرگ «شيخان» به خاك سپرده شد. [19] .

پس از فوت زكريا محمّد بن اسحاق پيرامون وفات آن بزرگوار و وصيت وي به حسن بن محمّد بن عمران به امام گزارش داد و سه ماه پس از آن پاسخ حضرت در راه مكه به دست محمّد بن اسحاق و حسن بن محمّد بن عمران رسيد كه به قصد انجام مراسم حج راهي مكه بودند. امام در آن نامه از زكريا ستايش و تجليل كرد و چنين فرمود:

«درود خدا بر او، روزي كه تولد يافت و روزي كه جانش گرفته شد و روزي كه زنده به پا مي خيزد. او روزگار زندگيش را عارف به حق سپري كرد و سخنگوي آن بود و براي حق مراقب و حسابگر و پايدار بود و آنچه را خداوند بر پيامبرش و بر او واجب نموده، بپا مي داشت. درود خدا بر او، عهد نشكست و تغيير نداد. خدا پاداش نيّتش را دهد و برترين آرامش خود را بر او ببخشايد...» [20] .

همان گونه كه پيش از اين اشاره گرديد ذكريا[زكريا]بن آدم پيش از فوت به حسن بن محمّد بن عمران وصيت كرد كه اموال جواد (عليه السلام) را به وي انتقال داد و محمّد بن اسحاق فوت زكريا بن آدم خصايص وصي وي را خدمت امام گزارش كرد و نظر امام (عليه السلام) را در اين رابطه جويا شد. امام در پاسخ به نامه محمّد بن اسحاق پس از تقدير از تلاشهاي صادقانه زكريا چنين مي فرمايد:

«... به مردي كه به او وصيت شده است اشاره اي كردي و نظر ما را در آن باره نمي دانستي، درحالي كه شناخت ما نسبت به وي بيش از آن است كه شما توصيف كردي». [21] .

با توجه به اين روايت و تأييد وصيّت زكريا از جانب امام (عليه السلام) به نظر مي رسد كه حسن بن محمّد بن عمران از جانب امام به نمايندگي منصوب شده باشد كه دانشمند علم رجال «وحيد بهبهاني» [22] روايت را موثق مي داند و وكالت حسن بن محمّد بن عمران را تأييد مي كند، [23] با اين همه، پيشينه فعاليتهاي حسن بن محمّد بن عمران در روشني قرار ندارد و نام وي در ميان اصحاب هيچ يك از امامان نيامده و در قيام مردم در سال 210 ه.ق كه منجر به كشته شدن عموي وي گرديد نيز اثري از او ديده نمي شود حتي در قيام بعدي كه در پي خواهد آمد نامي از او برده نشده است.


پاورقي

[1] اختيار معرفة الرجال، ص 588.

[2] اختيار معرفة الرجال، ص 498.

[3] اختيار معرفة الرجال، ص 506، 589.

[4] رجال طوسي، ص 421.

[5] تنقيح المقال، ج3، ص 265.

[6] جامع الرواة، ج1، ص 227.

[7] جامع الرواة، ج1، ص 331.

[8] اختيار معرفة الرجال، ص 503.

[9] تاريخ قم، ص 164.

[10] رجال طوسي، ص 406ـ 424.

[11] رجال طوسي، ص 409.

[12] جامع الرواة، ج1، ص 49 و ج2، ص 107.

[13] رجال طوسي، ص 366، 397، 409.

[14] رجال نجاشي، ص 60.

[15] نگاه كنيد به مشيخه احمد در اختيار معرفة الرجال و جامع الرواة، ج1.

[16] اختيار معرفة الرجال، ص 483، 490، 566.

[17] اختيار معرفة الرجال، ص 496، رجال نجاشي، ص 60.

[18] فهرست، ص 25، رجال نجاشي، ص 60، جامع الرواة، ج1، ص 69.

[19] ناصر الشريعة، محمد حسين: تاريخ قم، (قم، دارالفكر، بي تا)، ص 197.

[20] اختيار معرفة الرجال، ص 595.

[21] اختيار معرفة الرجال، ص 595، 596.

[22] وحيد بهبهاني در سال 1117 هـ.ق در شهر اصفهان متولد شد و مدتي در شهر نجف اشرف زندگي كرد و سپس راهي اصفهان شد و پس از چندي به كربلا رفت و در سالهاي 1205ـ 1208 هـ.ق در همان جا وفات يافت. وي از علماي برجسته اصولي به شمار مي رود و در زمان حياتش شهرت فراوان يافت تا جايي كه او را استاد كل و يا استاد اكبر لقب دادند و از كارهاي عمده اش سركوب اخباريها و انديشه اخباريگري بود. رـ ك: دواني، علي: آقا محمد باقر بن محمد بن اكمل اصفهاني معروف به وحيد بهبهاني، (تهران، اميركبير، چاپ دوم، 1362).

[23] مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، (نجف، مرتضويه، 1352)، ج1، ص 309، ش 2743.