بازگشت

عاقبت سوء


حقايق را صورت هايي بر حسب عالم هاست بنابراين معني



[ صفحه 231]



عاقبت سوء اين مي شود كه آدمي در تمام مدت عمر براي روان خود آثار ستم كاري آتشي به دست آورد و در نزديكي مرگ در حال احتضار آنچه از آثار و احوال بر دل و روان نشيند بدان ها ميل كند در وقت مردن در حالي از احوال روحش باقي بماند و به صورت برزخي ماند و گرفتارش شود تا اينكه تمام شود و اثر تمام گردد! در هنگامه تمام شدن تاريكي در اثر كارهاي نيك و راسخ وي روزنه نور ايماني بروز مي كند آنگاه روح خداوندي او را دريابد و مورد بخشايش يزدان گردد اين در وقتي است كه آثار كارهاي زشت وي كوچك و خرد باشد. گاهي نيرومند است كه در برزخ هم تمام نشود و براي روز رستاخيز هم باقي ماند و به صورت هاي مناسب جهان قيامت برمي گردد و تمام مي شود در اثناي اين مدت در بعضي از جايگاه هاي رستاخيز پايان پذيرد، يا اينكه از اين درجه هم نيرومندتر شده و داخل دوزخ شده و در آنجا تمام مي شود.

نبايد گفت كه آنچه كه گفته شد نشاني از كارها و مقتضيات صفات است.

بس پاداش و مكافات و رحمت و قهر و خشم و عفو الهي چه شد؟! گويم كه آثار همان پاداش و مكافاتي است كه پروردگار همه چيز را به رحمت و قهر و عفو خود خلق مي كند، نگاه كنيد كه در اين جهان چه ها بينيد؟! گوئي كه خدا فرزندي به من روزي فرمايد، يعني آن آبي كه در پشت ما گذاشته به فرمان و حكمت و عادت خدا به اقتضاي حكمت جاري گشت، آفريدن اشياء در دنيا و آخرت با اسباب است اين هم منافاتي ندارد كه نسبت به آثار خدا دهيم از رحمت، خشم، لطف او هم دور نيست كه نامش را پاداش و مكافات گذاريم، زيرا كه پاداش سببي خواهد تا اقتضا نمايد



[ صفحه 232]



و بخشايش كند، آنچه را كه به فرمان اين سبب ها شد نشاني هاي نيكي از بهشت و كيف ها ولذت ها است، همين جور مكافات كه آفريدگار از كار زشت آدمي آتش را خلق كند كه مجازاتش كند تمام اينها بعضي از قواعد عدل و حكمت هاي چيزهايي است كه ديده مي شود و از مشيت الهي جاري است كه در دنياي ما و بعضي از جهان هاي نزديك و آنچه رسيده است به دنياي حس اتفاق مي افتد، حكمت هاي آن از شريعت ها و از ساير جهان هاست به فرمان شريعت و عقل، بلكه به حكم كشف چنين است.

خلاصه سوء پايان زندگي تنها از آثار كارهاي زشت گذشته است آن هم ممكن نيست مگر حكمت آنچه را كه مقتضي صفت هاي ذاتي و نهاد آدمي پديدار مي شود، پس در تن آدمي به صورت هاي زشت نمودار مي شود تا حجت بالغه خداوندي در حكمت هاي خود تمام شود، فرمان است آنچه را كه بخشش كرد و به حكمت و عدل بر ذات ها عطا فرمود، هنگامي كه به زبان حال استعداد اينها را از خدا جويا شد آنگاه قدرت و عظمت او را داند؟! بنابراين معني اينكه محققان گويند ما از روز گذشته مي ترسيم همين است چه مقصودشان اين است كه ما مي ترسيم از روزي كه پروردگار ما را ايجاد نمود پرسش زبان حال ذات ما از خدا اين بود كه اين صفت هايي كه سرچشمه كارهاي زشت و ميل به عالم طبيعت و هميشه بودن در زمين خواهد بود.

تا اين كه ما را از ديدار و كرامت پروردگار مستور ساخت ما را در زندان كار يك جهان مقيد كرد، تفاوت كار در اين جا است كه «سوء خاتمه» در اصطلاح قيد شده كه شقاوت در هنگام مرگ بروز كند بر خلاف آنچه براي عموم از حسن احوال وي پوشيده مانده است



[ صفحه 233]



اين هم اصطلاح بدي نيست و تفاوت ميان معني لغوي و اصطلاحي به عموم و خصوص است درباره كسي كه با بدي احوال و تيره بختي زندگاني وي پايان يابد معني لغوي درست آيد و اين اصطلاح درست نمي آيد به اين گروه مگر به آنان كه ظاهر حالشان پيش از مرگ مابين مردم به خوبي معروف باشد و در هنگام مردن باطن شان بروز كند و با بد نهادي و جنايت پايان يابد خلاصه گاهي گفته مي شود كه سبب سوء پايان زندگاني به كفر و انكار از دو چيز است يكي اينكه آدمي در ذات و صفات و كارهاي خدا اعتقادي داشته باشد كه بر خلاف حقيقت باشد آنگاه در هنگام مرگ پاره اي از حقايق برايش كشف گردد كه بر خلاف عقيده اش باشد. بنابراين پايان زندگاني وي با ترديد خاتمه يابد گويند كه با پارسايي و صلاح از اين خطر رهايي نمي يابد، زهد و پارسايي حقيقي مخصوصا آدمي را درستكار مي سازد يا به واسطه سوء پايان زندگاني يا از خود آن ناشي شود بلكه اسباب نزديك به واقعه خلاف واقع از عقايد او نباشد مگر پيروي از هوي و هوس و فساد كند، گفته اند كه ابلهان از اين خطر آسوده اند و براي من محقق نشده است كه از اين گونه خطرها مردم آسوده شوند! چه آنان اموري پيدا كنند كه حقيقت ندارد چون تباهي آن را بينند از اين جهت در حالت ترديد قرار خواهند گرفت! در ساير عقايد حقيقي خودشان اين حال پيدا مي شود؟! آري ممكن است گفته شود كه در حالات ابلهان اندك است چه اعتقاد راسخي درباره صفات و اسماء الهي ندارند و رستگاري از اين خطرات بعد از فضل الهي كه با ايمان هوشيار شوند آن اندازه ها به نظر دانش خود تكيه ننمايند و زود باور باشند و توكل به خدا كنند از پروردگار بخواهند كه از كفر و هلاكت بازشان دارد



[ صفحه 234]



و زياد به نيايش پردازند چنانكه در روايت وارد شده ثابت گشت كه ايمان اجمالي داشته باشند كه آنچه را كه حضرت محمد (ص) و اوصياء او آورده اند بر حق است آري گفتگو و تحقيق در علم عقايد براي بسياري از كوته نظران حسن عاقبت ندارد و با آراء و عقايد پريشاني انديشه و روان خود را خسته و كوفته و گيج مي سازند چنانچه در اخبار هم از آن نهي شد.