بازگشت

حمايت از مظلومان و ستمديدگان


محمد براي رسيدگي به احوال مستضعفان و نجات مظلومان در دربار عباسيان كار مي كرد، و در اين رابطه روزي امام هشتم (ع) به او فرمود:

خداوند در دربار ستمگران بندگاني دارد كه به وسيله ي آنان برهان خويش را آشكار مي سازد و آنان را در شهر قدرت مي بخشد تا به وسيله ي آنان دوستان و اولياء خود را از ستم ستمگران نگاه دارد و امور مسلمانان را اصلاح كند، آنان در خطرها و حوادث پناه اهل ايمانند و گرفتاران و نيازمندان از شيعيان ما به آنان رو مي آورند و رفع گرفتاري و نياز خود را از آنان مي خواهند.

خداوند به وسيله ي اين گونه افراد، مؤمنان را از هراس ستمگران ايمني مي بخشد، آنان مؤمنان حقيقي و امناي خدا در روي زمينند، صحنه ي قيامت از نور آنان نوراني خواهد بود.

به خدا سوگند بهشت براي آنان و آنان براي بهشت



[ صفحه 77]



آفريده شده اند و گواراشان باد.

آنگاه امام فرمود: هر يك از شما بخواهد مي تواند به همه ي اين مقامات نائل شود.

محمد بن اسماعيل عرض كرد: فدايت شوم كدام مقامات؟

حضرت فرمود: اينكه در سايه ي ارتباط با ستمگران باشد و با خوشحال كردن شيعيان ما، ما را خوشحال كند (در پست و مقامي كه قرار مي گيرد، هدفش رفع ظلم و ستم از مؤمنان باشد) آنگاه امام به محمد بن اسماعيل كه از وزراي دربار عباسي بود، فرمود: محمد! تو نيز از آنان باش [1] .

«محمد بن احمد بن يحيي» مي گويد با «محمد بن علي بن بلال» به زيارت قبر محمد بن اسماعيل بن بزيع رفتيم، محمد بن علي در طرف سر قبر رو به قبله نشست و گفت صاحب اين قبر برايم نقل كرد كه امام جواد (ع) فرمود: كسي كه قبر برادر مؤمن خود را زيارت كند و كنار قبر او رو به قبله بنشيند و دست خود را بر قبر بگذارد و هفت بار سوره ي قدر را بخواند، از وحشت و هراس بزرگ قيامت ايمن مي گردد [2] .

«حسين بن خالد» مي گويد: با گروهي خدمت امام رضا (ع) بوديم، از «محمد بن اسماعيل بن بزيع» سخن به ميان آمد، امام فرمود:



[ صفحه 78]



دوست دارم در ميان شما افرادي مثل او باشد [3] .

محمد بن اسماعيل مي گويد: از امام جواد (ع) تقاضا كردم پيراهني از پيراهن هاي خود را برايم بفرستد تا كفن خويش سازم، آن حضرت پيراهني فرستاد و فرمان داد تكمه هايش را بردارم [4] .


پاورقي

[1] رجال كشي ص 212 - معجم رجال الحديث ج 15 ص 107.

[2] معجم رجال الحديث ج 15 ص 109.

[3] معجم رجال الحديث ج 15 ص 108.

[4] رجال كشي ص 212 - معجم رجال الحديث ج 15 ص 109.