بازگشت

سر بر زانوي غم




اهل عالم، از چه رو محزون، پريشان خاطرند

قلب محزون، ديده گريان، عترت پيغمبرند



سر نهاده بر سر زانوي غم روح الامين

خون به جاي اشك مي ريزد زچشم مرسلين



حلقه ي ماتم زده در حضرت حبل المتين

زينت آغوش زهرا، نور چشم حيدرند



ناله و افغان به گوشم مي رسد از هر طرف

لشكر ماتم زده از هر طرف، صفها به صف



يا علي المرتضي، اي در ايزد در صدف

تو گواهي شيعيان در اين عزا، چشم ترند



حجت پروردگار و آن جواد جود حق

آن كه دريا شد زالطاف وجودش فانفلق



ثبت گشته رتبه و نامش به طومار ورق

خلق، زاد راحله از خرمن جودش برند



خاك ماتم ريخت بر فرقش، ملك از ماتمش

كوه، مندك شد زآه و ناله و بار غمش



[ صفحه 167]



ريخت زهر كين به كام همدم نامحرمش

دشمنان، اينك حريم حرمت حق مي درند



سينه ي صندوقه ي علم خدا مجروح شد

حيله و تزوير بر كشتي و هم بر نوح شد



خسته از بار مصائب، مظهر سبوح شد

دوستان، زين ماجرا، همچون سپند مجمرند



در شباب زندگي، گلزار عمرش شد خزان

شد عزا خانه زداغش محفل كروبيان



هادي شرع و شريعت گفت با خلق جهان

غنچه هاي مصطفي از جور اعدا پرپرند



يادگاري در جهان دارد چو جد اطهرش

آن كه عطشان بود لعل جويبار كوثرش



چون سه روزش بود در معراج عزت، پيكرش

سرفراز سرفرازان، شمع بزم دلبرند



آن يكي مسموم زهر و آن دگر، رأسش جدا

زين دو ماتم، ولوله افتاد در ارض و سما



خونبهاي شاه دين، قطره، بود ذات خدا

ديده ها در انتظار مهدي ما بر درند