بازگشت

دلائل اين نظريه


اين نظريه كه به صورت احتمال مطرح گرديد با توجه به آنچه كه محدثان اهل سنت و شيعه نقل كرده اند از حالت احتمال بيرون مي آيد، و صورت قطعي به خود مي گيرد زيرا مي بينم كه پيامبر گرامي با قاطعيت هرچه تمام تر گروهي را به صورت «عدل» و لنگه ي كتاب خدا معرفي مي كند، و تمسك به گفتار آنها را مايه ي مصونيت از ضلال و گمراهي مي داند و در اين مورد از عبارات و جمله هاي مختلف و متنوع كمك مي گيرد.



[ صفحه 15]



گاهي مي فرمايد:

يا ايها الناس اني قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا كتاب الله و عترتي. [1] .

(اي مردم من در ميان شما چيزي باقي گذاشتم، مادامي كه آن را بگيريد گمراه نمي شويد، يكي كتاب خدا و ديگري عترت من.

و گاهي مي فرمود:

الا يا ايها الناس فانما انا بشر يوشك ان ياتي رسوله بي فاجيب و اني تارك فيكم ثقلين اولهما كتاب الله فيه الهدي و النور، فخذوا بكتاب الله و استمسكو به... و اهل بيتي [2] .

اين بخشي از احاديث پيرامون عترت، حاكي از آن است كه رجوع به عترت، مايه ي صيانت امت از ضلالت و گمراهي است. و ترك هر دو و يا يكي، مايه ي انحراف مي باشد. و اگر امت اسلامي با داشتن كتاب و سنت، از عترت او استمداد مي كردند، از ضلالت و مكتب سازي و فرقه گرائي، مصون مي ماندند. و به خاطر انحراف از «عترت» دچار اين همه تفرقه ها و تضادها شدند پيامبر گرامي به اين پايه از تصريح اكتفاء نكرده و در احاديث ديگر تعداد آنها را نيز معين كرده است و از اين طريق راه شك و ترديد را در شناسائي آنها به روي شكاكان بسته است آنجا كه فرموده است:



[ صفحه 16]



لا يزال الدين قائماً حتي تقوم الساعة او يكون عليكم اثناعشر خليفة كلهم من قريش.. [3] .

آئين اسلام تا روز قيامت و روزي كه دوازده خليفه بر آنان حكومت كند، بر جا است و همگان از قريش مي باشند.

اميرمؤمنان در تفسير حديث پيامبر يادآورد مي شود كه اين پيشوايان قريشي، از تيره هاشم خواهند بود، و ديگران را صلاحيت اين مقام نيست آنجا كه مي فرمايد:

«ان الأئمة من قريش في هذا البطن من هاشم لاتصلح علي سواهم و لايصلح الولاة من غيرهم [4] .

«پيشوايان قريشي همگي ازتيره ي هاشم مي باشند ديگران براين منصب صلاحيت ندارند و ولايت ديگران، صحيح نخواهد بود.


پاورقي

[1] سنن ترمذي 13 / 199 باب مناقب اهل بيت النبي.

[2] صحيح مسلم باب فضائل علي ابن ابي طالب.

[3] صحيح مسلم ج 3 ص 3 باب (الناس تبع لقريش) و صحيح بخاري ج 4 ص 165.

[4] نهج البلاغه خطبه 142.