بازگشت

گل باغ محمدي




مظهر حسن آفرين آمد

حجت رب العالمين آمد



وارث تاج و تخت كرمنا

شمع و مصباح مرسلين آمد



پيشوازش هزار يوسف شد

با لوايي ز يا و سين آمد



از سراديق آسمان جلال

ماه و خورشيد بي قرين آمد



از پس پرده ي ربوبيت

صبحدم، ماه مشرقين آمد



نهمين خسرو زمين و زمان

مبدأ علم راسخين آمد



شافع روز حشر، سبط رسول

غافر جرم مذنبين آمد



روح قرآن و تاسع عترت

باطن و جان و اصل دين آمد



در فضا و حريم ماء و طين

والي آن، امام اين آمد



بحر فياض سرمدي است جواد

گل باغ محمدي است جواد



آستان بوس خانه اش جبريل

تحت ظل لواش ميكائيل



ريزه خواران سفره ي جودش

هست خلق جهان، چو اسرافيل



حكمفرماي قابض الارواح

رهبر كائنات و عزرائيل



در كتاب مبين قرآنش

كه عليم است و پادشاه كفيل



ناخداي سفينه در درياست

گنج اسماء و دودمان خليل



گوهر بحر هشت اقيانوس

مهبط وحي و علم رب جليل



شفق صبح مشرق توحيد

سوره ي نور و آيه ي تنزيل



از قيامش قيامتي گرديد

زين قيامت كه دين شده تكميل



[ صفحه 176]



حجت حق، قدم به عالم زد

آن كه دين را بود بزرگ دليل



بحر فياض سرمدي است جواد

گل باغ محمدي است جواد



خالق ما به يمن اين مولود

كو بود والي ولي ودود



باب رحمت، در سخا و كرم

از طفيلش به روي خلق گشود



خسرو طوس، شاد و خندان شد

طالع بخت ما شده مسعود



از پس پرده ي شهود و غيب

آفتاب جمال چهره نمود



دستي از آستين برون آمد

منزل وحي اين ترانه سرود



كه در آيينه ي الهيت

شد عيان عكس احمد محمود



هاتف اين مژده را به عالم داد

روز عيد است و لحظه ي موعود



از سويداي ديده ي دل بين

كه هويدا است شاهد و مشهود



تيره غم زچهر عالم رفت

شادي آمد دوباره چهره گشود



بحر فياض سرمدي است جواد

گل باغ محمدي است جواد



مرغ دل، مدح غنچه ي گل گفت

وصف گل با زبان بلبل گفت



طوطي هند، با شكر خنده

از گلستان و باغ و سنبل گفت



آفرين آفرين از اين گفتار

آنچه آن حبه ي قرنفل گفت



از حديث كسا دليل آورد

سر اين نكته با تسلسل گفت



اين جهان، صورت است يا سيرت

وصف را حق، به سوره ي قل گفت



چهارده شمس و مظهر يك نور

نامشان بايد با تعقل گفت



مظهر جود حق جواد بود

مطلع شمس با تعادل گفت



وحي نازل شده به امر خدا

بايدم حمد با توكل گفت



منطق كل شي ء گر گوياست

بايد اين ذكر با توسل گفت



بحر فياض سرمدي است جواد

گل باغ محمدي است جواد



بود مسرور پادشاه نفوس

در حريم جلال كرده جلوس



[ صفحه 177]



ذكر و تقديس بهر اين مولود

آمد از عرش تا به اقيانوس



ميزده حاملان عرش برين

گه ميلاد، چنگ با ناقوس



رشك فردوس، صحنه گيتي

شد به روي عزيز خسرو طوس



در دل هر كه نيست نور ولا

مي شود با عدوي حق مأنوس



پير كنعان كجاست تا بيند

يوسف مصر جان شده محبوس



قلم صنع حق به دست امام

نقش امكان و شهپر طاووس



پيروان رسول عالميان

منتقم مي رسد مخور افسوس



غنچه ي آن گل ولايت را

قطره، از جان بگو ببوي و ببوس



بحر فياض سرمدي است جواد

گل باغ محمدي است جواد



و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين