بازگشت

شهادت ابي جعفر


چنان كه در فصل سيم اشاره گرديد معتصم براي جلوگيري از بسط نفوذ معنوي امام جواد عليه السلام آن حضرت را از مدينه به بغداد طلبيد تا تحت نظر دستگاه خلافت اعمال و رفتار وي مورد كنترل قرار گيرد و در طول چند ماه كه ابوجعفر عليه السلام در بغداد بود معتصم دنبال فرصت و بهانه اي مي گشت تا بتواند او را از ميان بردارد، چنان كه استشهاد دروغين او در مورد خروج امام كه جريان آن در صفحات پيش نگارش گرديد گواه اين مطلب است و روايات در مورد شهادت آن حضرت مختلف است ولي وجه مشترك مفاد همه ي آنها اين است، كه مسموميت امام به دستور معتصم بوده است و ذيلا به طور اختصار به چند روايت وارده اشاره مي شود.

در فصل چهارم (احتجاجات) درباره ي بريدن دست سارق معلوم گرديد كه آن حضرت برخلاف تمام فقهاء و قضات معتصم كه راه خطاء پيموده بودند حكم داده و براي اثبات ادعاي خود به آيات مباركات قرآن و سنت نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم استناد جست و همه را مغلوب ساخت و اين ماجرا بر ابن ابي دواد قاضي سخت ناگوار آمد و گفت

آرزو كردم كه كاش زنده نبودم و چنين روزي را نمي ديدم و اين قاضي از شدت حسد و كينه سه روز پس از آن واقعه به نزد معتصم رفت و او را از نفوذ



[ صفحه 100]



امام جواد عليه السلام بر حذر داشته و گفت:

بر من لازم است كه خيرخواه خليفه باشم و از آنچه مي دانم سخن بگويم اگر چه با اين عمل داخل آتش جهنم خواهم شد!

معتصم گفت: خيرخواهي تو چيست؟

قاضي گفت: وقتي خليفه در مجلس خود فقهاء و علماء را جمع مي كند و از آنها درباره ي احكام دين پرسش مي كند و آنها نيز فتوي مي دهند و در چنين مجلسي كه خاندان خليفه و بستگان و نزديكان او و فرماندهان و وزراء و نويسندگان حضور داشته و همگان به سخنان آنها گوش مي دهند شايسته نبود كه شما سخنان آنها را رد كنيد و حرف كسي را بپذيريد كه نصف اين امت به امامت وي معترف بوده و ادعاء مي كنند كه او بدين مقام از شما سزاوارتر است و با اين حال شما حكم او را پذيرفته و قول ديگران را رد كنيد!

ابن ابي داود گويد از اين سخن رنگ صورت معتصم دگرگون شد و از اينكه من او را هشدار دادم به خود آمد و بيدار شد و گفت:

جزاك الله عن نصيحتك خيرا. (خداوند از اين نصيحتي كه نمودي تو را جزاي خير دهد) آنگاه روز بعد يكي از نويسندگان وزراي خود را خواست و به او دستور داد كه امام را به منزل خود دعوت كن و كارش را بساز!

وقتي كه آن شخص ابوجعفر عليه السلام را دعوت كرد حضرت از پذيرفتن دعوت او امتناع كرد و فرمود تو مي داني كه من در مجالس شما حاضر نمي شوم، آن شخص گفت من فقط شما را براي مهماني و غذا خوردن دعوت مي كنم و دوست دارم كه به تشريف فرمائي شما تبرك جويم و فلان وزير هم مشتاق ديدار شما است.

امام ناچار دعوت او را پذيرفته و به خانه ي او رفت و موقعي كه خوان طعام گستردند و حضرت از غذا ميل فرمود احساس مسموميت نمود و مركب



[ صفحه 101]



سواريش را خواست كه از منزل خارج شود صاحبخانه گفت اينجا بمانيد، امام فرمود بيرون رفتن من از منزل براي تو بهتر است و اثر سم در آن روز و شب در گلويش بود تا بدارالبقاء رحلت فرمود [1] .

و بنا به نقل مسعودي در اثبات الوصية هنگامي كه امام جواد عليه السلام با ام الفضل از مدينه به بغداد آمد، معتصم و جعفر بن مأمون درباره ي كشتن آن حضرت با هم تبادل نظر كرده و مكر و حيله اي انديشيدند!

جعفر به خواهرش پيشنهاد قتل امام را نمود زيرا مي دانست كه ام الفضل به علت اينكه امام جواد عليه السلام مادر امام علي النقي عليه السلام را بيشتر از او دوست دارد و از طرفي فرزندي هم از آن حضرت ندارد نسبت به آن جناب بي علاقه است، لذا ام الفضل تحت تأثير سخنان برادر و عموي خود قرار گرفت و سمي در انگور رازقي كه امام آن را دوست داشت قرار داد و او را مسموم نمود.

و هنگامي كه امام از آن انگور اندكي ميل فرمود ام الفضل از عمل خود پشيمان شد و گريه و زاري نمود! ابوجعفر عليه السلام فرمود: چرا گريه مي كني به خدا قسم كه خدا تو را به فقري دچار مي كند كه از آن رهائي نخواهي يافت و به دردي مبتلا مي شوي كه علاج پذير نخواهد بود و در اثر نفرين امام زخمي در موضعي از بدنش پيدا گرديد و ناسور شد، به طوري كه تمام اموال خود را براي بهبودي آن صرف كرد ولي كمترين نتيجه اي نگرفت و به قدري تهي دست و نيازمند شد كه به گدائي افتاد و با بدترين وضعي از دنيا رفت!

برادرش جعفر نيز در حال مستي به چاه افتاد و به هلاكت رسيد و جنازه اش را از چاه بيرون كشيدند! [2] .

علامه مجلسي هم در اين مورد چنين مي نويسد: چون امام جواد عليه السلام



[ صفحه 102]



داخل بغداد شد معتصم به ظاهر او را اعزاز و اكرام نمود و تحفه ها براي آن جناب و ام الفضل فرستاد و شربتي از اترج (ميوه اي است شبيه ليمو كه آن را ترنج نيز گويند) آلوده به سم در ظرفي سربسته با كمي برف به وسيله ي غلام خود به حضرت ابي جعفر عليه السلام فرستاد و غلام آن را خدمت امام آورد و گفت اين شربتي است كه خليفه براي خود و خواص نزديكانش ساخته و از آن نوشيده اند و اين هم سهم شما است كه با اين برف آن را خنك كنيد و ميل فرمائيد!

امام فرمود باشد كه شب در وقت افطار مي خورم، غلام گفت تا آن موقع برف آب مي شود و اين شربت بايد سرد و خنك خورده شود و هر چه امام امتناع كرد غلام نپذيرفت و اصرار نمود تا آن جناب شربت زهرآلود را نوشيد و دست از حيات پر بركات خود كشيد! [3] .

از مجموع اين روايات چنين نتيجه بدست مي آيد كه مسموميت امام محمد تقي عليه السلام به هر كيفيتي باشد به دستور معتصم خليفه عباسي بوده است و آنچه ميان علماي اماميه مشهور است اين است كه ام الفضل به تحريك عمويش معتصم آن حضرت را به وسيله ي انگور رازقي مسموم كرده و امام جواد عليه السلام (در سن 25 سالگي) به دار بقاء ارتحال فرموده است.

مرحوم غروي اصفهاني در رثاء آن جناب قصيده ي غرائي دارد كه ابيات زير از آن قصيده است.



1- قضي شهيدا و هو في شبابه

دس اليه السم في شرابه



2- افطر عن صيامه بالسم

فانفطرت منه سماء العلم



3- فانشقت السماء بالبكاء

علي عمود الارض و السماء



4- و انطمست نجومها حيث خبا

بدر المعالي شرفا و منصبا



5- و انتثرت كواكب السعود

علي نظام عالم الوجود



[ صفحه 103]



6- و كادت الارض له تميد

باهلها اذ فقد العميد



7- قضي بعيد الدار عن بلاده

و عن عياله و عن اولاده



8- تبكي علي غربته الاملاك

تنوح في صريرها الافلاك



9- تبكيه حزنا اعين النجوم

تلعن قاتليه بالزجوم



10- تبكي الليالي البيض بالضراعة

سودا الي يوم قيام الساعة



11- تعسا و بؤسا لابنة المأمون

من غدرها لحقدها المكنون



12- فانها سر ابيها الغادر

مشتقة من اسوء المصادر



13- فكم سعت الي ابيها الخائن

به لما فيها من الضغائن



14- سمته حيلة بامر المعتصم

والحقد داء هو يعمي و يصم



15- ويل لها مما جنت يداها

و في شقاها تبعت اباها



16- بل هي اشقي منه اذ ما عرفت

حق وليها، و لا به وفت



17- و لا تحننت علي شبابه

و لا تعطفت علي اغترابه



18- تبت يداها و يدا ابيها

مصيبة جل العزاء فيها [4] .



ترجمه ابيات:

1- آن حضرت در حال جواني از نوشيدن شربتي كه در آن سم ريخته شده بود شهيد گرديد.

2- روزه اش را با سم افطار نمود پس آسمان علم از آن حادثه شكافته شد.

3- آسمان از گريه بر آن جناب كه عمود زمين و آسمان بود منشق گرديد.

4- ستارگان آسمان تيره و كدر شدند وقتي كه بدر معالي و شرف پنهان گرديد.



[ صفحه 104]



5- ستارگان سعد بر نظام عالم وجود پراكنده گشتند.

6- نزديك شد كه زمين براي اهلش مضطرب و لرزان شود موقعي كه بزرگ آن (امام عليه السلام) در گذشت.

7- آن جناب در دار غربت دور از خانه و عيال و اولادش به درود زندگي گفت.

8- فرشتگان بر غريبي او گريه كردند و افلاك با صريرشان به او نوحه نمودند.

9- چشمان ستارگان از روي اندوه در ماتم او گريسته و شهاب ثاقب تيرهاي لعنت بر كشندگان او پرتاب كردند.

10- شبهاي نوراني در حالي كه به سياهي تبديل شدند تا روز قيامت (در اين حادثه) گريه مي كنند.

11- هلاكت و پريشاني باد براي دختر مأمون از آن حيله كه در اثر كينه ي پنهاني بكار برد.

12- زيرا كه او سر پدر حيله گر خويش است و از بدترين مصادر مشتق شده است.

13- پس چقدر در نزد پدر خائن خود به علت كينه هائي كه از آن حضرت داشت سعايت نمود.

14- آن بزرگوار را از روي حيله به دستور معتصم مسمومش نمود و حق دو كينه دردي است كه صاحبش را كور و كر مي كند.

15- واي بر او از آن جنايتي كه بدست خود مرتكب آن شد و در شقاوت از پدرش پيروي نمود.

16- بلكه او از پدرش شقي تر است چون حق ولي نعمت خود را نشناخت و به او وفا ننمود.



[ صفحه 105]



17- و به جواني آن حضرت ترحم ننمود و به غريبي وي عطوفت و مهرباني نكرد.

18- دو دست او و دستهاي پدرش بريده باد از مصيبتي كه عزاي آن بزرگ گرديد.

تاريخ رحلت امام جواد عليه السلام را نيز مورخين مختلف نوشته اند و اين اختلاف در روز و ماه وفات بوده كه بعضي در ذيقعده و برخي هم در ذيحجه گفته اند ولي در سال وفات آن بزرگوار اكثر آنان اتفاق نظر دارند كه در سال 220 هجري بوده است و آنچه مشهور است وفات امام نهم در روز 30 ذيقعده ي سال مزبور اتفاق افتاده است.

بر جنازه ي مطهر امام ظاهرا الواثق بالله (پسر معتصم) نماز خواند و شيعيان آن حضرت ضمن تشييع جنازه ي وي با تجليل و تكريم آن را به مقابر قريش آورده و در پشت مرقد منور جد بزرگوارش امام موسي كاظم عليه السلام كه امروز به كاظمين معروف است به خاك سپردند.

شيخ بهائي رحمة الله عليه درباره ي مرقد منور آن دو بزرگوار چنين گويد:



الا يا قاصد الزوراء عرج

علي الغربي من تلك المغاني



و نعليك اخلعن و اسجد خضوعا

اذا لاحت لديك القبتان



فتحتهما لعمرك نار موسي

و نور محمد متقارنان [5] .



ترجمه: اي كه قصد عزيمت بغداد را داري از اين منازل به جانب غرب آن كه كاظمين است ميل كن.

و چون دو بارگاه (امام هفتم و نهم) براي تو هويدا و آشكار شد نعلين خود را بركن و به حالت خضوع باش.

پس زيرا آن دو قبه به جان تو سوگند آتش موسي و نور محمد متقارنند.



[ صفحه 106]




پاورقي

[1] بحارالانوار جلد 50 صفحه ي 6 - نقل از تفسير عياشي.

[2] اثبات الوصيه - عيون المعجزات صفحه ي 129 - انوار البهيه صفحه ي 135.

[3] جلاء العيون صفحه ي 565.

[4] از ديوان علامه ي فقيد غروي اصفهاني (الانوار القدسيه صفحه ي 57).

[5] منتهي الآمال جلد 1 صفحه ي 136.