بازگشت

حيات تاريخي امام جواد


اطلاعات تاريخي درباره ي زندگي امام جواد (عليه السلام) چندان گسترده نيست؛ زيرا علاوه بر آنكه محدوديتهاي سياسي همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به ائمه معصومين (عليهم السلام) مي گرديد تا دستگاه خلافت از اقدامات خصمانه ي دشمنان و مخالفين خود در امان بماند، زندگي امام جواد (عليه السلام) نيز چندان طولاني نبوده كه بتوان اخبار قابل ملاحظه اي در رابطه با آن به دست آورد.

اين را مي دانيم كه امام رضا (عليه السلام) وقتي به طوس برده شد هيچكدام از اعضاي خانواده خود را به همراه نبرد و در طوس تنها زندگي مي كرد. در اينكه آيا در اين مدت، امام جواد (عليه السلام) به منظور ديدار پدر به طوس رفته است يا نه تنها ابن فندق در تاريخ بيهق آورده است كه آن حضرت در سال 202 به طوس آمده و با پدر بزرگوارش ديدار كرده است. متن گزارش ابن فندق در اين مورد چنين است:

و محمد بن علي بن موسي الرضا (عليه السلام) كه لقب او تقي بود از راه طبس مسينا، دريا عبرت كرد - كه آن وقت راه قومس [دامغان] مسلوك نبود و آن راه را در عهدي نزديك مسلوك گردانيدند - به ناحيت بيهق آمد و در ديه ششتمد نزول كرد و از آنجا به زيارت پدر خويش علي بن موسي الرضا (عليه السلام) رفت در سنه 202. [1] .

اين گزارش در مصادر ديگر نيامده و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا (عليه السلام) چنين بر مي آيد كه امام جواد (عليه السلام) آن هنگام در مدينه اقامت داشته و تنها براي غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در طوس حضور يافته است. آري محتمل است كه پيش از آن يك بار به طوس آمده باشند. و با دقت در خبر مذكور چنين به نظر مي رسد كه احتمالاً ابن فندق گزارش خود را از تاريخ نيشابور حاكم نيشابوري گرفته است.

هنگامي كه مأمون بعد از شهادت امام رضا (عليه السلام) در سال 204 به بغداد بازگشت از ناحيه حضرتش اطمينان خاطر پيدا كرده بود، ولي اين را مي دانست كه شيعيان پس از امام رضا (عليه السلام) فرزند او را به امامت خواهند پذيرفت و در اين صورت خطر همچنان بر جاي خود خواهد ماند. او سياست كنترل امام كاظم توسط پدرش را - كه او را به بغداد آورده و زنداني كرده بود - به ياد داشت و با الهام از اين سياست، همين رفتار را با امام رضا (عليه السلام) در پيش گرفت ولي با ظاهري آراسته و فريبكارانه، به گونه اي كه مي كوشيد نه تنها در ظاهر امر مسئله زندان و... در كار نباشد بلكه حتي نشانه هاي چشمگيري از علاقه و محبت او نسبت به آن حضرت وجود داشته باشد. اينك نوبت امام جواد (عليه السلام) فرا رسيده بود تا به وسيله ي دستگاه حاكم به نحوي كنترل شود و اين هدف به اين ترتيب كه مأمون دختر خود را به عقد وي درآورده و او را داماد خود قلمداد كند، جامه ي عمل بخود مي پوشيد و از همين رهگذر بود كه مأمون براحتي مي توانست از طرفي امام را در كنترل خود داشته و از طرف ديگر آمدوشد شيعيان و تماسهاي آنان را با آن حضرت به دقت زير نظر بگيرد. از اين رو براساس برخي نقلها پس از ورود به بغداد - احتمالاً در سال 204 - بلافاصله امام را از مدينه به بغداد فرا خواند. [2] .

علاوه بر اين مأمون از نظر مردم متهم شده بود كه امام رضا (عليه السلام) را به شهادت رسانده و اكنون مي بايست با فرزند وي به گونه اي رفتار كند كه برائت از اتهام مزبور را به دنبال داشته باشد. اين نكته نيز بايد مورد توجه قرار گيرد كه بنا به برخي از روايات تاريخي، مأمون از آن هنگام كه ولايت عهدي خود را به امام رضا (عليه السلام) واگذاشت، دختر خود ام الفضل را نيز به عقد امام جواد (عليه السلام) درآورده و يا بنام او كرده بود. به نوشته ي طبري و ابن كثير در سال 202 كه ام حبيب دختر مأمون به عقد امام رضا (عليه السلام) درآمد، دختر ديگر او ام الفضل نيز به عقد امام جواد (عليه السلام) در آمده است. [3] شايد اين موضوع خود قرينه اي براي صحت گزارش صاحب تاريخ بيهق باشد كه امام جواد (عليه السلام) در سال 202 براي ديدن پدرش به طوس آمده است.

از روايتي كه شيخ مفيد از ريان بن شبيب نقل كرده چنين بر مي آيد:

موقعي كه مأمون تصميم به ازدواج ام الفضل با امام جواد (عليه السلام) گرفت عباسيان بر آشفتند؛ زيرا مي ترسيدند كه پس از مأمون خلافت به خاندان علوي برگردد چنانكه درباره امام رضا (عليه السلام) هم به سختي دچار همين نگراني شده بودند، [4] وانمود كرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج كودكي در مي آورد كه: «لم يتفقه في دين الله و لا يعرف حلاله من حرامه و لا فرضاً من سنته» و مأمون در مقابل اين هو و جنجال مجلسي بر پا ساخته و امام جواد (عليه السلام) را به مناظره ي علمي با يحيي بن اكثم بزرگترين دانشمند و فقيه آن عصر در ميان اهل سنت، فراخواند تا بدينوسيله بتواند مخالفين و اعتراض كنندگان از بني عباس را به اشتباه خود آگاه كند. [5] و اين در حالي بود كه بنا به اين دو روايت هنگام عقد ازدواج ام الفضل با امام جواد (عليه السلام) هنوز به آن حضرت «صبي» اطلاق مي شده است. گرچه چنين تفسيري در رابطه با مسئله ي بحث ما استدلال محكمي نمي تواند باشد.

بنا بر روايتي كه از ابن طيفور و ابن اثير و برخي ديگر نقل شده و چنين مي نمايد كه بتوان بر آن اعتماد كرد: هنگامي كه مأمون در سال 215 به تكريت وارد شد امام جواد (عليه السلام) نيز از مدينه به بغداد رسيده بود و براي ملاقات با مأمون به شهر تكريت رفت و در همان جا بود كه ام الفضل بدو پيوست. سپس آن حضرت تا فرا رسيدن موسم حج در بغداد در منزل احمد بن يوسف كه در كنار دجله بنا شده بود اقامت فرمود و آنگاه با خانواده خويش براي انجام مراسم حج به مكه رفت و از آنجا به مدينه بازگشت و در آنجا ماندگار شد. [6] .

براساس اين روايت امام تنها در همين مدت در بغداد اقامت گزيده است؛ گرچه مؤلف احتمال اقامت آن حضرت را در بغداد در زمانهاي ديگر منتفي ندانسته است. در اين زمينه روايت ديگري از اربلي در دست داريم كه مي رساند؛ هنگامي كه مأمون به بغداد آمد از امام جواد (عليه السلام) خواست تا به آن شهر آيد و در همانجا بود كه مأمون به بغداد آمد از امام جواد (عليه السلام) خواست تا به آن شهر آيد و در همانجا بود كه روزي امام را در ميان همگنانش ديد كه مشغول بازي است. با نزديك شدن موكب مأمون بچه ها همگي خود را از سر راه او كنار كشيده و فرار كردند ولي امام در كناري همچنان بي حركت و با آرامش و ابهت خاصي ايستاد. اين وضع، مأمون را به شگفتي انداخت و از امام پرسيد: چرا تو مثل ديگران فرار نكردي؟ امام پاسخ داد: من مرتكب گناهي نشده ام كه از ترس مجازات فرار كنم و از طرف ديگر، راه آنچنان تنگ نيست كه مانع عبور موكب شما شوم. مأمون پرسيد: شما كيستيد؟ فرمود: من محمد بن علي بن موسي الرضا هستم...

به دنبال اين روايت مطالب ديگري آمده كه محل چند و چون برخي از محققان قرار گرفته و از جمله استاد بزرگوار ما علامه سيد جعفر مرتضي در تأييد آن كوشيده است [7] اما در متن آن به مسائلي پرداخته است كه پذيرش آن را دچار اشكال مي سازد؛ زيرا بنا بر اينكه اين روايت صحيح باشد معلوم مي شود: موقعي كه مأمون در سال 204 به بغداد آمده بلافاصله و يا اندكي بعد امام جواد (عليه السلام) را به بغداد فرا خوانده است ولي اگر از آن صرف نظر كنيم بايد گفت: امام پس از آنكه در سال 215 يك بار به بغداد آمده و تا قبل از آنكه معتصم آن حضرت را در سال 220 به بغداد خواست، در مدينه زندگي مي كرده است؛ چون گزارش ديگري دال بر آنكه امام در فاصله سالهاي 215 تا 220 به بغداد سفر كرده است فعلاً در دست نداريم، درباره آمد و شد امام در مدينه و احترام مردم نسبت به آن حضرت، اطلاعات مختصري در پاره اي از روايات آمده است. [8] .

فراخواندن آن حضرت به بغداد در سال 220 توسط خليفه معتصم آن هم درست در همان اولين سال حكومت خود، نمي توانست بي ارتباط با جنبه هاي سياسي قضيه باشد. بويژه درست در همان سالي كه امام به بغداد آمد در حالي كه تنها 25 سال از عمر شريفش مي گذشت رحلت فرموده است. عناد عباسيان با آل علي (عليه السلام) خصوصاً امام شيعيان كه در آن زمان جمعيت معتنابهي تابعيت مستقل آنها را پذيرفته و همچنين خواستن آن حضرت به بغداد و درگذشت وي در همان سال در بغداد، همگي شواهد غير قابل انكاري بر شهادت آن بزرگوار به دست عوامل خليفه عباسي (معتصم) مي باشد.

مرحوم شيخ مفيد با اشاره به روايتي كه در رابطه با مسموميت و شهادت امام جواد (عليه السلام) وارد شده رحلت آن حضرت را مشكوك اعلام كرده است. [9] علاوه بر روايات مذكور كه در مصادر متعدد آمده [10] قرائن نيز خود به وضوح دلالت بر اين امر دارد، بنا به روايت مستوفي، عقيده شيعه بر اين است كه معتصم آن حضرت را مسموم نموده است. [11] پاره اي از منابع اهل سنت اشاره بر اين دارند كه امام جواد (عليه السلام) به ميل خود و براي ديداري از معتصم عازم بغداد شده است [12] در حالي كه منابع ديگر، حاكي از آنند كه معتصم به ابن الزيات مأموريت داد تا كسي را براي آوردن امام به بغداد بفرستد. [13] ابن صباغ نيز با عبارت «اشخاص المعتصم له من المدينة» [14] اين مطلب را تأييد كرده است.

مسعودي روايتي نقل كرده كه بنا بر آن، شهادت آن حضرت به دست ام الفضل و در زماني رخ داده كه امام از مدينه به بغداد نزد معتصم آمده بود. [15] به پاداش اين عمل ننگين، ام الفضل پس از شهادت امام به حرم خليفه پيوست. [16] اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه ام الفضل در زندگي مشترك خود با امام جواد (عليه السلام) از دو جهت ناكام مانده بود:

أ - از آن حضرت داراي فرزندي نشد.

ب - امام نيز چندان توجهي به وي نداشته و فرزندانش عموماً از ام ولدهاي آن حضرت متولد شدند.

ام الفضل يك بار شكايت پيش پدرش مأمون برده و از اينكه امام چند كنيز دارد گله كرد ولي مأمون در جواب او نوشت:

ما تو را به عقد ابو جعفر در نياورديم كه حلالي را بر او حرام كنيم. ديگر از اين شكايتها نكن. [17] به هر حال ام الفضل پس از مرگ پدر، امام را در بغداد مسموم كرد. و راه يافتن او به حرم خليفه نشاني از آن است كه اين عمل به دستور معتصم صورت گرفته. و در روايت نجاشي مسموميت امام به دست يكي از منشيان معتصم و به دستور او عنوان شده است. [18] .

شاهد ديگر قضيه آن است كه امام جواد (عليه السلام) هنگام سفر به بغداد در سال 215 جانشيني براي خود تعيين نفرمود، ولي در آستانه سفري كه به دستور معتصم به بغداد رفت جانشين خود را تعيين فرمود و اين خود نشانه آن است كه امام خود مي دانست سفر بي بازگشتي خواهد داشت.


پاورقي

[1] تاريخ بيهق، ص 46.

[2] الحياة السياسيه للامام الجواد (عليه السلام) ص 65. اين روايتي است كه عده اي به نقل آن پرداخته اند ولي آنچه بيشتر نقل شده و بعد تذكر خواهيم داد همان نقل طبري و... است مبتني بر اينكه امام الجواد (عليه السلام) در سال 215 به بغداد آمده است.

[3] تاريخ طبري، ج 7، ص 149؛ البداية النهاية، ج 10، ص 260.

[4] ارشاد، ص 319.

[5] همان، ص 319 - 320.

[6] تاريخ طبري، ج7، ص 190، حوادث سنه 215؛ تاريخ بغداد، ج؟، ص 142 - 143؛ تاريخ موصل، ص 215؛ الكامل، ج6، ص 417؛ مسند الامام الجواد، ص 55، الحياة السياسيه للامام الجواد (عليه السلام)، ص 79.

[7] الحياة السياسيه للامام الجواد (عليه السلام) ص 68 - 75.

[8] كافي، ج1، ص 492 - 493.

[9] ارشاد، ص 326.

[10] فصول المهمه، مالكي، ص 276.

[11] تاريخ گزيده، ص 205 - 206.

[12] الائمة الاثني عشر، ابن طولون، ص 103، شذرات الذهب، ج2، ص 48.

[13] بحارالانوار، ج 50، ص 8.

[14] فصول المهمه، ص 275.

[15] مروج الذهب، ج3، ص 464.

[16] الائمة الاثني عشر، ص 104؛ فصول المهمه، ص 276.

[17] ارشاد، ص 323؛ بحارالانوار، ج 50، ص 79 - 80.

[18] كافي، ج1، ص 323.