بازگشت

غزل در تخلص حضرت امام نهم محمد تقي جواد




اي آينه حسن تو خوبان زمانه

منظور بود حسن تو آئينه بهانه



صاحب نظران روي تو بي پرده چو ديدند

مانند در اين پرده از آن نقش يگانه



بر تير كمانخانه ابروي تو پيوست

جان و دل عشاق يگانه است نشانه



خونين دل عشاق پسندي كه به هر دم

بر چين سر زلف بري دست به شانه



امروز گر آفاق پر از مشك تتارست

شايد كه گشادي گره از زلف شبانه



كاشانه دل جلوه گه حضرت يار است

كاغيار ندارند در اين زاويه لانه



[ صفحه 84]



ديار در اين خانه به جز يار كسي نيست

ميزن در دل چند شوي خانه به خانه



گر صومعه بستند در ميكده باز است

بر طالع مسعود شهنشاه يگانه



نور ازلي پور علي شخص محمد

كه مظهر جود است و تقي سر امانه



شمس و قمر از درگه او يافته انوار

تا تافته از گنبد مينا به كرانه



سر مست ز ميخانه برون تاخته عنقا

امروز باميد عنايات شهانه [1] .



در توجه سالكين به حقيقت دين و توسل به مقام ولايت امام حضرت جواد (ع).



خيز و در بندگي كوب چو مردان كار

بر در طاعت مقيم باش همي حلقه وار



تا نه خجالت بري محضر پروردگار

حاصل اين بندگيست خواجگي سرمدي



تابع شيطان نفس غول غوي را بهل

تا نكند بندگيش روز جزايت خجل



فعل بد اي خوبرو ميكندت منفعل

گوش بكردار خوب درگذر از هر دري



[ صفحه 85]



بختي بختي چرا تن ندهي زير بار

بار بكش اشترا ساز قناعت بخار



بنده مخلص توئي خواجه به ليل و نهار

روي به معبود كن با صفت عابدي



سجده به داور بري گر به كمال نياز

سجده ملايك برند با تو بگويند راز



محرم خلوتگه قرب شوي سرفراز

چونكه به نور هدي جانت شود مهتدي



عقل فراهشته و نفس پرستي چرا

غافلي از ياد حق باطل و مستي چرا



با همه نيستي غره به هستي چرا

يك نفس انديشه كن كاثمي و معتدي



عمر گرانمايه ات گشت سراسر تلف

ماه فروزنده را از چه هلي در كلف



هرزه مپوش و بكوش تا كه بيابي شرف

نحس قرين را بهل سعد شو از اسعدي



روز و شب عمر رفت موي سيه شد سپيد

دمدمه رفتن است پيك اجل دررسيد



آن نفسي مرغ جانت كز قفس تن پريد

كيست تو را هم نفس در وطن مفردي



غير عمل كس تو را نيست يقين هم نفس

از تو نجويد خبر يك نفست هيچكس



[ صفحه 86]



نيست در آن جايگه هيچكست دادرس

واي كه جز مار و نار يا نه و مسندي



خيز و انابت بيار بر در آن بي نياز

كز سر رحمت همي كرده در توبه باز



زاد و معادي بساز كاين سفر آمد دراز

فرق ندارد در آن منتهي و مبتدي



نعمت عشق و ولاست توشه ي روز معاد

كن طلب اين زاد را از در شاه جواد



پور علي رضا قبله اهل سداد

مؤتمن كردكار معتمدي احمدي



زاده هشتم امام آن نهمين مقتدا

آينه حق نما مشعله ي اهتدا



آنكه به ملك وجود هست مهين كدخدا

مقتدي او بحق هست بهين مقتدي



نور الهي تقي منتخب و مرتضي

در ره تسليم حق شاه سرير رضا



اوست سمي رسول محمد مصطفي

كه جز وجودش نبود خداي را مقصدي



كعبه آزادگان درگه عالي اوست

مقصد آزادگان روي و مجالي اوست



مايه ما بندگان نظم لالي اوست

در احديت بود گوهر او اوحدي



[ صفحه 87]



هست بخلق و بخلق چو جد عظيم و مليح

فصيح چون مرتضي در احتجاج صريح



امامتش را عصا شهادت آرد فصيح

كرامت و مدحتش نمي پذيرد حدي



خدايگان عليم خبير سر وجود

شهنشه ما سوي امير ملك شهود



بطاعت او كند ملك نام و قعود

بجز ولايش بحق كجابود مرصدي



ز نور او روشن است تمام اين نه طبق

بدون مهرش تو را سياه باشد ورق



بدو اگر ره بري رسيده باشي بحق

كه سجده بردي بر او بره كجا ساجدي



بامر يزدان پاك مهيمن ذوالجلال

سخن كند روح قدس به مدح او لايزال



دهد به عنقاي عشق ز عاطفت پر و بال

بعين لطف عميم زفره ايزدي



شها جوادا مرا دو چيز بخشاصله

زياري عاجله شفاعت آجله



بجز تو نبود مرا محرك سلسله

تو قادر و مقتدر ز دولت سرمدي [2] .



[ صفحه 88]



- تقي آن سقي و صاحب ورع

- امام باصفا و شاه والا



- رقم شد قطب دين هادي بسالش

- چو شد بر چرخ دين آنماه پيدا



- دگر باره ز هر سال ترحيل

- نوشتم بود محبوب معلي (220)



مثنوي از مولف خزينة الاصفياء [3] .



- آن محمد تقي جواد زمن

- گلبن گلشن حسين و حسن



- متقي و تقي و تعريفش

- شاه و سيد ولي ست توصيفش



- سال توليد او چه ناياب است

- گفت سرور امام اقطاب است (220)



سال توليد اوست گر مطلوب

تو بجويش ز قبله محبوب (195)



سال توليد او فقيه بدان

رحلتش گويد و سليم بخوان



سال ترحيل آن تقي ولي

گشت روشن ز ماه دين علي (220)



[ صفحه 89]



سال وصلش اگر كني تحقيق

هست ظاهر ز زاهد صديق (220)



سال ترحيل آن شد اعظم

هست مهدي هادي عالم (230)



[ صفحه 90]




پاورقي

[1] انوار قلوب سالكين - حقايق المناقب اثر جلال الدين ابوالفضل عنقا چاپ تهران.

[2] حقايق المناقب - اثر جلال الدين علي عنقا.

[3] خزينة الاصفياء تأليف موسوي غلام سرور لاهوري جلد اول چاپ لكنهو.