بازگشت

نصوص وارده بر امامت


خصوصيات و امتيازاتي كه هر امامي از نظر سجاياي اخلاقي و فضائل نفساني دارا مي باشد او را در ميان همگان مشخص نموده و مخصوصا احاطه ي علمي او بر تمام قضايا خواه ناخواه علو مقام و تقدم و برتري وي را بر ساير مردم آشكار مي سازد زيرا امام ملهم به اشراقات رباني و الهامات غيبي است و كثرت و قلت سن هيچ گونه تأثيري در اين مورد ندارد چنان كه پس از وفات حضرت رضا عليه السلام فرزندش امام محمد تقي عليه السلام كه كودك 8 ساله بود به مسند امامت نشست و در اثر ابراز شخصيت علمي خويش همه را مبهوت و متعجب نمود.

مسعودي در كتاب اثبات الوصية و ابن شهرآشوب در مناقب و همچنين ديگران با كمي اختلاف نوشته اند كه پس از وفات حضرت رضا عليه السلام در بغداد و ساير شهرها ميان مردم اختلاف كلمه پيدا شد و ريان بن صلت و صفوان بن يحيي و محمد بن كليم و عبدالرحمن بن حجاج و يونس بن عبدالرحمن و گروهي از ثقات و معتمدين شيعه در خانه ي عبدالرحمن بن حجاج در بغداد جمع شده و در مصيبت (وفات امام) ناله و گريه مي كردند يونس به آنان گفت گريه نكنيد (بلكه در اين فكر باشيد كه) تا اين كودك (امام جواد عليه السلام) بزرگ شود درباره ي مسائل حلال و حرام و احكام شرعي به چه كسي بايد رجوع نمود.



[ صفحه 34]



ريان بن صلت از جاي خود بلند شد و دست خود را به گلوي يونس گذاشته و با دست ديگر به صورت او سيلي زد و گفت اي حرام زاده تو به ظاهر نزد ما اظهار ايمان مي كني ولي در باطن شك و ترديد داري! اگر اين كودك از جانب خدا امام است كه يك روزه ره صد ساله رود و اگر هم از جانب خدا به امامت منصوب نباشد چنانچه هزار سال هم عمر كند مانند يكي از مردم خواهد بود و كساني كه در آنجا حضور داشتند رو به يونس آورده و او را توبيخ و ملامت نمودند تا اينكه موقع حج نزديك شده در حدود هشتاد نفر از علماي بغداد و شهرهاي ديگر قصد حج و عزيمت به مدينه را نمودند تا امام جواد عليه السلام را مشاهده نمايند.

پس از رسيدن به مدينه به سوي خانه ي حضرت صادق عليه السلام رفته و وارد خانه شدند و روي فرش بزرگ و سرخ رنگي كه گسترده شده بود نشستند. عبدالله بن موسي برادر حضرت رضا عليه السلام نيز وارد شد و در صدر مجلس نشست در اين ميان يك نفر بلند شد و گفت: هذا ابن رسول الله اين شخص (عبدالله) پسر رسول خدا است هر كس سؤالي دارد بپرسد!

يكي از علماء از ميان مردم برخاست و به عبدالله گفت چه مي گوئي در مورد مردي كه به زن خود بگويد: انت طالق عدد نجوم السماء (تو به شماره ي ستارگان آسمان طلاق داده شدي)؟

عبدالله گفت آن زن سه طلاقه است! اين جواب (غلط) مورد حيرت و اندوه شيعيان شد و سپس مرد ديگري برخاست به عبدالله ابن موسي گفت چه مي گوئي درباره ي اين مسأله كه مردي با حيواني جماع كند؟

عبدالله گفت دستش را بايد بريد و به او صد شلاق بايد زد و تبعيدش نمود!!

علماء و فقهائي كه از شهرهاي مختلف و نقاط شرق و غرب و از حجاز و



[ صفحه 35]



مكه و عراقين در آنجا حضور داشتند از شنيدن اين سخن صدا به گريه بلند كرده و خواستند از مجلس خارج شوند كه در اين اثنا دري از صدر مجلس باز شد و موفق خادم در جلو و حضرت ابي جعفر عليه السلام نيز در حالي كه دو پيراهن و يك شلوار بر تن مباركش پوشيده و عمامه اي بر سر نهاده بود عقب او وارد شد و پس از سلام كردن بر اهل مجلس جلوس فرمود و مردم كه آن حضرت را ديدند به كلي سكوت اختيار كردند.

آنگاه صاحب مساله ي اولي از جا برخاست و عرض كرد يابن رسول الله چه مي فرمائيد درباره ي مردي كه به زنش گويد: تو به عدد ستارگان آسمان طلاق داده شدي؟

امام (8 ساله) فرمود كتاب خداوند عزوجل را بخوان كه فرمايد:

الطلاق مرتان فامساك بمعروف او تسريح باحسان [1] .

(طلاق رجعي دو مرتبه است پس از آن زن را بايد به طرز خوبي نگاه داشت و يا به طرز خوبي رها نمود) آن مرد عرض كرد عموي شما عبدالله بن موسي فتوي داد كه زن سه طلاقه است!

امام جواد عليه السلام فرمود: اي عمو از خدا بترس و با وجود كس ديگري كه امر امامت از تو داناتر است فتوي مده.

سپس مردي كه مسأله دومي را از عبدالله پرسيده بود بلند شد و عرض كرد يابن رسول الله چه مي فرمائيد در مورد مردي كه با چهارپائي جماع شود؟ فرمود آن مرد تعزير مي شود و پشت حيوان را نيز داغ كرده و از آن محل بيرون مي كنند كه آن ننگ براي آن مرد نماند. عرض كرد عموي شما چنين و چنان فتوي داد!

امام فرمود لا اله الا الله! اي عم اين كار بزرگي است كه فرداي قيامت تو



[ صفحه 36]



در پيشگاه خداوند تعالي بايستي و او از تو بپرسد كه چرا به چيزي كه نمي دانستي فتوي دادي در حالي كه در ميان امت كس ديگري كه داناتر از تو بود وجود داشت؟

عبدالله بن موسي عرض كرد من ديدم كه برادرم امام رضا عليه السلام در اين مسأله بدين گونه كه من گفتم جواب داد!

ابوجعفر عليه السلام فرمود: مسأله اي كه تو بدان فتواي دادي ربطي به مسأله اي كه از حضرت رضا عليه السلام پرسيده اند ندارد از آن جناب سؤال از كسي شد كه قبر زني را بشكافد و با او مرتكب فجور شود و كفنش را هم بدزدد و امام رضا عليه السلام هم فرمود كه دست آن مرد را قطع كنند و تبعيد نمايند [2] .

پس از اين ماجرا براي هم روشن شد كه صغر سن آن حضرت تأثيري در امر امامت وي ندارد.

بنابراين خصوصيات و امتيازات هر امامي از نظر علم لدني و ساير مكارم اخلاقي خود به خود امامت او را به ثبوت رسانيده و افضليت و برتري وي را نسبت به ساير مردم آشكار مي سازد و علاوه بر اين به وسيله ي امام پيشين نيز نصوصي درباره ي امامت وي تصريح مي گردد تا همگان از آن مطلع باشند لذا درباره ي امامت ابي جعفر عليه السلام نيز نصوصي به وسيله پدرش وارد شده است كه ذيلا به پاره اي از آنها اشاره مي شود.

1- شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا از محمد بن ابي عباد كه نويسنده ي حضرت رضا عليه السلام بود نقل مي كند آن حضرت فرزندش را نام نمي برد مگر به كنيه ي او و مي فرمود من به ابي جعفر چنين نوشتم و ابوجعفر به من چنان نوشت و با اينكه فرزندش كودك بود و در مدينه اقامت داشت امام رضا عليه السلام او را به بزرگي خطاب مي فرمود و نامه هائي كه از ابي جعفر مي رسيد در نهايت بلاغت



[ صفحه 37]



و زيبائي بود و من از امام هشتم شنيدم كه فرمود:

پس از من در ميان خانواده ي من ابوجعفر وصي و جانشين من است [3] .

2- در كتاب بصائر الدرجات از ابن قياما نقل شده است كه پس از ولادت ابي جعفر عليه السلام خدمت ابي الحسن الرضا عليه السلام رسيدم، آن حضرت فرمود ان الله قد وهب لي من يرثني و يرث ال داود [4] .

3- طبرسي و شيخ مفيد از بزنطي روايت كرده اند كه ابن النجاشي به من گفت پس از صاحب شما چه كسي امام خواهد بود و من دوست دارم كه تو اين مطلب را از آن جناب بپرسي تا من بدانم راوي گويد: من خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدم و سخن ابن النجاشي را از وي پرسيدم فرمود: الامام بعدي ابني (پس از من پسرم امام است).

سپس فرمود آيا كسي جرأت مي كند بگويد پسرم در حالي كه هنوز پسري نداشته باشد و در آن موقع هنوز ابوجعفر عليه السلام ولادت نيافته بود و چند روزي نگذشت كه آن حضرت به دنيا آمد [5] .

4- صفوان بن يحيي روايت مي كند كه به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم پيش از اينكه خداوند ابوجعفر را به شما دهد از شما درباره ي جانشين تان سئوال مي كرديم و شما مي فرموديد كه خداوند به من پسري خواهد داد و حالا خداوند به شما پسري مرحمت فرمود و در نتيجه ي ديدگان ما را روشن كرده است، خدا روز (وفات) شما را به ما نشان ندهد اگر چنين پيشامدي روي دهد به چه كسي بايد پناه بريم؟

حضرت با دستش به ابي جعفر كه در مقابلش ايستاده بود اشاره نمود عرض كردم: فدايت شوم اين كه كودك سه ساله است! فرمود خردسالي او چه



[ صفحه 38]



زياني دارد عيسي عليه السلام به حجت و پيغمبري برخاست در حالي كه كمتر از سه سال داشت [6] .

5- معمر بن خلاد گويد: پس از وفات ابي جعفر عليه السلام در خدمت حضرت رضا عليه السلام بوديم كه در مورد مطلبي بحثي به ميان آمد آن جناب فرمود شما را چه احتياجي بدين مطلب است اين ابوجعفر است كه من او را در جاي خود نشانيده و قائم مقام خويش قرار داده ام [7] .

6- ابن قياماي واسطي گويد: حضور علي بن موسي رسيدم و عرض كردم آيا دو امام ممكن است (همزمان باشند) فرمود نه مگر اينكه يكي از آن دو صامت (ساكت) باشد، عرض كردم حالا شما امام هستيد ولي امام صامتي همراه شما نيست (كه پس از شما امام باشد) و در آن هنگام هنوز ابوجعفر عليه السلام ولادت نيافته بود حضرت فرمود به خدا سوگند خداوند براي من فرزندي قرار دهد كه به وسيله او حق و اهل حق را ثابت كند و باطل و اهل باطل را از ميان مي برد و پس از يك سال ابوجعفر عليه السلام بدنيا آمد و ابن قياما (راوي حديث) به مذهب واقفيه بود [8] .

7- مسعودي در اثبات الوصية از محمودي روايت مي كند كه گفت: من در طوس خدمت امام رضا عليه السلام ايستاده بودم يكي از ياران آن حضرت عرض كرد اگر حادثه اي براي امام روي دهد چه كسي پس از او امام خواهد بود.

حضرت متوجه آن شخص شد و فرمود پس از من در امر امامت بايد به پسرم (ابي جعفر عليه السلام) رجوع شود آن شخص عرض كرد سن او كم است فرمود خداوند عيسي عليه السلام را به نبوت برانگيخت در حالي كه سنش از ابي جعفر كمتر



[ صفحه 39]



بود [9] .

8- محمد بن سنان گويد: يك سال پيش از اينكه امام موسي كاظم عليه السلام به عراق عزيمت كند به حضورش رسيدم و فرزندش علي عليه السلام در كنارش نشسته بود امام كاظم عليه السلام نگاهي به من كرد و فرمود: اي محمد امسال براي من سفري پيش مي آيد ولي تو جزع و بي تابي مكن عرض كردم خدا مرا فدايت گرداند مرا مضطرب و نگران كرديد، چه اتفاقي روي دهد؟

فرمود: من به سوي اين طاغي (مهدي عباسي) مي روم ولي نه از جانب او و نه از ناحيه ي كسي كه بعد از اوست (موسي بن مهدي) به من شري نمي رسد.

عرض كردم خدا مرا فداي شما نمايد چه خواهد بود؟

فرمود: خداوند ستمگران را گمراه مي كند و هر چه خواهد انجام دهد عرض كردم: موجب اين سخن شما چيست؟

فرمود: هر كس پس از من درباره ي حق اين پسرم (حضرت رضا عليه السلام)، ستم كند و امامتش را انكار نمايد، مانند كسي است كه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در مورد امامت علي بن ابيطالب ستم نمود و حقش را انكار كرد.

عرض كردم: به خدا سوگند اگر خداوند عمر مرا طولاني كند حق وي را بر او تسليم كنم و بر امامتش اقرار نمايم.

فرمود: راست مي گوئي اي محمد خداوند عمر تو را طولاني مي كند و تو حق او را به وي تسليم مي كني و به امامتش اقرار مي نمائي و همچنين به امامت كسي هم كه پس از اوست اعتراف مي كني.

عرض كردم: آنكه پس از وي امام خواهد بود كيست؟

فرمود: پسرش محمد،



[ صفحه 40]



عرض كردم: (من به اين امر) راضي و تسليم هستم [10] .

9- حسين بن بشار گويد: ابن قياما (كه واقفي مذهب بود) به ابي الحسن الرضا عليه السلام طي نامه اي نوشته بود كه تو چگونه امامي هستي در حالي كه فرزندي نداري؟ (در آن موقع هنوز امام جواد عليه السلام متولد نشده بود) آن حضرت پاسخ تندي به او نوشت كه تو از كجا مي داني كه من فرزند نخواهم داشت؟ به خدا سوگند شبها و روزها نگذرد جز اينكه خداوند مرا پسري عنايت فرمايد كه به وسيله ي او ميان حق و باطل جدائي دهد [11] .

10- محمد بن ابراهيم شافعي در كتاب خود (فرائد السمطين) از دعبل خزاعي نقل مي كند كه علي بن موسي الرضا عليهماالسلام فرمود:

ان الامام من بعدي ابني محمد الجواد (امام پس از من پسرم جواد تقي است) [12] .

11- محمد بن حسن عمار گويد: من دو سال در نزد علي بن جعفر (برادر امام كاظم عليه السلام) بودم و از روي آنچه را كه از پدرش يعني موسي بن جعفر عليهماالسلام شنيده بود مي نوشتم.

روزي در مدينه در خدمتش نشسته بودم كه ابوجعفر محمد ابن علي الرضا عليهماالسلام در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر او وارد شد علي بن جعفر برجست و بدون كفش و رداء دست آن حضرت را بوسيد و تعظيمش نمود، امام جواد عليه السلام به او فرمود عموجان بنشين خدايت رحمت كند.

عرض كردم آقاي من چگونه بنشينم در صورتي كه شما ايستاده ايد؟ پس از آنكه علي بن جعفر به جاي خود بازگشت، يارانش او را توبيخ و ملامت نموده و گفتند تو عموي پدر او هستي و با او چنين رفتار مي كني؟



[ صفحه 41]



علي گفت خاموش شويد و دست بريش خود گرفت و گفت اگر خداوند عزوجل اين ريش سفيد را شايسته (امامت) نديد و اين كودك را شايسته ديد و به او چنين مقامي بخشيد آيا من فضيلت او را انكار كنم؟ پناه به خدا از سخن شما من براي او غلامي هستم [13] .

12- ابن شهرآشوب از بنان بن نافع نقل كرده است كه گفت: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم كه فدايت شوم پس از شما صاحب امر كيست؟

فرمود:

يابن نافع يدخل عليك من هذا الباب من ورث ما ورثته من قبلي و هو حجة الله تعالي من بعدي [14] .

اي پسر نافع از همين در بر تو وارد مي شود كسي كه ارث مي برد آن چه را كه من آن را از امام پيش از خود ارث برده ام و او پس از من حجت خداي تعالي است. و در اين بين محمد بن علي عليهماالسلام وارد شد.

نصوص زيادي در كتب تاريخ و حديث در مورد امامت ابي جعفر الثاني عليه السلام وارد شده است كه براي اختصار فقط به نگارش چند فقره از آنها اكتفاء گرديد.



[ صفحه 42]




پاورقي

[1] سوره ي بقره آيه ي 229.

[2] عيون المعجزات صفحه ي 119 - اثبات الوصية - مناقب ابن شهرآشوب جلد 2 صفحه ي 429.

[3] عيون الاخبار الرضا جلد 2 باب 60 صفحه ي 240.

[4] بحارالانوار جلد 50 صفحه ي 18.

[5] اعلام الوري باب 8 - ارشاد مفيد.

[6] ارشاد مفيد جلد 2 باب 14 حديث 2.

[7] اصول كافي باب الاشاره و النص علي ابي جعفر الثاني عليه السلام حديث 6.

[8] اصول كافي باب الاشارة و النص علي ابي جعفر الثاني عليه السلام حديث 7.

[9] اثبات الوصيه.

[10] بحارالانوار جلد 50 صفحه ي 19 نقل از كتاب غيبت شيخ طوسي - عيون اخبار الرضا.

[11] ارشاد مفيد جلد 2 باب 24 حديث 4.

[12] ينابيع المودة صفحه ي 471.

[13] اصول كافي باب الاشارة و النص علي ابي جعفر الثاني عليه السلام حديث 12.

[14] مناقب ابن شهرآشوب جلد 2 صفحه ي 432.