بازگشت

آزمايش علمي از حضرت


آنگه بيامدند و يحيي الاكثم را كه او قاضي القضاة بود در آن وقت، از او درخواستند و گفتند: ايها القاضي ما را آرزوئي است بر تو. گفت چيست آن؟ گفتند كه مي بايد كه روزي مجمعي بزرگ باشد و جمعي حاضر آيند پيش اميرالمؤمنين مأمون عليه ما يستحق، تو مسأله اي مشكل اختيار كني و از پسر رضا بپرسي و او را پيش مأمون و جماعتي حاضران خجل كني، و او را بر آن مال بسيار وعده دادند. گفت روا باشد همچنين كنم، به نزديك مأمون آمدند گفتند ما يحيي اكثم را كه قاضي است از قبل تو اختيار كرديم تا از او مسأله اي پرسد تا اين حال معلوم شود، روزي تعيين فرماي گفت همچنين كنم. آنگه روزي اختيار كرد و مجمعي بساختند و يحي اكثم را بياوردند و حاضر آمدند و مأمون بفرمود تا برابر دست او براي محمد بن علي تقي عليه السلام دست باز كردند و بالشها بنهادند و او بيرون آمد و در دست راست بنشست و يحيي اكثم در پيش او بنشست و تقي عليه السلام در سن نه سال بود و چند ماه و مردم هر كس بر مراتب خود بنشستند و بايستادند و مأمون در راست خود بنشست.

يحيي اكثم گفت: يا اميرالمؤمنين دستور باشد كه اين سيد را يعني محمد بن علي التقي را مسأله اي پرسم. مأمون گفت: دستوري از او خواه. يحيي روي به او كرد و گفت جعلت فداك دستور باشد كه مسأله اي پرسم. ابوجعفر عليه السلام گفت: بپرس. گفت: چه گوئي در محرمي كه



[ صفحه 18]



صيدي را بكشد؟ ابوجعفر گفت اين صيد را در حل بكشد يا در حرم، عالم باشد به آن يا جاهل، بنده باشد يا آزاد بزرگ باشد يا كوچك، مبتدي باشد يا معيد، صيد از ذوات الطير باشد يا از وحوش، از بزرگ سالان باشد صيد يا از خردان، مصر باشد بر آن يا پشيمان، به شب باشد يا به روز، محرم با حج احرام دارد يا به عمره؟ يحيي اكثم كه اين بشنيد متحير باشد و كلامش ملجلج شد و عجز و انقطاع بر او ظاهر شد چنانكه اهل مجلس بدانستند، مأمون گفت: الحمدلله علي هذه النعمه و التوفيق في الرأي. آنگاه به آن جماعت نگريد كه او را ملامت مي كردند. گفت: بدانستيد كه رأي من مصيب بود در آنچه ديدم؟