بازگشت

امام چهارم




مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز

دست غيب آمد و بر سينه ي نامحرم زد



غافل از آنكه تقدير نگهبان مقام ولايت علوي است. علي بن الحسين (ع) بيمار و ناتوان و رنجور شد تا امويان از زندگاني او نااميد شدند.

او به همراه زنان به سوي كوفه و شام اسيري بردند!

پنداشتند كه در بين راه آخرين يادگار امام وفات مي يابد و ديگر نشاني از ولايت علوي در جهان نخواهد ماند!! خدا خواست كه نورافشانيهاي حضرت سجاد دنيا را متوجه امانت الهي نمايد. خطبه حضرت در مسجد شام گرچه ناتمام بماند ولي نغمات آسماني او به نام صحيفه سجاديه پخش شده و جهاني از معرفت را در عالم دانش مي گسترد.

به عقيده نگارنده اين سطور مناجات مشهور خواجه عبدالله انصاري اقتباسي است از كتاب «صحيفه سجاديه» حضرت امام زين العابدين (ع) مورخان معتبر - فرزدق شاعر، هشام بن عبدالملك نوشته اند كه «هشام بن عبدالملك» با همراهانش براي انجام مراسم حج به خانه خدا رفت!



[ صفحه 101]



گروه ها گروه حاجيان چنان سرگرم مراسم حج بودند كه به خليفه امويان توجه نداشتند و وي نتوانست به زيارت به حجرالاسود دست يابد! دستور داد كه صندلي برايش گذاشتند و از دور به تماشاي حاجيان پرداخت، قضا را امام چهارم به سوي خانه خدا شتافت، حاجيان با صلوات و سلام و درود فراوان راه را براي حضرتش باز كردند! شاميان از خليفه خود جويا شدند كه اين سيد هاشمي كيست كه: زائران از برنا و پير توجه مخصوص به او دارند و در آن عرصات محشر و هنگامه طواف كه همه الله، الله گويان مترنمند وي را از خود بهتر و شايسته تر و والاتر مي دانند و به خدا نزديك ترش مي پندارند؟!

خليفه بد نهاد اموي كه عقده جاهليت، بت پرستي، و كينه توزي را به ميراث برده بود، انوار ولايت جانش را مي گداخت، خواست وظيفه بت پرستي را انجام دهد و نور ولايت را خاموش كند! در پاسخ آن مرد شامي گفت: نمي دانم!

در اينجا است كه روح القدس به زبان فرزدق شاعر نامي گذاشت كه پرتو ولايت علوي را اعلام دارد.

همه مي دانيم كه عرب با شعر و شاعري سر و كار دارد. مورخان نوشته اند كه شعر ديوان عرب است، شاعران هنوز در جهان عربي مقام بلند پايه اي دارند و در رديف بزرگان قوم اند. فرزدق شاعر مشهور گفت: من او را مي شناسم او علي بن حسين است.

اين قصيده معروف را انشاء كرد كه از شاهكارهاي ادبيات عرب به شمار رفت:



[ صفحه 102]



هذا ابن خير عباد الله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم



هذا الذي تعرف البطحاء و طأته

والبيت يعرفه و الحل و الحرم



يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم



اذا رأته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم



ان عد أهل التقي كانوا أئمتهم

أو قيل من خير أهل الارض قيل هم



هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله

بجده أنبياء الله قد ختموا



و ليس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف ما أنكرت و العجم



يغضي حياء و يغضي من مهابته

فلا يكلم الا حين يبتسم



اين جلوه اي از ولايت بود كه ظهور و بروزي در شاميان نمود، در كنگره جهاني مسلمانان در مكه بار ديگر دل ها را متوجه مقام ولايت و امانت الهي ساخت، آنان كه نمي دانستند امام زمان كيست؟! ولي خدا كدام است؟! اولي الامر كيست؟آنگاه دانستند كه بوزينه گان اموي نه امامند و نه نماينده خدا؟

تحولات سياسي و اجتماعي و اقتصادي جهان اسلام را بار ديگر دگرگون ساخت، بساط امويان درهم پيچيد، خرمن هستي شان خاكستر شد!



[ صفحه 103]