بازگشت

احوال شيعيان


حضرت امير (ع) در حديث همام درباره ترس شيعيان فرمود:



[ صفحه 218]



هرگاه اجل شان ننوشته شده بود از شوق و ذوق ديدار خدا در يك چشم برهم زدن روح در بدنشان آرام نمي گرفت.

به نزدشان آثار پروردگار نمودار است، هر چه به جز اوست كوچك دانند، مانند اين است كه بهشت را ديده اند، تكيه بر تخت هاي آن داده اند با آتش دوزخ چنانند كه گويا آن را ديده و گرفتارش بودند!

اندك زماني صبر كردند و در اثر صبر به آرامش رسيدند. دنيا به سوي شان رفت، نخواستند و خوارش پنداشتند! ولي در شبها جزوات قرآن مجيد را آورند و آنچنان قرآني خوانند، با مثل هاي قرآن خويشتن را پند و اندرز دهند، با آيات قرآن براي دردها نوبت به نوبت درمان كنند و شفا خواهند.

پيشاني، كف دستان، زانو، كنار قدم هاي خود را به زمين پهن كنند سرشك به رخسارشان جاري شود نيايش به درگاه پروردگار نمايند و پافشاري كنند كه بندگان آزاده اي شوند اين نمونه اي از احوال شب شان بود ولي در روزها دانشمندان روحاني و پرهيزكاران و درستكاران از ترس خدا پاك گشته و مانند چوبه تير گشته اند گوئي مردم آنان را بيمار و پريشان حواس گمان كنند در صورتي كه چنين نيست بلكه از عظمت پروردگار و شدت و قدرت او مخمر شده و دلها لرزان و عنان ها از بين رفته است.

چون حضرت گفتار شيواي خود را به پايان رساند ناگهان همام از ياران اميرمؤمنان (ع) فغاني زد و بر زمين افتاد و بيهوش شد چون تكانش دادند ديدند از دنيا برفت.