بازگشت

جريان ولادت


ابن شهر آشوب در كتاب مناقب از حكيمه خاتون كه دختر حضرت موسي بن جعفر عليه السلام باشد روايت مي كند كه گفت: يك روز برادرم حضرت رضا عليه السلام مرا طلبيد و فرمود: امشب فرزند مبارك خيزران متولد ميشود و لازم است كه تو در موقع ولادت حاضر باشي!

من در حضور حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام توقف نمودم، موقعي كه شب فرا رسيد آن بزرگوار مرا با خيزران و زنان قابله وارد اطاق كرد و خود آن حضرت بعد از اينكه چراغي براي ما روشن كرد از اطاق خارج شد و در را بروي ما بست. وقتي درد مخاض عارض سبيكه مادر حضرت جواد عليه السلام گرديد و ما او را در ميان طشت جاي داديم چراغ خاموش شد و خاموشي چراغ باعث غم واندوه ما گرديد.

در همين موقع بود كه ديديم آن خورشيد امامت از افق رحم طلوع كرد و در ميان طشت جاي گرفت، پرده ي نازكي كه نظير جامه بود آن بزرگوار را فرا گرفته بود. نوري از حضرت جواد الائمه عليه السلام ساطع شد كه همه ي اطاق روشن و منور گرديد و ما را از چراغ مستغني نمود.

من حضرت امام محمد تقي عليه السلام را برگرفتم و در دامن خويش جاي دادم و آن غشائي را كه آن بزرگوار را احاطه كرده بود از صورت مباركش دور كردم. در اين اثناء بود كه حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام وارد اطاق گرديد و امام محمد تقي را بعد از آنكه ما او را در ميان لباسهاي



[ صفحه 14]



پاك و تميز پيچيده بوديم از ما گرفت و آن برگزيده ي خدا را در ميان گهواره جاي داد، آنگاه گهواره را به من سپرد و فرمود: از اين گهواره جدا مشو!!

وقتي روز سوم ولادت آن حضرت فرا رسيد چشمان مبارك خود را به جانب آسمان گشود و پس از اينكه بسوي راست و چپ خود نظر كرد فرمود:

اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله.

همين كه من اين اعجاز را از حضرت جواد الائمه ديدم به حضور حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام شتافتم و جريان را به عرض آن بزرگوار رسانيدم. حضرت رضا در جوابم فرمود: آن معجزاتي كه بعد از اين از امام جواد خواهي ديد بيش از اين است كه فعلا مشاهده نمودي.