بازگشت

در بيان چگونگي شهادت و مدت عمر و محل دفن و تعداد اولاد امام ابوجعفر ثاني محمد بن


در بيان چگونگي شهادت و مدت عمر و محل دفن و تعداد اولاد امام ابوجعفر ثاني محمد بن علي الجواد
علي بن حسين مسعودي در كتاب اثبات الوصية آورده: هنگامي كه امام ابوجعفر عليه السلام به عراق بازگشت چيزي نگذشت كه معتصم و جعفر بن مأمون نقشه قتل ابوجعفر عليه السلام را كشيدند، پس جعفر بن مأمون كه درصدد انحراف ذهن خواهرش ام فضل از امام جواد عليه السلام بود و مي خواست او را دشمن حضرت قرار دهد زيرا كه امام جواد عليه السلام مادر امام هادي عليه السلام را به ام فضل ترجيح مي داد و بيش از ام فضل او را دوست مي داشت به خصوص اينكه ام فضل از داشتن اولاد محروم بود لذا جعفر بن مأمون از خواهرش ام فضل خواست در قتل حضرت آنها را ياري كند، او هم قبول كرد و مقداري سم بر انگورها داخل كرد، وقتي كه امام جواد عليه السلام از آن انگور ميل فرمود تازه ام فضل از كار خودش پشيمان شد و شروع به گريه و زاري كرد، حضرت به او فرمود: گريه ات چه سودي دارد به خدا قسم چنان گرفتار فقر بشوي كه جبران پذيرفته نباشد و بلائي گريبانگيرت شود كه علاج نپذيرد و يكي از اعضاي بدنت به چنان دردي مبتلا شود كه براي مداواي آن تمام هستي خودت را خرج كني به حدي كه به كمترين مردم هم محتاج شوي.

مؤلف گويد: چنان شد كه امام فرموده بود و برادرش جعفر بن مأمون در حال مستي او را به چاه انداخت.

در بحار از مناقب نقل است كه: ام فضل به همان دردي كه امام خبر داده بود



[ صفحه 110]



گرفتار شد و هر چه هم درمان كرد سودي نبخشيد تا اينكه با همان درد از دنيا رفت.

و در كتاب بحار از مناقب نقل است كه: معتصم از مردم بيعت گرفت و از احوال امام جواد عليه السلام پرس وجو كرد پس به عبدالملك زيات كه والي مدينه بود نوشت كه امام جواد و ام فضل را به سوي او گسيل بدارد پس حضرت همراه ام فضل به بغداد حركت كرد معتصم در ظاهر آن حضرت را عزت و احترام نمود و غلامي به نام استناس را كه در ظاهر به بهانه خدمت و در واقع براي اعمال منظور خودش در خدمت امام و ام فضل قرار داد سپس شربت حماضي توسط استناس براي حضرت فرستاد، استناس به امام گفت: اين شربت را خليفه مخصوص شما درست كرده است.

احمد بن ابي داوود و سعيد بن خصيب و عده اي از معروفين گويند: استناس آن شربت را با برف آورده بود و به امام جواد عليه السلام گفت: آن را با برف مخلوط كرده و بخوريد، حضرت فرمود: شب خواهم خورد، غلام گفت: برف تا شب آب مي شود و مزه اش هم به اين است كه با برف خنك شود و به حرف خود اصرار كرد حضرت با علم به كار آنها ناچار آن شربت را خوردند.

عياشي در تفسيرش از زرقان دوست احمد بن ابي داوود نقل مي كند: روزي ابي داوود از نزد معتصم برگشت در حالي كه نگران و غمگين بود، با او گفتم: چرا چنين ناراحت هستي؟ گفت: امروز با جوان بيست ساله اي آشنا شدم، به او گفتم: خوب اينكه نگراني ندارد، گفت: وقتي ابي جعفر محمد بن علي بن موسي عليه السلام نزد خليفه بود سوالي پيش آمد كه سارقي به سرقت خود اعتراف كرده خليفه از تطهيرش با اجراء حد بر او سؤال كرد، عده اي از فقهاء را در مجلس خليفه حاضر كردند و محمد بن علي عليه السلام را نيز حاضر كردند. پس از ما درباره محل قطع دست پرسيدند من گفتم: از مچ دست، گفت: به چه دليل؟ گفتم: براي اينكه دست عبارت است از انگشتان و كف تا مچ كه خداوند متعال درقرآن مي فرمايد: و امسحوا بوجوهكم و ايديكم عده اي هم حرف مرا تأييد كردند، اما عده اي ديگر گفتند: بلكه از مرفق بايد



[ صفحه 111]



قطع شود، گفت: به چه دليل! گفتند: براي اينكه خداوند در شستن دست در وضو مي فرمايد: و ايديكم الي المرافق، اين آيه دلالت مي كند كه دست تا مرفق است.

پس از آن به سوي محمد بن علي متوجه شد و گفت: اي اباجعفر شما چه نظري داريد؟ فرمود: اي امير اين مردم صحبت كردند، خليفه گفت: آنچه كه آنها گفتند رها كن نظر خودت را بفرما، حضرت باز هم فرمود: مرا از جواب دادن عفو كنيد، خليفه گفت: تو را به خدا قسم مي دهم آنچه كه مي داني بگو.

حضرت فرمود: حالا كه مرا قسم دادي پس مي گويم آنها در سنت راه خطا رفتند، زيرا كه در حد سرقت از بيخ انگشتان قطع مي شود و كف دست رها مي شود، گفت: به چه دليل چنين مي فرمائيد؟ فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده: سجده بر هفت عضو واقع مي شود: صورت، دستها، زانوها و پاها پس اگر دست دزد از مچ يا از آرنج قطع شود يك دست او براي سجده كم مي شود و خداوند متعال مي فرمايد: «و ان المساجد لله» يعني اين اعضاي هفتگانه كه با آنها سجده به عمل مي آيد از آن خدا است و كسي جز خدا بر آنها ادعايي ندارد و هر آنچه كه از آن خدا و براي خدا باشد قطع نمي شود، معتصم از اين جواب تعجب كرد و دستور داد دست دزد را از بيخ انگشتان قطع كنند نه از مچ و نه از آرنج.

ابن ابي داوود مي گويد: چنان براي من سخت شد كأنه قيامت براي من واقع شد و آرزو كردم اي كاش زنده نبودم، زرقان مي گويد: ابن ابي داوود گفت: پس از سه روز پيش معتصم رفتم، گفتم: خيرخواهي خليفه براي من واجب است و چيزي مي خواهم به خليفه بگويم كه مي دانم با اين سخن اهل جهنم مي شوم، گفت: آن حرف چيست؟ گفتم: وقتي خليفه در مجلس خودش فقهاء و علماء را براي امري كه در دين واقع شده جمع مي كند و از حكم آن مي پرسد و آنها آنچه كه مي دانند مي گويند و در آن مجلس اقوام، لشكريان، وزراء و كتاب خليفه حاضرند و مردم از پشت درها اين گفتگو را مي شنوند، خليفه سخن تمامي آنها را ناديده مي گيرد و به گفته كسي كه عده كمي از اين امت به امامتش عقيده دارند و (مي گويند او از خليفه



[ صفحه 112]



به خلافت شايسته تر است)، سخن او را به گفتار سايرين ترجيح مي دهد. راوي مي گويد: ناگاه رنگ معتصم عوض شد و آثار تنبه در او نمايان شد و گفت خداوند به اين نصيحت تو جزاي خير بدهد.

ابن ابي داوود مي گويد: روز چهارشنبه به بعضي از كتاب و وزراء خودش دستور داد او (امام جواد عليه السلام) را به منزلش دعوت كردند، اما او دعوت را نپذيرفت معتصم پيام داد و گفت: من تو را براي تناول غذا به منزلم دعوت مي كنم و دوست دارم لباسهايت را بپوشي و به منزل ما بيايي و منزل ما را متبرك كني و دوست دارم فلاني و فلاني از وزراء خليفه تو را ملاقات كنند، حضرت به سوي او حركت كرد وقتي غذا تناول نمود احساس مسموميت كرد پس قصد رفتن نمود صاحب منزل از حضرت خواست كه بماند فرمود: رفتن من از اينجا براي تو بهتر است و بيش از يك شبانه روز نگذشته بود كه حضرت از دنيا رفت.

در خرائج از ابي مسافر درباره امام جواد عليه السلام نقل است كه: آن حضرت در شبي كه همان شب از دنيا رفت فرمود: من امشب از دنيا مي روم، سپس فرمود: ما طايفه اي هستيم هر گاه خداوند راضي به بقاي ما در دنيا نباشد ما را از آن انتقال مي دهد.

مسعودي در كتاب «اثبات الوصية) مي گويد: وقتي كه زمان وفات حضرت فرارسيد نامه اي به امام هادي عليه السلام نوشت و او را وصي خود قرار داد آنگاه ميراث و سلاح خود را براي او به مدينه فرستاد و در سال دويست و بيست هجري در روز سه شنبه پنجم ذي الحجه در سن بيست و پنج از دنيا رفت، آن حضرت شش سال و چند ماه با پدر گراميش بود و پس از امام رضا عليه السلام هجده سال زندگي كرد و در بغداد در كنار تربت جدش ابوابراهيم موسي بن جعفر عليه السلام دفن شد.

و از حميري از محمد بن عيسي از حسن بن قارون از مردي كه گويند هم شير امام جواد عليه السلام بود نقل كرده اند كه وي گفت: محضر امام هادي عليه السلام رسيديم... در اين زمان امام جواد عليه السلام در بغداد بود و امام هادي عليه السلام در مدينه بود و از روي لوحي براي



[ صفحه 113]



فردي نوشته اي را مي خواند در اين لحظه ناگاه حضرت شروع به گريه كرد و به شدت گريه كرد، علت گريه حضرت را پرسيد ايشان جواب نداد و بلند شد و با حال گريه وارد خانه شد و صداي ناله و فغان حضرت بلند بود سپس از خانه خارج شد و از علت گريه حضرت پرسيديم و فرمود: پدرم از دنيا رفت، گفتيم: از كجا فهميديد؟ فرمود از طريق الهام و اراده الهي فهميدم، راوي مي گويد: تاريخ آن روز را يادداشت كرديم وقتي كه خبر شهادت امام جواد عليه السلام رسيد ما به تاريخي كه يادداشت كرده بوديم مراجعه كرديم ديديم دقيقاً همان روز بوده.

و صفار در بصائرالدرجات از محمد بن عيسي مثل همين روايت را نقل كرده.

در اثبات الوصية مسعودي از حسن بن محمد بن معلي از حسن بن علي وشا نقل است كه: ام محمد كنيز اباالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام به ما گفت: امام هادي عليه السلام نگران آمد و در حجره مادر پدرش نشست، عمه امام جواد عليه السلام دختر موسي بن جعفر عليه السلام از وي سؤال كرد چه شده است؟ فرمود:به خدا قسم پدرم در اين ساعت از دنيا رفت عمه امام جواد عليه السلام گفت: اين حرف را نگو، فرمود: به خدا قسم همانطور است كه مي گويم، ما اين ساعت و روز را ثبت كرديم وقتي خبر شهادت حضرت به ما رسيد، مقايسه كرديم، درست همان موقع بود.

اربلي در كشف الغمه از كتاب دلايل حميري از حسن بن علي وشا مثل همين روايت را نقل كرده است و در كتاب عيون المعجزات از حسن بن محمد بن معلي از حسن بن علي وشا نيز مثل اين روايت آمده است.

در اصول كافي از هارون بن فضل نقل شده كه: حضرت اباالحسن علي النقي بن محمد عليه السلام را در روزي كه پدرش امام جواد عليه السلام وفات كرده بود ديدم، فرمود: انا لله و انا اليه راجعون، پدرم امام جواد عليه السلام از دنيا رفت، گفتند چگونه فهميدي؟ فرمود: يك ناراحتي به من دست داد كه آن را نمي شناختم.

و مسعودي در كتاب «اثبات الوصية» از حميري از معاوية بن حكم از ابي الفضل شيباني از هارون بن فضل مثل همين روايت را نقل كرده است.



[ صفحه 114]



كمال الدين محمد بن طلحه شافعي در «مطالب السؤال» مي گويد: اما عمر شريف امام جواد عليه السلام، آن حضرت در ماه ذي الحجه در سال دويست و بيست هجري در زمان خلافت معتصم از دنيا رفت و در سال يكصد و نود و پنج به دنيا آمده بود پس عمر آن حضرت بيست و پنج سال مي باشد و قبر آن حضرت در بغداد در قبرستان قريش مي باشد.

ابن الجوزي مي گويد: آن حضرت در پنجم ذي الحجه در بغداد وفات نمود و در كنار جدش موسي بن جعفر عليه السلام در قبرستان قريش دفن شد و قبر او محل زيارت مي باشد و آن حضرت فرزندان بزرگوار و مشهوري دارند كه از جمله آنها حضرت امام هادي علي بن محمد عليه السلام مي باشد.

اربلي در كشف الغمه مي گويد: حافظ عبدالعزيز بن اخضر مي گويد: آن حضرت در ذي الحجه سال دويست و بيست هجري در بغداد از دنيا رفت و وي در اين هنگام بيست و پنج سال داشت و در بغداد در قبرستان قريش در پشت سر جدش امام موسي بن جعفر عليه السلام دفن شد.

محمد بن سعيد تاريخ وفات محمد بن علي بن موسي بن جعفر عليه السلام سال را دويست و بيست هجري و در بغداد در روز سه شنبه پنجم ذي الحجه نقل كرده و تاريخ تولد آن حضرت يكصد و نود و پنجم بوده پس عمر شريف آن حضرت بيست و پنج سال مي باشد و بعضي گفته اند: در زمان خلافت واثق بالله وفات نموده و قبر شريفش در كنار جدش موسي بن جعفر عليه السلام مي باشد و هارون بن موسي بر مركبش سوار شد و بر آن حضرت در كنار خانه اش كه اول رحبة اسود بن ميمون از منطقه قنطرة البرذان بوده نماز خواند و تشييع كرده و در قبرستان قريش دفن نمودند.

از احمد بن علي بن ثابت نقل است كه گفت: محمد بن علي بن موسي امام جواد عليه السلام بنا به خواست ابواسحاق معتصم، همراه همسرش ام فضل دختر مأمون از مدينه به سوي بغداد آمد و در همان جا از دنيا رفت و در قبرستان قريش كنار جدش



[ صفحه 115]



موسي بن جعفر عليه السلام دفن شد و ام فضل بر قصر معتصم رفت و در ميان اهل حرم زندگي كرد.

اربلي از ابن خشاب از محمد بن سنان نقل مي كند كه: ابوجعفر محمد بن علي عليه السلام در سن بيست و پنج ساله و سه ماه و دوازده روز در سال دويست و بيست هجري وفات نمود و تاريخ تولد آن حضرت سال يكصد و نود و پنج هجري بود، شش سال و سه ماه با پدر بزرگوارش بود و روز سه شنبه هفت روز از ذي الحجه گذشته در سال دويست و بيست وفات نمود.

در روايتي ديگر مدت حضور آن حضرت را در زمان پدر بزرگوارش نه سال و چند ماه گفته اند كه در روز نهم ماه رمضان سال يكصد و نود و پنج در شب جمعه به دنيا آمد و در روز سه شنبه پنجم ذي الحجه سال دويست و بيست هجري از دنيا رفت و در قبرستان قريش در بغداد دفن شد.

طبرسي در اعلام الوري مي گويد: امام جواد عليه السلام در آخر ذي القعده سال دويست و بيست از دنيا رفت و در اين هنگام آن حضرت بيست و پنج سال سن داشت و هفده سال دوران امامت آن حضرت طول كشيد و دوران امامت آن حضرت اواخر حكومت مأمون و اوايل حكومت معتصم بود.

و نيز آورده اند كه: آن حضرت مدت زيادي در مدينه نبود كه معتصم آن حضرت را در اول سال دويست و بيست هجري به بغداد خواست و آن حضرت در بغداد بود و در آخر ذي القعده همان سال وفات نمود و بعضي نيز گفته اند: آن حضرت را مسموم كردند و فرزندان آن حضرت عبارت بودند از علي (امام هادي عليه السلام) كه جانشين پدرش شد، و موسي و دختران آن حضرت حكيمه، خديجه و ام كلثوم بودند.

و در كافي از محمد بن سنان نقل است كه: محمد بن علي عليه السلام در سن بيست و پنج سال و سه ماه و دوازده روز، روز سه شنبه هفت روز از ذي الحجه گذشته در سال دويست و بيست هجري از دنيا رفت و بعد از پدر بزرگوارش نوزده سال -



[ صفحه 116]



بيست و پنج روز كمتر - زندگي كرد.

در كشف الغمه از كتاب «دلايل» حميري از محمد بن سنان نيز مثل همين روايت را نقل كرده است.

در كافي آمده: امام جواد عليه السلام در آخر ذي القعده سال دويست و بيست در سن بيست و پنج سال و دو ماه و هجده روز از دنيا رفت و در قبرستان قريش بغداد در كنار قبر جدش موسي بن جعفر عليه السلام دفن شد و معتصم او را در اول همان سال كه وفات نمود از مدينه به بغداد آورده بود.

در روضة الواعظين آمده كه: آن حضرت در آخر ذي القعده به علت مسموميت در بغداد به قتل رسيد، و بعضي گفته اند وفات آن حضرت روز سه شنبه هفتم ذي الحجه سال دويست و بيست در سن بيست و پنج سالگي از دنيا رفت و دوران امامت آن حضرت هفده سال بود و آن حضرت را معتصم از مدينه به بغداد آورده بود و سال دويست و بيست هجري در شب دوم محرم وارد بغداد شد و در همان سال هم از دنيا رفت.

محمد بن ابي طلحه عوني در مدح آن حضرت گفت:



سلام و ريحان و روح علي الرضا

سلام علي تاليه كالكواكب الدري



«سلام و درود بر امام رضا عليه السلام و سلام بر جانشين او كه مانند ستاره مي درخشد»

و شاعر ديگري چنين گفت:



اولاد احمد كل اغبر شاحب

رث الثياب ملوح كآراك



و بنوزناة يملكون علي الوري

سبحان خالقنا علي الافلاك



مرحوم شيخ مفيد (ره) در ارشاد مي فرمايد: در مطالب آمده كه محل تولد امام جواد عليه السلام در مدينه بود و محل وفاتش در بغداد و علت آمدن حضرت به بغداد، احضار اجباري ايشان توسط معتصم بود در سال دويست و بيست دو شب از محرم مانده وارد بغداد شد و در همان سال ماه ذي القعده از دنيا رفت و بعضي گفته اند آن حضرت به علت مسموميت از دنيا رفت اما اين مطالب را خبري نزد من به اثبات



[ صفحه 117]



نرسانده تا بدان استدلال كنم و در قبرستان قريش پشت سر جدش موسي بن جعفر عليه السلام دفن شد و هنگام وفات، بيست و پنج سال و چند ماه عمر شريفش بود و از آن حضرت فرزندانش علي عليه السلام (كه جانشين آن حضرت در امامت بود) و موسي و فاطمه و امامة باقي نماند.

حسين بن حمدان الحضيضي در كتاب «الهداية في الفضايل» نقل مي كند: امام جواد محمد بن علي بن موسي عليه السلام در سن بيست و پنج سال و سه ماه و دوازده روز، روز سه شنبه هفتم ذي الحجه سال دويست و بيست هجري از دنيا رحلت فرمود، نه سال و سه ماه در زمان پدر بزرگوارش بود و بعد از پدرش هفده سال و دوازده روز زندگي كرد و در قبرستان قريش كنار مشهد جدش موسي بن جعفر عليه السلام دفن شد، فرزندان آن حضرت عبارتند از: امام هادي عليه السلام و موسي و خديجه و حليمه و ام كلثوم.

در بحار از مناقب نقل است كه: امام جواد عليه السلام در آخر ذي القعده به علت مسموميت درگذشت و بعضي گفته اند: روز سه شنبه هفتم ذي الحجه در سال دويست و بيست هجري درگذشت و در قبرستان قريش كنار قبر جدش موسي بن جعفر عليه السلام دفن شد و عمر شريف آن حضرت بيست و پنج سال بود، بعضي بر عمر آن حضرت سه ماه و دوازده روز هم اضافه مي كنند.

گفته شده آن حضرت هفت سال و چهار ماه و دو روز در زمان پدر بزرگوارش بوده و پس از آن هجده سال - بيست روز كمتر - زندگي كرده و دوران امامت آن حضرت اواخر خلافت مأمون و در خلافت معتصم و واثق بوده و در زمان واثق به شهادت رسيد.

ابن بابويه (ره) مي گويد: معتصم عباسي، امام جواد عليه السلام را مسموم كرد، فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: حضرت امام هادي عليه السلام و موسي و حكيمه و خديجه و ام كلثوم.

ابوعبدالله حارثي مي گويد: فرزندان آن حضرت فقط فاطمه و امامة بودند و از



[ صفحه 118]



همسرش ام فضل هم اولادي نداشت و علت آمدن آن حضرت از مدينه به بغداد احضار معتصم بود در شب دوم محرم سال دويست و بيست وارد بغداد شد و در همان سال در بغداد از دنيا رفت.

از تاريخ «الغفاري» نقل مي كنند: آن حضرت در شب جمعه پانزدهم ماه رمضان به دنيا آمد، همانگونه كه در دعاي روزهاي ماه مبارك رمضان مي گوئيم: «اللهم صل علي محمد بن علي امام المسلمين - تا آنجا كه - و ضاعف العذاب علي من شرك في دمه و هو المعتصم»

در كتاب مصباح كفعمي بنا به آنچه كه در جدول نقل كرده آمده كه: آن حضرت روز سه شنبه در زمان خلافت معتصم دهم رجب سال دويست و بيست هجري از دنيا رفت و علت وفاتش مسموميت آن حضرت از سوي معتصم بود و در قبرستان قريش بغداد دفن شد و چهار فرزند داشت.