بازگشت

حقيقت اميد


حقيقت اميد آرامش قلب در انتظار محبوب است و آن دو جور است، نخست آرامش قلب خواه از غرور و ناداني، خواه خواهش و مخصوصا اميدواري است. در برابر غرور و ناداني و خواهش است و آن آرامش است در راه محبوب: هنگامي كه ممكن داند كه محبوب نزديك مي شود و آن هم ممكن نيست مگر اسباب آمدن وي فراهم باشد نزديك آمدن وي باشد نه زياد دور باشد كه هرگاه به زودي ممكن نشد! خيلي دور باشد كه عقل نتواند باور كند كه منتظر شود در اين صورت نام غرور و احمقي بهتر است به او گذاشت تا نام اميدواري، هرگاه شخص وجودش را ممكن داند و نداند كه اسباب و مقدمات نزديك و دور بودن او را هم نداند چيست؟! اين حال خواهش است و ميزان معرفت درجه ممكن



[ صفحه 237]



بودن اين است كه اين ممكن شدنش مؤثر در طلب باشد و خردمندان باور نمايند زيرا كه آدمي آنچه را كه مي خواهد و درخواست مي نمايد اسباب هاي مختلف و بسيار لازم دارد چه بسا اختيار آن ها در دست آدمي است و گاهي در دست انسان نيست مانند درخواست هاي شرعي كه در رديف قسمت نخستين است در اين وقت چيزي پيدا نمي شود يا بيشتر اسباب ها بيرون از قدرت مكلف است موجود است، باقي آن به نزديكي فراهم مي شود يا اينكه اين جور نيست، يا مكلف اين را مي داند يا نمي داند؟! در تمام اين صورت ها يا اقدام مي كند به دريافت آن مقدماتي كه در دست دارد يا نه؟! پس هشت معني شد نخست بيشتر اسباب موجود و بقيه هم فراهم آوردن آن نزديك باشد و مكلف آن را مي داند و مقامات آن را تحصيل مي كند اين را «در اميدواري» گويند دوم هم همين جور است ولي مكلف آن را نداند! با اين وصف در مقدماتش شروع مي كند و آن را «خواهش» گويند سوم همين حالت را دارد و مي داند ولي مقدماتي كه در دست دارد انجام ندهد! اين شخص ضايع كننده و مهمل است و اميد دروغي دارد چه هر كس به چيزي اميدوار شد آن را مي خواهد.

چهارم: بيشتر اسباب فراهم نباشد يا بقيه آن ممكن نشود كه فراهم كرد و مكلف اين را بداند با اين حال در دريافت مقدماتش كوشش كند اين ناداني است.

پنجم: همين حال را دارد ولي نداند در تحصيل مقصود كوشش نمايد اين هم مثال دوم است.

ششم: اين جور باشد و بداند در تحصيل آن اقدام ننمايد و اميدوار باشد اين چنين آدمي مغرور است! آنكه چگونگي مقدمات و اسباب را



[ صفحه 238]



نداند و پس به آنها نبرد چه بقيه اسباب ها دريافتش نزديك يا دور باشد در اين صورت هرگاه ادعاي اميدواري نمايد اميدش دروغ و در ادعايش مغرور است. پافشاري حكم به دروغ گوئي او به اميدواري اين است كه اين به تحصيل مقدماتي كه در دست دارد سرگرم نمي شود! اميدوار صادق عبارت است از علمي كه سبب شود به صفتي كه اثر در كار مي گذارد هرگاه معرفت در صفت اثر ننمايد هرگز نمي توان آن را اميد دانست هرگاه در صفت مؤثر شد و صفت آن اثرات را نداشت بودنش مانند نبودنش است و گفته مي شود دروغي است روشن و آشكارا روشن تر گويم اميد انتظار كشيدن به اميدواري از محبوب است چون محبت باشد درخواست خواهد آمد چون آدمي دوستدار خير و خوش بختي است هنگامي كه واجد طلب شد ناچار داراي اراده و آهنگ خواهد بود در اين صورت تن خود را به كار وامي دارد تا به سوي آرزويي كه دوست دارد نايل آيد. از اين جهت است كه هر كس اميد به چيزي داشته آن را خواهد يافت.

هر كس از چيزي بترسد از آن فرار مي كند، علماي اخلاق مثالي براي اميد و انواعش دارند: انسان هرگاه گندم پاكيزه در زميني كه خوب باشد بكارد و باران زيادي بارد و با پاك كردن زمين ياري كند و تمام لوازم كشاورزي را هم رعايت نمايد پس از آن انتظار كشد كه خالق اشياء از اين كشت گندم چند برابر تخمي را كه كاشته به كشاورز تفضل فرمايد چنين آدمي اميدوار و راستگو است.

اگر جو بكارد و اميد گندم داشته باشد! يا در زمين سنگلاخ غير قابل زرع يا در زميني كه آب به آن نرسد و باران هم نگيرد كشت كند و انتظار كشد كه حاصل درست و كاملي خواهد برداشت اين چنين شخصي ابله



[ صفحه 239]



و مغرور است اين سخن ما است كه كسي در دل تخم ريا و نيرنگ بكارد و منتظر چيدن روشنائي عمل خالص شود يا اينكه قرآن يا ذكر و نيايش و مناجات ديگر را بخواند اما دلش به ياد دنيا و سرگرمي هاي آن سرگرم شود و غصه دنيا بخورد يا قرآن و نيايش را با لقلقه ي زبان خواند نه از حضور دل و جان خواند و منتظر قبول آن باشد يا انتظار كشد كه شراره هاي روشنائي بر وي پرتو افكند! يا لذت ذكر و مناجات و نيايش را دريابد! اگر تخم و بذر خود را در زمين خوب بپاشد كه آب نهرها هم به آن رسد ولي به حال خود گذارد كه همين جور بماند ديگر توجه به رساندن آب يا پاك كردن زمين نشود و منتظر نشيند كه حاصل خوب برداشت كند چنين آدمي در اميدش دروغگو و در انتظارش مغرور است چون انتظار از محالهاي عادي و غرور است هرگاه تخم را در زميني كه از هر جهت خوب است پاشيد ولي آب ندارد به جز باران و يا از دياري است كه باران زيادي نبارد و انتظار كشد كه امسال بر خلاف سالهاي گذشته باران زياد خواهد آمد.

اين را خواهش گويند و مثالش در امور شرعي اين است كه امثال ما ابناي روزگار شبها براي شب زنده داري برخيزيم و ناله و زاري كنيم و از خدا بخواهيم كه قلب ما و وجدان ما را به لذت خواندن قرآن و مناجات و نيايش متأثر گرداند و دقت و توجه و فهميدن معاني آنها نمايد ولي با دلي كه آلوده به دوستي دنيا است انتظار كشيم كه اسرار قرآن را بدانيم اين خواهش و درخواستي است!

ولي غير ممكن هم نيست كه نسيمي از نفحات پروردگار را دريابيم و به سبب آن به آرزوهايمان نايل شويم.