بازگشت

عصر مأمون


عصر مأمون عصر شكوفائي تمدن اسلامي و تكامل انديشه هاي كلامي و فلسفي و روزگار برخورد مكاتب غربي از يونان و روم با تمدن اسلامي بود.

در آن زمان كتابهاي علمي يونان باستان و روميان به زبان عربي بازگردانيده شده و تحولي در فرهنگ اسلامي پديد آمده بود.

فرهنگ اسلامي، فرهنگ استوار و پويايي است كه در برخورد خود با افكار و انديشه هاي ديگران حالت پذيرائي و جداسازي دارد: آنچه را كه با اصول خود منطبق ببيند برگزيده و پرورش مي دهد و آنچه را كه منافي با اصول و تعاليم آسماني و صلاح جامعه بشري ببيند، طرد كرده نابود مي سازد.

در آن عصر بر اثر تمدني كه به وسيله ي پيامبر گرامي و ياران او و بالاخص پيشوايان معصوم شيعه پي ريزي گرديده بود، مسلمانان از نظر علم و دانش، فلسفه و حكمت، فنون رزمي و



[ صفحه 24]



نظامي و... به پايه بلندي رسيده بودند و اكثر نقاط معمور جهان را با نور علم و تمدن روشن كرده بودند و به همين جهت، دارالترجمه ها، و دارالتاليف ها، و دارالتحقيق هاي فراواني در گوشه و كنار كشور پهناور اسلامي پديد آمده بود و انديشمندان اسلامي علوم و فلسفه و تكامل تمدن را پي گيري كرده و سرگرم تحقيق و تعليم بودند. علم و دانش با تأسيس مدارس و دانشگاه ها بالاخص در نقاط مركزي كشور اسلامي مانند بغداد، دمشق، قاهره، و بخشي از حجاز در حال گسترش بود. مدارك اين مطلب به اندازه اي فراوان است كه ما را از نقل آن بي نياز مي سازد.

عصر مأمون ويژگي ديگري نيز داشت و آن گرايش نوع مسلمانان به خاندان رسالت بالاخص فرزندان حضرت علي (ع) و در طليعه ي آنان حضرت علي بن موسي الرضا (ع) بود.

اين گرايش به حدي بود كه خليفه ي وقت نمي توانست آن را ناديده بگيرد و يا در قطع ريشه هاي آن خود را پيروز ببيند و چون گرايش مردم به خاندان رسالت و سران اهلبيت مايه ي ترس و بيم مأمون بود، وي براي اينكه خود را از هر نوع بيم و ترسي برهاند، تصميم گرفت كه زندگاني رئيس خاندان رسالت را تحت نظر گرفته و از رفت و آمد مردم نزد وي دقيقاً آگاه شود ولي چون اين كار با فقدان وسائل تندرو آن روز به خوبي انجام نمي گرفت، به ناچار تصميم گرفت او را در كنار خود جاي دهد و از نزديك زندگي او را تحت نظر داشته باشد از اين جهت بود كه حضرت ثامن الائمه (ع) را از مدينه به طوس دعوت كرد (و در حقيقت جبراً



[ صفحه 25]



احضار نمود) و سپس به عللي كه در زندگاني امام هشتم منعكس است او را مسموم ساخت و تصور كرد كه زندگي براي او از اين به بعد گوارا خواهد بود.

اين سنت شوم در ميان خلفاي عباس باقي ماند و هر كدام از آنانكه بر كرسي خلافت تكيه مي زد، مي كوشيد بزرگ خاندان رسالت را كه محور قلوب و مورد علاقه ي توده هاي مسلمانان بود، در كنار خود جاي دهد و از نزديك، كليه ي خصوصيات زندگاني او را زير نظر داشته باشد، و شما اين سنت پايدار را در تمام دوران حكومت خلفاي عباسي تا روزي كه امام حسن عسگري (ع) در پادگان نظامي سامراء به وسيله معتمد عباسي مسموم گرديد مشاهده مي نمائيد.