توطئه معتصم
قطب راوندي از بزرگان مذهب حكايت مي كند كه:
معتصم خليفه عباسي وزيران را خواست و گفت: درباره حضرت
[ صفحه 58]
جواد (ع) گواهي دروغ بنويسد كه مي خواست قيام كند، مقدمات توطئه فراهم شد و امام را به دربار خلافت احضار كرد و گفت: تصميم گرفته اي كه بر عليه دستگاه خلافت عباسي قيام كني؟!
امام فرمود: به خدا سوگند چيزي در اين مورد نمي دانم. خليفه گفت فلان و بهمان بر قيام شما گواهي دارند، گواهان را حاضر كردند و همه گفتند:
آري اين نامه هاي شماست كه از بعضي از غلامان خود به دست آورديم.
راوي گفت: امام در ايوان نشسته بود، ديد همه دروغ مي گويند.
آنگاه به سوي آسمان سر بلند كرد و گفت: خداوندا اگر اينان دروغ مي گويند همه شان را از من بگير.
ناگهان ديديم در اثر مناجات امام صحنه مجلس دربار سخت به هم خورد و حاضران و گواهان با پريشاني درهم افتادند و هر كس كه از جاي خود برخيزد سخت به زمين افتد!
معتصم هم سخت نگران شده و بي اختيار گفت: اي فرزند رسول خدا توبه كردم و از آنچه گفتم غلط كردم، دعا كنيد كه خدا اين نگراني و اضطراب را برطرف سازد.
امام بار ديگر سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا... اين پريشاني را آرام نما، تو بهتر داني كه اين جمعيت، دشمنان تو و من هستند و مجلس با نگراني و افسردگي پايان يافت.