بازگشت

غرور و خودخواهي


هر كس به سوي نفس خويش ناميده مي شود يعني براي خود نيرو و قدرتي بيند خويشتن را از پروردگارش دور مي كند و پرده اي ما بين خود و خدايش افكند! براي اينكه هر ممكن وجودي است به زوج تركيبي كه به قول فلاسفه داراي وجود و ماهيتي است يعني وجود خاص وي دوسو دارد، يك سو از خدايش است كه او را آفريد و استوارش كرد.

جهت ديگر از نفس اوست كه انانيت و ماهيت وي است اين سو فنا و نيستي است. با صرف نظر از ايجاد خدا كه او را كارگر ساخت هنگامي كه توجه از سوي نفس خود نمايد خواهد دانست كه بي نوا و ناتوان است! هر چه هست از سوي آفريدگار اوست نه از جهت خودش بنابراين خويشتن را با جهتي از نشاني پروردگار قرار مي نهد و آن راه به سوي ناتواني و فنا رفتن اوست و اين نشاني از خداست.

گوئي هنگامي كه خود را بينوا و هيچ بلكه مسكين و نيست بيند آنگاه توجه خواهد كرد براي دريافت هدف خويشتن از كار خود، با خدا و با نامهاي او سر و كار پيدا مي كند، از آن جمله خبري است كه در كافي و توحيد از حضرت ابي عبدالله (ع) روايت كرده كه فرمود: