بازگشت

روسياهي يحيي بن اكثم و عباسيان در مجلس عقد


بنا به نقل مرحوم شيخ مفيد از ريان بن شبيب وقتي كه مأمون مي خواست دخترش ام فضل را به همسري امام جواد عليه السلام درآورد، قبول موضوع بر عباسيان بسي سنگين بود چرا كه آنان نگران بودند كه اين امر باعث انتقال حكومت به علويان شود براي همين آنها به پيش مأمون رفتند و گفتند تو را به خدا قسم مي دهيم كه از اين تصميم منصرف شو و بار ديگر ما را در غم انتقال قدرت از عباسيان به علويان مبتلا نكن، در گذشته كه علي بن موسي را وليعهد كردي همه هراسان و نگران بوديم تا خدا ما را از آن كفايت نمود، حال براي نامزدي دخترت ام فضل يكي از عباسيان را اختيار كن.

مأمون جواب داد: اما اختلاف ميان شما و علويان، سبب و باعث آن شما بوده ايد اگر منصفانه رفتار مي كرديد آنها بر شما برتري داشتند، پيشينيان من كه با علويان بدرفتاري كردند قطع رحم نمودند من از اين كار به خدا پناه مي برم، از اينكه علي بن موسي را وليعهد خويش كردم پشيمان نيستم، از او خواستم كه به جاي من خلافت كند ولي قبول نكرد قضاي حتمي خداوند جاي خويش گرفت «و كان امرالله مقدورا» (بدرستي كه دانشمندترين، سياستمدارترين و فتنه جو ترين خليفه ي عباسي مأمون عليه الهاويه است در محضر عباسيان كه همگي از دسيسه هاي او مطلع و در واقع صحنه گردان فتنه بودند چنين خود را بيگانه و خيرخواه جلوه ميدهد ببينيد با مردم عوام بي چاره چه مي كرد؟!)

اما اينكه ابوجعفر را به دامادي خويش برگزيده ام؟ بخاطر اينكه او با وجود كمي سن در فضل و دانش و اعجوبه بودن برتر از همه است اميدوارم كه زمينه اي فراهم شود تا ديگران نيز همچون من بر مراتب فضل و برتري ايشان مطلع شوند.

عباسيان بار ديگر كمي سن آن حضرت را بهانه كرده و گفتند: اگر چه رفتار اين جوان و كمالاتش تو را به اعجاب واداشته ولي سن او كم است، با معلومات فقهي آشنا نيست، مدتي صبر كنيد تا تحت تربيت قرار گيرد بعد عزم خويش را عملي نمائيد.

مأمون جواب داد: واي بر شما من به منزلت اين جوان از شما داناتر هستم، اين جوان از اهل بيتي هست كه دانش آنها از جانب خدا و الهامات الهي است. همواره پدرانش در دانش دين و ادب از رعيت بي نياز بودند رعيتي كه عملشان به كمال نرسيده است، اگر او را قبول نداريد امتحانش كنيد تا مراتب علم و كمالاتش روشن شود.

گفتند قبول داريم مي آزمائيم.

اجازه دهيد دانشمندي را بياوريم تا در محضر شما از علم فقه و شريعت از او سؤال نمايد اگر از عهده ي امتحان برآيد بركار وي اعتراضي نداريم و فضل ايشان بر همه ما معلوم مي شود وگرنه از پيامد ناخوشايند اين كار ايمن خواهيم بود، مأمون پذيرفت و جلسه به پايان رسيد.

آنان پس از بازگشت از پيش مأمون، به شور نشسته و به توافق رسيدند كه از قاضي نامي و مشهور يحيي بن اكثم دعوت نمايند تا در پيش مأمون سئوالي از امام جواد عليه السلام بپرسد كه عاجز شود و به او وعده دادند كه پول كلاني خواهند داد لذا يحيي بن اكثم پذيرفت كه اين كار را انجام دهد. آنگاه به نزد مأمون برگشته و آمادگي خويش را اعلان كردند.

در روز معين، مجلس آماده شد، هر كس در جاي خود قرار گرفت يحيي بن اكثم نيز آمد، مأمون گفت براي ابوجعفر عليه السلام تشك ساده اي (رختخواب) انداختند و دوتا متكا گذاشتند، حضرت جواد عليه السلام و مأمون در كنار هم نشستند، يحيي بن اكثم نيز روبروي امام جواد نشست و مردم نيز طبق مقامشان هر يك در جاي خويش قرار گرفته بودند.

يحيي ابن اكثم گفت: يا اميرالمؤمنين اجازه مي فرمائيد كه از ابوجعفر سئوال بكنم؟ گفت: از خودش اجازه بگير.

يحيي به آن حضرت گفت: فدايت شوم اجازه مي فرمائي مسئله اي بپرسم؟

فرمود: اگر مي خواهي بپرس.

يحيي گفت: خدا مرا فدايت گرداند اگر فردي در حال احرام شكاري را بكشد حكمش چيست؟ (يادآوري اين نكته خالي از لطف نيست كه اين دانشمند معاند از روي عمد يك مسئله اي را انتخاب كرده بود كه فروع متعدد دارد و اگر بعضي از فروع جواب داده شود مي شود بحث را پيچاند و فروعات ديگر را طرح كرد، البته غافل از اينكه اين خاندان، علم با شير مادر به جانشان ره يافته و با افاضات الهي از دانش ديگران بي نياز و همواره بر ذروه كمال علمي درخشيده و خواهند درخشيد)

امام جواد عليه السلام فرمودند: در حل كشته يا در حرم؟ عالم به حرمت بوده يا جاهل؟ از روي عمد كشته يا اشتباه؟ آزاد بوده يا غلام؟ صغير بوده يا كبير؟ اين اولين صيد او بوده يا بيشتر؟ آن صيد از پرندگان بوده يا غير آنها؟ كوچك بوده يا بزرگ؟ شخص محرم بر اين عمل اصرار دارد يا پشيمان شده؟ شب اين عمل را انجام داده يا روز؟ احرام عمره بوده يا احرام حج؟

يحيي از شنيدن اين فروع و مسائل متحير و نشانه ي عجز و زبوني در قيافه اش آشكار شد و زبانش به لكنت افتاد و امر براي اهل مجلس روشن شد كه او حريف حضرت جواد عليه السلام نيست.

مأمون گفت: خداي را بخاطر اين نعمت و درستي تشخيص خودم حمد مي كنم، آنگاه رو به عباسيان كرد و گفت: اكنون آنچه را كه منكر بوديد بر شما روشن شد؟!

آنگاه مأمون از امام خواست كه خطبه بخواند و امام خطبه خواند و عقد ام الفضل ميان ايشان و مأمون واقع گرديد و صداق او را مبلغ پانصد درهم كه با مهريه ي جده اش حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها برابر بود مقرر فرمود.

وقتي كه عقد جاري شد خدمتگزاران و اطرافيان مأمون آمدند و با غاليه (ماده خوشبو) محاسن خواص اهل مجلس را خوشبو كردند سپس نزد ساير اهل مجلس رفتند و آنها را نيز معطر ساختند و بعد سفره و خوانهاي طعام آوردند و مردم غذا خوردند و مأمون مطابق شأن هر گروهي جايزه داد و غير از خواص بقيه مردم پراكنده شدند.

آنگاه مأمون از حضرت جواد عليه السلام تقاضا كرد در صورتي كه مايل باشيد جواب مسائل شخص محرم را بفرمائي تا بهره مند شويم.

حضرت فرمودند: اگر محرم صيدي را در غير حرم بكشد و آن از پرندگان بزرگ باشد يك گوسفند كفاره ي آن خواهد بود كه بايد قرباني كند، اگر آن صيد در حرم باشد بايد دو گوسفند قرباني كند، اگر جوجه اي را در حل بكشد بايد يك بره كه از شير گرفته شده قرباني نمايد، ولي قيمت آن جوجه بر او واجب نيست وليكن اگر جوجه را در حرم بكشد كفاره اش يك گوسفند و قيمت جوجه است.

اگر صيد از حيوانات وحشي مثل الاغ وحشي باشد بايد يك گاو قرباني كند، اگر صيدي كه كشته شترمرغ باشد بايد يك شتر قرباني كند.

كفاره ي كشتن صيد بر عالم و جاهل مساوي است. اگر عمدا صيد را بكشد گناه كرده، ولي چنانچه از روي اشتباه باشد چيزي بر او نيست.

كفاره ي فرد حر بر خودش واجب است و كفاره غلام بر مولاي او واجب مي شود براي صغير كفاره نيست، ولي بر كبير كفاره واجب است.

شخصي كه پشيمان شود بعد از كفاره عقاب آخرت ندارد ولي آنكه بر كشتن صيد اصرار ورزد دچار عذاب آخرت نيز مي شود.

مأمون كه از تبيين و تشريح احكام فروع اين مسئله شوق زده شده بود گفت: احسنت يا اباجعفر خداوند براي تو خير بخواهد اگر صلاح مي دانيد شما نيز سؤالي از يحيي بن اكثم بپرسيد؟

امام فرمود: سؤال بكنم؟

يحيي (كه حساب كار دستش آمده بود) گفت: فدايت شوم ميل ميل شماست اگر از من چيزي بپرسي چنانچه بلد بودم جواب مي دهم وگرنه از خود شما ياد مي گيرم.

امام فرمود: چه مي گوئي درباره اين مسئله كه:

مردي در اول روز به زني نگاه كرد كه بر او حرام بود، چون آفتاب بلند شد آن زن بر او حلال گرديد همين كه ظهر شد بر او حرام گرديد وقتي موقع عصر فرا رسيد حلال شد وقتي آفتاب غروب كرد حرام گشت، در زمان عشا حلال شد وقتي نصف شب شد حرام گرديد، چون فجر طلوع كرد بر او حلال شد اين چطور زني است؟ به چه علت حلال و حرام گرديد؟

يحيي كه حسابي گيج شده بود، گفت: به خدا سوگند كه من جواب اين مسئله را نمي دانم شما بفرمائيد تا ياد بگيرم.

حضرت جواد عليه السلام فرمود: اين زن كنيزي است و آن مرد اجنبي و نامحرم است.

اول صبح نگاه كردن آن مرد به آن زن (براي اينكه نامحرم بود) حرام بود.

چون آفتاب بلند شد آن كنيز را خريد بر آن مرد حلال شد. موقع ظهر آن كنيز را آزاد كرد حرام شد. وقت عصر آن زن را تزويج كرد حلال شد. موقع غروب به سبب ظهار (كه شوهر به همسرش بگويد پشت تو نظير پشت مادر من باشد) حرام شد زمان عشا چون كفاره ي ظهار را داد حلال گرديد نصف شب آن زن را طلاق داد حرام شد، چون طلوع فجر فرا رسيد رجوع كرد لذا آن زن بر آن مرد حلال شد.

آن گاه مأمون به حاضران در مجلس روي كرد و گفت: در ميان شما كسي هست كه به اين مسئله چنين جواب دهد؟ گفتند: نه والله اميرالمؤمنين به رأي خود داناتر است.

مأمون گفت: واي بر شما، اهل بيت از نظر فضل و كمال در ميان مردم ممتازند و كمي سن مانع فضيلت ايشان نمي شود [1] .


پاورقي

[1] موضوع اعتراض بني عباس در عيون المعجزات ص 124 - 121 - الارشاد ص 322 - احتجاج طبرسي ص 245 - بحارالانوار ج 50 ص 78 - 74 - تفسير قمي ص 169 - خاندان وحي ص 625 - 647 - ستارگان درخشان ص 82 - 75 - دلائل الامامه - طبري ص 207 - 206 - تذكرة الخواص ص ‍ 372 - 368 - احقاق الحق ج 12 ص 4 - 422.