بازگشت

نماز و نيايش پيامبر و علي


از حضرت باقر (ع) مروي است كه: حضرت اميرالمؤمنين (ع) در عراق نماز صبح را با مردم خواند و بازگشت و براي آنان به پند و اندرز پرداخت و از ترس خدا گريه كرد و همه را گرياند و همي فرمود: به خدا سوگند كه به خاطر دارم گروهي را در زمان دوست خود حضرت رسول (ص) ديدم كه بامدادان و شامگاهان غبارآلوده و شكم به پشت چسبيده بود ما بين دو چشمانشان مانند زانوي شتر پينه بسته بود و در حال سجود و قيام و نيايش براي پروردگار شب را به سحر مي كردند تا از آتش دوزخ آزاد شوند به خدا سوگند كه ديدم همه شان از خدا مي ترسيدند تا پايان روايت، در بعضي از روايت ها است كه خروش آتش در گوش آنان طنين انداز بود هنگامي كه ياد خدا در نزد ايشان مي شد مانند بيد لرزان مي شدند! ملا محمد بلخي فرمايد:



چون تو بابي آن مدينه علم را

چون شعاعي آفتاب حلم را



باز باش اي باب بر جوياي باب

تا رسند از تو نشور اندر لباب



باز باش اي باب رحمت تا ابد

بارگاه ماله كفوا احد





[ صفحه 216]



مانند اينكه اين گروه روزگاري را به غفلت گذرانده اند راوي گفت پس از اين گفتار ديگر كسي حضرت را در حال خنده نديد تا به درجه عالي شهادت رسيد!

در حديث موسي است كه: ترسندگان از رفيق اعلا آنها راست كه در آنجا شريك ندارند روايت است كه كسي كه از ترس خدا گريه كند هرگز داخل آتش دوزخ نمي شود مگر اينكه شير دوباره به پستان برگردد.

روايت است كه قطره اي محبوب تر از قطره اشكي نيست كه از ترس خدا ريخته شود، يا قطره اي خون در راه خدا ريخته شود. از حضرت رسول اكرم (ص) مروي است كه: هفت طايفه در زير سايه خدا هستند در آن روزي كه سايه اي به جز سايه خدا نيست فرمود آنكس كه به ياد خدا باشد و دو چشمانش گريان گردد از آن گروه است.