بازگشت

چشمه ي حق اليقين




در نه سپهر دلبري

در چرخ قوس محوري



آن نور شمس داوري

از بهر ذره پروري



هر سمت و هر سو بنگري

اندر ثريا و ثري



جن و ملك، حور و پري

با پرچم پيغمبري



آن حجت كبري بود

آن مظهر اسما بود



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



در فهم نآيد ذات او

ذاتش بود مرآت او



از نفي و از اثبات او

روح است از نفحات او



در عالم ذرات او

در مصحف آيات او



از كوثر و جنات او

عطر گل مشكوة او



گفتم: كه باشد اين وجود؟

گفتا وجودش بحر جود



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



اين مرغ در پرواز كيست

در خيمه گاه راز كيست



فياض چاره ساز كيست

با عالمي دمساز كيست



آن كس كند آغاز كيست

آن محرم هر راز كيست



از در، درآيد باز كيست

اين صاحب اعجاز كيست



فياض فيض سرمدست

آن قاف قدرت را به دست



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



آمد ندايي از حرم

از آن حريم محترم



قرعه به فال خود زدم

بهتر بد از سيم و زرم



پر هماي دلبرم

سايه فكنده بر سرم



هم در حيات و در ممات

مشكل گشاي كائنات



[ صفحه 173]



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



گنجينه گوهر تقي

سلطان بحر و بر تقي



اسماء را مظهر تقي

فرزند پيغمبر تقي



آن در سيمين بر تقي

آيينه مظهر تقي



افلاك را محور تقي

طاهر تقي اطهر تقي



در هر كجا مأواي او

امكان زخاك پاي او



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



از عرصه ي ملك ولا

بر خلق آمد اين ندا



حجت به جمله ماسوا

مقصود و محبوب خدا



مولود آل طا و ها

باشد وصي لافتي



علمش بود بي انتها

دارد نشان از مصطفي



سر تا به پا آئينه است

آيينه اي از آن مه است



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



بسته پر مرغ روان

دارد مكان در جسم و جان



در قاف كاف كهكشان

در صد هزاران آسمان



طاووس عليين بود

او معني ياسين بود



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



شمع هدايت اين بود

روح ولايت اين بود



آخر نهايت اين بود

مصباح و آيت اين بود



كنه درايت اين بود

زاول بدايت اين بود



بحر عنايت اين بود

دار شفايت اين بود



درياي فيض خالق او

از امر سبحان، رازق او



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



در مكتب عرفان او

شاگرد او لقمان او



رمزي است در قرآن او

سري است در اديان او



از عهد و از پيمان او

راضي بود سبحان او



بر سفره ي احسان او

عالم همه مهمان او



از بهر دين معني بود

چون زهره ي زهرا بود



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



در مولدش اعجاز كرد

درياي رحمت باز كرد



[ صفحه 174]



رمز نبي ابراز كرد

ايجاد را آغاز كرد



كشف كتاب راز كرد

بر لامكان پرواز كرد



دل قبله گاه راز كرد

محكوم ترك و تاز كرد



محكوم حكمش عالم است

زيرا وصي خاتم است



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



خواهي اگر آگه شوي

آگه ز سر الله شوي



سر تا به پا واله شوي

بايد در آن درگه شوي



واقف از آن درگه شوي

از رمز نور الله شوي



مجذوب آل الله شوي

سلطان مهر و مه شوي



قطره، ولي كن فكان

باشد امام انس و جان



مولي جواد العارفين

آن چشمه ي حق اليقين



[ صفحه 175]