بازگشت

تشنه لب




اي خداوند تواناي مبين

خالق امكان و رب العالمين



اندر اين دنياي بي مهر و وفا

من گرفتارم به دام مشركين



باب من باشد علي موسي الرضا

از لقب باشم جواد العارفين



از ستمهاي عدوي نابكار

روز و شب باشم زدشمن، دل غمين



سينه ام مجروح و قلبم داغدار

گشته از ظلم و جفاي خائنين



باعث قتلم شده ملعونه اي

كودكانم گشته بي يار و معين



بود ام الفضل ملعونه دغا

ريخت در كامم، ستمگر، زهر كين



پس در حجره به روي شاه بست

گشت غمگين، آن وصي مرسلين



هر چه گفتا، از عطش دل سوخته

كس نشد يار امام متقين



سوخت از آهش دل افلاكيان

شورشي افتاد در عرش برين



كام عطشان همچو جد اطهرش

تشنه لب جان داد آن حامي دين